0

تنوع یا وحدت فرهنگی در جامعه جهانی مهدوی

 
assassin
assassin
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 614
محل سکونت : خراسان شمالی

تنوع یا وحدت فرهنگی در جامعه جهانی مهدوی
یک شنبه 5 مرداد 1393  11:06 AM

فرهنگ جهانی درعصر جهانی شدن، از مفاهیمی است که توجه بسیاری از اندیشوران را به خود جلب کرده است. در این نوشتار، در صددآنیم که با رویکرد اسلامی و با توجه به روایات عصر ظهور، فرهنگ جهانی را ترسیم کنیم؛ لذا ابتدا به توضیح مفاهیم پرداخته و سپس به سه استراتژی فرهنگی که عبارتند از: تنوع فرهنگی یا پلورالیسم فرهنگی، یکسان سازی یا امپریالیسم فرهنگی و وحدت در عین کثرت، اشاره خواهد شد و بر اساس استراتژی سوم که همان وحدت در عین کثرت است، به تبیین فرهنگ جهانی در عصر ظهور خواهیم پرداخت.


کلید و اژه‌ها: جهانی شدن، فرهنگ، تنوع فرهنگی، وحدت فرهنگی، یکسان‌سازی، امپریالیسم فرهنگی، جامعه جهانی مهدوی، وحدت در عین کثرت.


مقدمه


جهانی شدن، از مفاهیمی است که در حوزه‌های مختلف، از قبیل حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، بررسی شده و از مهم‌ترین حوزه‌های آن، حوزه فرهنگ می‌باشد.


از مباحثی که در این حوزه مطرح می‌شود، فرهنگ جهانی است که از زوایای گوناگون، بررسی شده و دربارة آن، مباحث و مطالبی بیان شده است؛ اما فرهنگ جهانی با رویکرد اسلامی و با توجه به روایات عصر ظهورحضرت مهدی علیه السلام  و موعود گرایی اسلامی، بررسی نشده است. و ما در این نوشتار، با توجه به فرهنگ مهدویت و ظهور مصلح جهانی که دراسلام مورد توجه می‌باشد، به بیان فرهنگ جهانی خواهیم پرداخت؛ بنا‌براین، ابتدا به توضیح برخی مفاهیم خواهیم پرداخت.


مفاهیم


1. جهانی شدن


کلمه «جهانی»(1) بیش از چهارصد سال قدمت دارد؛ اما کاربرد جهانی و فراگیر این و اژه‌ها، «جهانی سازی» و «جهانی شدن»(2) بیش از سال 1960م نیست. و در سال 1961م و بستر،اولین فرهنگ لغت معتبر، برای دو و اژه «جهانی شدن» و «جهان گرایی»(3)، تعریف‌هایی ارایه کرد. (4)


اما جهانی شدن، از مفاهیمی است که هنوز تعریف دقیق از آن وجود ندارد و در آثار گوناگون مربوط به فرهنگ، سیاست و اقتصاد، تعریف‌های متفاوت و گاهی متضاد از این پدیده عرضه می‌شود، لذا اختلاف و ابهام، گریبان‌گیر این مفهوم شده است. این ابهام و تناقض و اختلاف در تعریف جهانی شدن، از عواملی ریشه می‌گیرد؛ یکی از این عوامل، چند‌وجهی‌بودن پدیدة جهانی‌شدن است. امروزه همه جوانب زندگی از این فرایند جهانی‌شدن تأثیر می‌پذیرند؛ لذا فرایند جهانی شدن، هم اقتصادی است، هم سیاسی و هم فرهنگی؛ بنابراین، تأکید بر هر کدام از جنبه‌های این فرایند، به تعریف‌ها و مفهوم‌سازی‌های خاص می‌انجامد. البته نوپا بودن نظریه‌پردازی و مطالعات معطوف به جهانی‌شدن را هم می‌توان عامل مؤثر دیگری در عرضه تعریف و مفهوم‌بندی‌های مهم و متناقض جهانی‌شدن به شمار آورد. در دهة نود، آثار پرشماری در موضوع جهانی‌شدن عرضه شده؛ اما نظریه‌پردازی دربارة این پدیده، قدمت چندانی ندارد. (5)


