0

متن روضه و مداحی شب سوم محرم، حضرت رقیه سلام الله علیها

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه و مداحی شب سوم محرم، حضرت رقیه سلام الله علیها
دوشنبه 5 آبان 1393  1:11 PM

شبانه دفن کردند
 

هر کسی از دنیا برود، اگر شب باشد، می گویند: صبر کنید صبح شود اقوام او جمع شدند، بعد او را تشییع کنیم، اما نمی دانم چه شد همان شب همه ی کارهای او را انجام دادند و این خود یک سؤال است! چرا؟

 

 
********************
نذر رقیه

زبانحال) بابا جان، من سه تا نذر کردم، که اگر بیای به خاطر این سه نذر اگه تو بیای جون بدهم.

اول اینکه: بابا جان! وقتی آن نانجیب می خواست خواهرم را کنیزی ببره و اهانت کرد من نذر کردم سپر بلا بشم، جان بدهم و نذارم.

دوم نذر کردم برای اینکه دیگه کسی به عمه تازیانه نزنه جون بدهم.

سوم اینکه بابا جان من نذر کردم تو این شهر برات عزا بگیرم لذا برات جون دادم.

**************************
دق کردن

رقیه اثبات کرد می شه کسی برای حسین دق کنه (زبانحال)

گفت: باباجان دو تا سؤال ذهنم را به خود مشغول کرده:

اول اینکه بابا ! آخر هیچ موقع تا حالا نشده بود عمه از تو جدا باشه، این چه سفری است که تو رفتی ولی عمه نرفته؟

یک سؤال دیگه هم دارم، بابا این چه سفریه که مادر نرفته اما شیرخواره رفته؟

**********************
کفن رقیه

بعضی چیزا انحصاری است، مثلاً فقط یه نفر تو کعبه به دنیا اومد، اون هم علیست، تو عالم فقط یه نفر لباس عزاش کفنش شد، اون هم رقیه (سلام الله علیها) است، بخوای نخواهی، این مال سه ساله است.

*************************

روضه خوان

اول ماهه، ماه کم نور است، خرابه تاریکه، شما اگر تو روضه یه دفعه روضه خون چند دقیقه نخونه، تعجب می کنی، سرت را بلند می کنی، ببینی چی شده؟ یه دفعه زینب دید، صدای روضه خون خرابه، قطع شد، زینب (سلام الله علیها) دید سر یک طرف، رقیه یک طرف، صدا زد: عزیز  دل برادرم، دید صدای رقیه نمی آد ... .

چادرم پاره شد از بس که کشیدند مرا

                                              به گمان خورده شده ساقه ی نیلوفر من

معجرم دست نخورده است خیالت راحت

                                              چادر سوخته چسبیده به موی سر من

********************
فرش رقیه

 

(زبانحال) هر چه گشت چیزی پیدا نکرد زیر سر بابا بذاره، پاهاش رو دراز کرد و سر را گذاشت روی دامنش:

فرشی ندارم تا کنم مهمان نوازی             

                                  باید در این ویرانه امشب را بسازی

دیدند خم شد، همون کاری که خود ابی عبدالله برای داداشش علی اکبر (علیه السّلام) کرد، این صورتش را گذاشت رو صورت بابا، اما دیگه برنداشت، عقیله ی بین هاشم گفت: رقیه، تا دست زد دید بچه افتاد ...

****************

لبهای بابا

وقتی سر را گذاشتند جلوش، اولین جمله ای که گفت:

من الذی ایتمنی علی صغر سنی

دوم: من الذی قطع وریدک،

سوم: من الذی حبل شیبک

رمزالمصیبه می نویسد: سر با اون وضعیت جلوی بچه است، لبها به خون چسبیده، تا لبهای بابا را اینطور دید، اینقدر با دست به دهان خودش زد … 

هر بلایی که بود یا می شد                     بر سر زینب تو آوردند

قاری من چرا نمی خوانی؟                       چه به روز لب تو آوردند؟

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها