پاسخ به:برشی_از_یک_کتاب
سه شنبه 27 تیر 1396 10:35 AMشاید سالهاست که خودم را گول می زنم. شاید سالهاست که دیگر از من چیزی در تو نمانده باشد. شاید به عظمت آنچه تو برای من هستی کسی هست برای تو. شاید من در جایی دور و زمانی زود در دنیای تو گم شدم و حالا حتی دستهای خاطراتت هم به آنجا و آن زمان نمی رسد. شاید آنقدر می خواستمت، می خواهمت که یادت عینیت تمام است در چهار دیوار این خانه. شاید غرق در بی انتهای دوست داشتنت، رفتنت را ندیدم و هنوز صدای بهانه هایت را عاشقانه می شنوم. شاید در معجزه نگاهت مسخ شده ام و دیدن را فراموش کرده ام. شاید... ولی مهم نیست، واقعا مهم نیست. مهم این است که همیشه و همه جا می بینمت، مهم اینست که برای تو یگانه ام همیشه می نویسم، دستهایت را می گیرم، روی زانوانت به خواب می روم و با بازدم تو بیدار می شوم. مهم اینست که به هیچ چیز جز تو تعبیر نمی شوم و مهم تر آنکه هیچ چیز جز این را باور نمی کنم ..
#مجید_شاه_ولی