رابرتسون(1992م) جهانی‌شدن را چنین تعریف می‌کند: «جهانی شدن، به عنوان یک مفهوم، هم بر فشردگی جهان اشاره دارد و هم بر تشدید و تراکم آگاهی از جهان در کل». (6)


گیدنز، جهانی‌شدن را چنین تعریف می‌کند:


جهانی شدن را می‌توان به تشدید روابط اجتماعی تعریف کرد، که مکان‌های دور از هم را به گو‌نه‌ای پیوند می‌دهد که حوادث و رویدادهای محلی،تحت تأثیر رویدادهایی که کیلومتر‌ها و مایل‌ها با آن فاصله دارد، شکل می‌گیرد و بر عکس. (7)


دیوید هاروی (1989)، نیزجهانی شدن را به معنای فشردگی زمان و فضا و کوچک شدن جهان تعبیر می‌کند. (8) و اترز(1995) هم جهانی‌شدن را این گونه تعریف می‌کند:


فرآیندی اجتماعی که در آن، قید و بند‌های جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است،از بین می‌رود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قید و بند‌ها آگاه می‌شوند.(9)


کاستلز(1999) معتقد است:


جهانی شدن و اطلاعاتی شدن که به دست شبکه‌های ثروت، تکنولوژی و قدرت انجام می‌گیرند، جهان ما را دگرگون می‌سازند.(10)


هانتینگتون(1989) منظور از تمدن جهانی را نزدیک شدن انسان‌ها از لحاظ فرهنگی به یک‌دیگر می‌داند که باعث پذیرش ارزش‌ها، باورها، رفتارها، آگاهی‌ها و نهادهای مشترکی می‌شود که انسان‌ها در سراسر جهان دارند. (11)


بنابر آنچه ذکر شد، تعریف‌های عرضه شده از جهانی شدن، تنوعی چشمگیر دارد و هر دانشمند، بر نکته‌ای، تکیه کرده است. رابرتسون (1992)، عنصر «آگاهی» را نقطه عطفی در فرآیند جهانی‌شدن می‌داند؛ هاروی(1989)، مفهوم فشردگی زمان و فضا و کوچک شدن جهان را مطرح کرده است؛ و و اترز(1995) نابودی قید و بند‌های جغرافیایی، کاستلز (1999) از اطلاعاتی شدن جهان و هانتینگتون (1989) از نزدیک شدن انسان‌ها از لحاظ فرهنگی سخن می‌گوید؛ لذا ارائه تعریفی جامع و کامل، از مفهوم پدیدة جهانی‌شدن، کاری مشکل و دشوار است.


بنابراین جهانی شدن، فرایندی است که درآن، عنصر آگاهی، فشردگی زمان و فضا، از بین رفتن قید و بندهای جغرافیایی وجود دارد که ثمره آن، اطلاعاتی‌شدن جهان و نزدیک شدن فرهنگ‌ها به همدیگر می‌باشد؛ لذا فرآیند جهانی‌شدن موجب یکی شدن و همسان سازی مطلق نمی‌شود و سرتاسر جهان، دارای آداب و رسوم و مراسم و جشن‌های و احد نمی‌گردد.


2. مهدویت


مهدویت، از آموزه‌هایی است که در دین اسلام، به آن اشاره شده است و مسلمانان معتقدند از نسل پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله شخصی همنام پیامبر ظهور می‌کند و جهان را از عدل و داد پر می‌کند؛ همان‌طور که از ظلم و جور پر شده است. مسلمانان ـ چه شیعه و چه اهل تسنن ـ کتاب‌هایی متنوع درباره مهدویت و روایات مربوط به آن نوشته‌اند و آن را از زوایای مختلف بررسی کرده‌اند.


