پاسخ به:مبحث پنجاه و نهم طرح صالحین: چـلـه تابـسـتـان
یک شنبه 12 مرداد 1393 11:52 AM
عمر برَف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غَرّه هنوز
ای تهیدست رفته در بازار
ترسمت پُر نیاوری دستار
(سعدی)
با اينكه بعضى كار ها را نبايد انجام داد
اما به لذت اش مى ارزد
مثل سر كشيدنِ پارچِ آب
آن هم در چله ى تابستان و يا
فكر كردن به تو
وقتى مى دانم معشوقه ى من نيستى!
خدا شفا "ندهد"
وقتى اين روزها
دوست داشتن ات نوعى مرض شده است!
(بهرنگ قاسمى)

چشم برندار ازم می پاشه زندگیم