شهریورم به دلتنگی گذشتی

به ادعای فراموشی

و فراموشیِ فراموش کردنش...

چه زود چسبیدی به پاییز

چه زود حال و هوا را دو نفره کردی...

فکر تنهایی مرا نکردی...؟

 

از تو آموختم عاشق ها دو دسته اند

یک دسته در گرمای تابستان ذوب می شوند و تمام

یک دسته می مانند و به هر جان کندنی هست خودشان را می رسانند به پاییز و زمستان و بهار...

 

خودم را می رسانم به پاییز

سر جنگ ندارم که با فصل ها...

میگذارم باران و باد بوزد

برگ ها برقصند

بوها دیوانه ام کنند

و خاطره ها بازی شان بگیرد...

یا می آید و با هم قدم میزنیم

یا نمی آید و با یادش قدم میزنم

در هر دو حال

عاشق است

زنی در آستانه فصلی زرد

 

#پریسا_زابلی_پور