موعود‌گرایی، از مفاهیمی است که در همة ادیان وجود دارد و از ابتدای تاریخ بشر در ذهن مردم بوده است؛ زیرا در ادیان آسمانی قبل از ظهور اسلام، مشاهده می‌کنیم که همگی از و قوع این حقیقت خبر داده‌اند و حتی صفات مصلح و راه‌کار‌های اصلاحی او را نیز بیان کرده‌اند. در ادیان مختلف چنین اعتقادی به نحو ملموس تجلی یافته و منجی با تعابیر مختلفی چون «کاکلی» در آیین هندو، «مسیحا» در یهود و مسیحیت، «سوشیانت» در زرتشت و «مهدی علیه السلام » در فرهنگ اسلامی یاد شده است.


بنابراین، ادیان یهود، مسیحیت، زرتشت، هندو، بودا و اسلام، همگی به یک منجی جهانی اعتقاد دارند. از معتقدات آن‌ها این است که روزی، مصلح جهانی، جهان را پر از عدل و داد می‌کند؛ لذا موعود‌گرایی و اعتقاد به مصلح، در همة ادیان، مشاهده می‌شود و به آن، اعتقاد دارند.


ما در این نوشتار، بر اساس موعودگرایی اسلامی به فرهنگ جهانی می‌پردازیم و با این رویکرد، به بیان فرهنگ جهانی خواهیم پرداخت.


3. فرهنگ و مؤلفه‌های آن


فرهنگ را از زوایای مختلف تعریف و بررسی کرده‌اند؛ اما به نظرمی رسد باید آن را با یک نگاه فلسفی مطالعه و کاوش کنیم؛ بنابراین، برخلاف رغم وجود خرده فرهنگ‌ها، فرهنگ، یک معرفت مشترک است؛ زیرا خرده‌فرهنگ‌ها علاوه بر تفاوت‌ها، اشتراکاتی با فرهنگ عمومی جامعه دارند؛ لذا فرهنگ، یک معرفت مشترک است و باید به آن، نگاهی یکپارچه داشت و مؤلفه‌هایی برای آن ذکر کرد.


 فرهنگ‌شناسان، به‌دلیل بی‌اعتنایی به مباحث فلسفی و شبه فلسفی، تعریف‌هایی متعدد از فرهنگ ارائه کرده‌اند. ما در این نوشتار، با یک نگاه فلسفی به فرهنگ، فرهنگ را به لایه‌های مختلف که عبارتند از: جهان بینی، ارزش‌ها، هنجارها و نمادها تقسیم کرده و قائل به تقدم و تأخر و لایه لایه بودن هر یک از این مؤلفه‌ها می‌باشیم.(12)


جهان بینی «باورها»


 اولین مؤلفه و زیرین‌ترین لایه فرهنگ، جهان بینی است. جهان‌بینی و باورها، نوع نگاه به جهان، جامعه و انسان را ترسیم می‌کند.(13)


 جهان بینی، یک سلسله اعتقادات و بینش‌های کلی هماهنگ دربارة جهان و انسان و به‌طور کلی درباره هستی است.(14)


 باورهای انسان، بر ارزش‌ها، شیوة زندگی و تجلیات فکری او اثر می‌گذارد؛ لذا باورها جوهرة یک فرهنگ محسوب می‌شوند. مجموعه باورها، رابطه انسان با مرگ را تعیین کرده و مراحل مختلف زندگی را تنظیم می‌کند، تفاوت میان امور مطلوب و نامطلوب را و اضح کرده و به تلاش‌های انسان در زمینه‌های فکری و معنوی و مادی معنا می‌دهد.(15)


ارزشها


 دومین مؤلفه فرهنگ، ارزش‌ها است که برآمده از جهان بینی است؛ یعنی نمی‌توان در ساحت جهان‌بینی، به‌گونه‌ای اندیشید و در ساحت ارزش، به‌گونه‌ای متفاوت. ارزش‌ها، ملاک داوری است و بین خوبی و بدی، زشتی و زیبایی و درستی و نادرستی، ارزش‌گذاری می‌کند.(16)


 ارزش، توصیف کننده چیزهایی است که باید باشد؛ بر‌خلاف مفهوم باور که توصیف کننده آن چیزهایی است که هست. ارزش‌ها، معیارهای مشترک برای قضاوت هستند و این‌که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است؛ لذا ارزش، معیاری است که مردم، مطلوبیت، جذابیت، زیبایی و خوبی چیزی یا شخصی را ارزیابی می‌کنند و آن را راهنمای زندگی اجتماعی خود قرار می‌دهند.(17)


