خاطرات > خانواده شهيد > شهید محسن فدایی چمن آبادی
جمعه 26 آذر 1389 11:46 AM
بهتر است خودت بروی دنبالش و ببینی که کجا می رود.
پدر دنبال محسن رفته بود و او را در نماز خانه ی پایگاه بسیج در حال نماز خواندن دیده بود. پدرم سرش را روی در مسجد گذاشته و گریه کرده بود. وقتی به خانه آمد، چشمانش سرخ سرخ بود. رو به مادرم کرد و گفت:
به خدا قسم که ما از این بچه غافل بودیم. در حالی که او خود راهش را انتخاب کرده است.