هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد

غروب سرخ محرم نمی رود از یاد

 

به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند

رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد

 

فرات بود و عطش بود و کودکان حرم

خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد

 

دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد

همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد

 

به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان

بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد

 

به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام

بلاي شهر جهنم نمی رود از یاد

 

به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت

سر شکسته و درهم نمی رود از یاد