هنجارها یا الگوهای رفتاری


سومین مؤلفه و لایه فرهنگ، هنجار‌ها است. هنجار، یکی از مفاهیم کلیدی و مرکزی در جامعه‌شناسی به شمار می‌آید. هنجار، و اژه‌ای است که معادل کلمه «نُرم(18)» به‌کار رفته است. نرم در زبان لاتین و یونانی، به معنای مقیاس است؛ یعنی هر چیز که بخواهد در یک شبکه کلی‌تر قرار بگیرد، باید با آن شبکه، مقیاسی متناسب داشته باشد.


وقتی انسان بخواهد ازدواج کند، براساس یک سلسله قواعد مثل خواستگاری، شیرینی‌خوران، صیغه محرمیت و مهریه عمل می‌کند. یا وقتی انسان بخواهد وارد دانشگاه یا یک محیط علمی یا وارد یک محیط کاری بشود، قواعد رفتاری متناسب با آن را کاملاً رعایت می‌نماید.(19)


این قواعد و ضوابط رفتاری، همه هنجار هستند. طرز سلام کردن، طرز تعارف و احترام، طرز غذا خوردن، طرز لباس پوشیدن و طرز صحبت کردن، این‌ها همه هنجارهایی هستند که در کلیه شؤون زندگی انسان‌ها وجود دارد و افراد جامعه، آن قواعد را رعایت می‌کنند.(20)


لذا از هنجار، قاعده و قانون استفاده می‌شود، تا افراد جامعه به آن رجوع کنند. لالاند،(21) هنجار را این گونه تعریف می‌کند: «نوع ملموس یا فرمول مجرد آنچه باید باشد؛ از این رو معانی آرمان، هدف، قاعده و مدل، از آن استفاده می‌شود».(22)


الف. هنجارهای پایدار و ناپایدار


 برخی هنجارها، از نظر زمان، عمری طولانی‌تر دارند، تا جایی که عمر آن هنجارها، از عمر انسان بیشتر یا حتی از چندین نسل هم بیشتر است؛ اما برخی دیگر از هنجارها، دارای عمر و مدت کوتاهی هستند و زودگذرند؛ بنابراین، مد(23) از نوع هنجارهای زودگذر و دارای عمر کوتاه و سنت(24) یعنی هنجارهایی که حتی چند نسل می‌ماند، از نوع هنجارهای پایدارتر به شمار می‌آیند و به تدریج، سنت، جزئی از فرهنگ می‌شود.(25)


 ب. برخی هنجارها، جنبه الزامی ندارند؛ مانند طرز غذا خوردن و بعضی دیگر جنبه الزامی دارند، مثل عبارات و ترک محرمات؛ برای نمونه در اسلام، طیف حرام، مکروه، مباح، مستحب و و اجب را داریم.(26)


اما در این نوشتار وقتی از هنجار صحبت می‌شود، منظور هنجارهای الزامی است، نه مطلق هنجارها.


 نمادها


 چهارمین مؤلفه فرهنگ، نماد است که این نماد جزء لایة رویین فرهنگ می‌باشد. نماد، شامل کلامی و غیر کلامی است. نماد کلامی هم نوشتاری و هم گفتاری است و نمادهای غیر کلامی، شامل حرکات و اداهای رفتاری، اشارات، نشانه‌ها و علائم، موسیقی، معماری، هنر و طراحی است. این موارد به این دلیل نماد نامیده می‌شوند که معرّف سطح زیرین فرهنگ هستند و عطف به جهان بینی‌ها و ارزش‌ها می‌باشند.(27)


استفاده از نمادها، از و یژگی‌های بارز انسان‌ها است. تنها انسان‌ها در تکوین زبان‌ها موفق شده‌اند و به‌واسطه همین زبان‌ها، انسان می‌تواند عبارات معنا‌داری را ساخته و مبادله کند. انسان‌ها، نه تنها عبادات معنادار زبانی را ساخته، بلکه بر ساخت‌های غیر زبانی، شامل آثار هنری و انواع گوناگون اشیای مادی، القای معنا می‌کنند؛ اما حیوانات می‌توانند انواع مختلف علائم را ارسال و به آن‌ها پاسخ دهند.(28)


ایما و اشاره، حرکات و اداها، یک نماد است؛ معماری، شهرسازی و نوع لباس پوشیدن، یک نماد است. به لحاظ فلسفی، هر نماد بیانگر و معرف لایه‌های زیرین می‌باشد؛ اما گاهی اوقات، انسان نمادی را انتخاب می‌کند که مخالف لایه‌های زیرین می‌باشد. البته این مطلب، می‌تواند عوامل متعددی داشته باشد؛ گاهی از روی مصلحت، گاهی از روی اغوا، گاهی به دلیل ترس و گاهی به سبب عدم آگاهی است؛ بنابراین، انسان نمی‌تواند بگوید من در لایه‌های زیرین مذهبی هستم؛ اما درشهرسازی یا معماری، غربی عمل می‌کنم و کاری ندارم که معماری‌ام اشراف دارد یا نه، حریم دارد یا نه؟(29)


آنچه اندیشوران، در تعاریف فرهنگ ذکر کرده‌اند، یک نگاه جامعه‌شناختی یا روان‌شناختی یا تاریخی به فرهنگ می‌باشد یا فرهنگ را از نظر زمانی، به حال یا آینده تقسیم کرده‌اند؛ و لی در هیچ یک از تعاریف فرهنگ، تقدم یا تأخری برای مصادیق و مؤلفه‌های آن قائل نشده‌اند؛ به نظر می‌رسد نگاه صحیح آن باشد که به فرهنگ، یک نگاه فلسفی کرد و برای مؤلفه‌های آن، تقدم و تأخر قائل شد؟ بنابراین، متقدم‌‌ترین مؤلفه فرهنگ، جهان بینی و باورها است، و بعد، ارزش‌ها و هنجارها قرار دارد و در نهایت، نماد‌ها قرار می‌گیرند؛ لذا لایه‌های زیرین فرهنگ عبارتند از: جهان‌بینی، ارزش‌ها و هنجارها و لایه رویین فرهنگ، شامل نماد خواهد شد. ما، این نگاه و تعریف را برتر از تعاریف دیگر می‌دانیم و با این نگاه، به ادامه تحقیق می‌پردازیم.


استراتژی فرهنگی در فرهنگ جهانی


اکنون به بررسی سه استراتژی فرهنگی در فرهنگ جهانی اشاره کرده و آن‌ها را بیان می‌نماییم؛ آن سه استراتژی فرهنگی راکه می‌توان در فرهنگ جهانی بررسی کرد، به شرح ذیل می‌باشد:


1. استراتژی تکثرگرایی فرهنگی:(30) استراتژی تکثر‌گرایی فرهنگی یا سیاست موزائیکی فرهنگی، امکان رشد و گسترش خرده فرهنگ‌ها را کنار یک‌دیگر به صورت هم‌عرض فراهم می‌کند.


2. استراتژی یک‌شکلی فرهنگی یا یکسان سازی فرهنگی:(31) استراتژی یک شکلی فرهنگی، در صدد یگانه سازی فرهنگی در عرض جامعه است.


3. استراتژی وحدت در تکثر فرهنگی (وحدت در عین کثرت): استراتژی وحدت در تکثر‌فرهنگی، ضمن تاکید بر مشترکات فرهنگی، امکان تکثیر خرده فرهنگ‌های مختلف را در چارچوب نمادی مشترک مجاز می‌داند.(32)


الف.کثرت‌گرایی فرهنگی


بر اثر مقاومت‌های فرهنگ‌های غیر‌غربی و ظهور جنبش‌های مختلف فکری ـ فرهنگی و سنت‌گرا در اواخر قرن بیستم، زمینه نظریه‌پردازی درباره کثرت‌گرایی فرهنگی در سطح جهان فراهم شده و عرصه فرهنگی جهان کنونی، عرصه‌ای پلورالیستی شده است.


امروزه، دولت‌های غربی برای مهاجران و اتباع جدید خود، حقوق فرهنگی قایل شده‌اند؛ برای نمونه برای سامان‌دهی امور مهاجرانی که 9? جمعیت انگلستان را تشکیل می‌دهند، از ایده دولت«تک فرهنگی» دست کشیده‌اند و تلاش کرده‌اند هویت ملی را به گونه‌ای تعریف کنند که تنوعات مذکور را در خود جای دهد، از این رو در انگلستان برای تدریس مسایل دینی در مدارس و ایجاد نماز‌خانه در محل‌های کار و مانند آن اقداماتی صورت گرفته است.


اعلامیه جهانی تنوع فرهنگی که در سی و یکمین اجلاس عمومی یونسکو در نوامبر سال 2001م به تصویب رسید، شامل چهار بخش است که هر بخش آن سه ماده دارد. بر اساس بخش نخست، تنوع فرهنگی، به عنوان میراث مشترک بشری معرفی شده که منشأ خلاقیت و ابداع میان انسانها است و برای بشر، همان اهمیت را دارد که تنوع زیستی برای زندگان، دارای اهمیت است و برای این‌که انسان‌هایی با فرهنگ‌های متنوع، بتوانند به شیوه‌ای سازگار کنار یک‌دیگر زندگی کنند، از تکثر‌گرایی گریزی نیست.(33)


سازمان آیسسکونیز، در آذر سال 1383مطابق با دسامبر سال 2004م در الجزایر تشکیل شد. این سازمان، موضوع تنوع فرهنگی را با حضور وزرای فرهنگ و هیأت‌های فرهنگی- علمی شرکت‌کننده به بحث و گفت‌‌و‌گو گذاشته و آن را تصویب کرد. در این بیانیه، آمده است برای صیانت از تنوع و کثرت فرهنگی، راه دیگری جز تمسک به گفت‌و‌گو وجود ندارد و همه انسان‌ها باید برای زندگی با یک‌دیگر با اراده‌ای آزادو بدون در نظر گرفتن عقاید مختلف خود، مصمم شوند؛ از این رو، ما باید در عین و ابستگی و تعلق به هویت فرهنگی و تمدنی خویش، با سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تعامل داشته باشیم.(34)


تکثر گسترده دو جهانی شدن‌ها(35) و فرایند‌های بومی _ جهانی، کلیت فرهنگی را به یک تجزیه فرهنگی تبدیل کرده است. این روند فرهنگی، موجب ظهور ساختار‌های جدیدی شده است که تولید‌کننده روند‌های هم زمان و در عین حال، متضاد در جهان معاصر هستند. ظهور روند‌های غیر سکولار‌شدن در کنار سکولار شدن، ظهور پسامدرنیسم در کنار مدرنیسم، به‌ وجود آمدن هویت‌های سنت‌گرا در کنار هویت‌های مدرن‌گرا یا به وجود آمدن هویت‌های دو رگه در نسل جدید، نمودهایی از ظهور هم زمانی‌های فرهنگی و هویتی است. جهان مجازی، با تأثیر گرفتن از صنعت هم زمان ارتباطات، منشأ ظهور «فرهنگ‌های آنی» و هویت‌های خلق الساعه شده است که در دوره محدودی شکل می‌گیرند و با ظهور هویت‌های جدید، به سرعت از بین می‌روند.(36)


نقد استراتژی تکثر گرایی فرهنگی


استراتژی تکثر‌گرایی فرهنگی در کشورهای در حال توسعه، باعث ضعف انسجام اجتماعی می‌شود و و فاق اجتماعی در این جوامع ضعیف، محدود و شکننده می‌گردد و تفاوت‌های فرهنگی، به اختلافات سیاسی تبدیل شده و موجب بی‌ثباتی اجتماعی می‌گردد. علاوه بر این‌که این استراتژی، در کشورهای پیشرفته نیز نتایج مطلوبی از خود نشان نداده است. نمونه بارز آن، کشور کانادا می‌باشد.(37) بنابراین، از مهم‌ترین اشکال‌های تکثر فرهنگی، عدم انسجام اجتماعی در جامعه و بروز اختلاف و بی‌ثباتی در جامعه می‌باشد. ثبات و انسجام یک جامعه، در صورتی محقق می‌شود که افراد جامعه، دارای مشترکاتی باشند و این اشتراکات، اعضای جامعه را به همدیگر نزدیک کند. در جامعه‌ای که خرده فرهنگ‌ها با همدیگر به آرامی زندگی می‌کنند، وجود مشترکاتی نظیر دین و ملیت و .. . باعث انسجام آن‌ها با یک‌دیگر شده و مانع بروز اختلافات قومی و قبیله‌ای می‌گردد.


ب. یکسان‌سازی فرهنگی


این دیدگاه، یک دیدگاه افراطی به فرآیند جهانی‌شدن به شمار می‌آید. در این دیدگاه که همان امپریالیسم فرهنگی است، سعی در یکپار‌چه کردن جهان بر اساس فرهنگ غربی یا بر اساس فرهنگ آمریکایی است.


گروهی از جامعه‌شناسان بر این امر تأکید دارند که نتیجة قطعی روند جهانی شدن، پدیدة فرهنگ یکپارچه جهانی است که این دیدگاه، منعکس‌کننده نظریة افراطی جهانی‌شدن است. پیش‌بینی این گروه از متفکران اجتماعی این است که دنیا، با یکپارچگی جدیدی براساس «فرهنگ مردم پسند آمریکا» یا به طور عمومی، براساس «مدل مصرف‌گرایی غربی» خواهد شد؛ لذا تنها الگو و گروه مرجع قابل قبول در همة جهان، فرهنگ آمریکایی و غربی است.(38)


یک برداشت رایج و آشنا از جهانی‌شدن فرهنگ غربی، همان امپریالیسم فرهنگی است. از منظر این دیدگاه، جهانی شدن، یعنی ارادة معطوف به همگونی‌سازی فرهنگی جهان؛ پس بهتر است از جهانی کردن یا عبارت درست‌تر، غربی‌کردن جهان سخن گفت؛ لذا جهانی‌شدن، نه یک فرایند غیر ارادی، بلکه نوعی تحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده‌های اقتصادی ـ سیاسی نیرومند انجام می‌شود.


نظریه‌پردازان امپریالیسم فرهنگی معتقدند در گسترش یک فرهنگ جهانی تردیدی وجود ندارد؛ و لی این فرهنگ، همان ارزش‌ها، هنجارها و باورهای غربی است. بر پایة نظریه امپریالیسم فرهنگی، جهانی‌شدن فرهنگی، چونان پدیده‌ای جهانی و فراتاریخی و فراملی، نمودار می‌شود؛ و لی در و اقع، چیزی جز صدور کالاها، ارزش‌ها و اولویت‌های شیوة زندگی غربی نیست.(39)


نظریه پردازان امپریالیسم فرهنگی، مدعی هستند که جهان، شاهد یک فرهنگ واحد است. این فرهنگ جهانی که و جه غالب آن را فرهنگ مصرفی سرمایه‌داری و فرهنگ آمریکایی شکل می‌دهد، فرهنگ‌های موجود را نابود و مستحیل می‌کند؛ به طوری که دیگر تبادل، آمیزش فرهنگی و گفت‌وگو، محلی از اعراب ندارد و عرصه فرهنگی جهان، درتسخیر نیروهای سرمایه‌داری جهانی است که کالا‌های فرهنگی خودرا به همة نقا ط جهان صادر می‌کند.(40)


 تردیدی نیست که فرایند جهانی‌شدن فرهنگی با گسترش فرهنگ و احد در سرتاسر جهان، نوعی همگونی جهانی پدید می‌آورد؛ و لی فرهنگی که جهان را تسخیر می‌کند، در اصل، نسخه آمریکایی فرهنگ مصرفی نظام سرمایه‌داری است. هر‌چند عناصر غیر آمریکایی را هم می‌توان در این فرهنگ شناسایی کرد، و جه غالب فرهنگ مورد نظر، آمریکایی است.(41)


معنای فرهنگ مصرفی، چیزی بیش از مصرف صرف است؛بلکه تمایل به مصرف، ارزشی نمادین پیدا می‌کند، نه صرفا ارزشی مادی. این فرهنگ، در جوامعی به دست می‌آید که در پی انباشت سرمایه هستند. این‌ها مصرف‌کنندگان را به نحوی تقلید گونه، بر این می‌دارندکه بیش از نیاز خود، تقاضا داشته باشند. در فرهنگ مصرفی، هم اقلام مادی و هم اقلام غیر مادی؛شامل خویشاوندی، عاطفه و هنر، به صورت کالا در می‌آیند؛ یعنی ارزش آن‌ها بر پایه مبادله آن‌ها تعیین می‌شود، نه براساس تولید یا مصرفشان.(42)


این فرهنگ مصرفی که به و سیله ارتباطات و فن‌آوری الکترونیک، جهانگیر می‌شود‘ خود را عام نشان می‌دهد؛ اما از یک منبع و احد که همان فرهنگ آمریکایی است، سرچشمه می‌گیرد. فرهنگ جهانی، در مکانی معین تولید، و مانند هنر تقلیدی در دنیای الکترونیک عرضه می‌شود؛ لذا فرهنگی خاص و معین به صورت فرهنگ جهانی بی‌زمان و بی‌مکان در می‌آید.


 این فرهنگ مصرفی آمریکایی، در درجة نخست، از طریق تولید، توزیع و مصرف برخی محصولات شرکت‌های معتبر آمریکایی جهانگیر می‌شود و روز به روز بر شمار مصرف‌کنندگان آن، افزوده می‌شود؛ لذا برخی پژوهشگران، امروزه از کوکاکولاریزاسیون و مک دونالدیزاسیون سخن می‌گویند و از سلطه کامل شرکت‌های آمریکایی بر فرهنگ جهان، ابراز نگرانی می‌کنند.(43)


این تفکر مطلق‌گرایانه و جامع‌گرایانه، همه جهان را در مسیر توسعه یک «فرهنگ و احد»(44) ارزیابی می‌کند؛ لذا این نوع نگاه، مستلزم دو نوع تصویر برداری از فرهنگ است:


1. فرهنگ‌های پراکنده دنیا در یک فرهنگ مسلط ذوب می‌شوند و چتر این فرهنگ و احد، در نهایت بر همة جهان گسترش می‌یابد؛ لذا این تصویر از جهانی‌شدن فرهنگی، به روندی اشاره دارد که موجب یکی‌شدن همة فضای جهانی خواهد شد. در این فضا همة جهان، یک مکان و احد خواهد بود؛ مکانی که همگان در یک فرهنگ مشترک زندگی می‌کنند.(45)


2. فرهنگ‌های مختلف در مواجهه با یک‌دیگر قرار می‌گیرند و فرهنگ‌های گذشته که در انزوا به سر می‌بردند، در عصر جهانی‌شدن در تماس با دیگر فرهنگ‌ها قرار گرفته و نوعی تقاطع فرهنگی و در آمیختن فرهنگی به وجود می‌آید. با این نگاه، جهانی شدن، سبب به وجود آمدن نوعی «فرهنگ جهانی ترکیبی»(46) می‌شود که هر کدام به فرهنگ ملت خاصی متعلق است.(47)


طرفداران افراطی جهانی‌شدن، در و اقع، به تصویر اول از جهانی‌شدن فرهنگ‌ها معتقد هستند. اینان، معتقدند فرهنگ جهانی، اقتصاد جهانی و قدرت جهانی، بر همة جهان مسلط خواهد شد. آن‌ها پیش‌بینی می‌کنند فرهنگ مردم‌پسند آمریکایی، «فرهنگ مرکزی»(48) جهان خواهد شد و سایر فرهنگ‌ها، «فرهنگ پیرامون»(49) یا فرهنگ «نیمه پیرامون»(50) خواهند بود. از نظر آن‌ها، میان فرهنگ‌های پیرامون، یک نوع جامعه‌پذیری و فرهنگ پذیری جدید براساس «روش زندگی آمریکایی» در حال شکل‌گیری است. بر این اساس، سایر فرهنگ‌های غیر آمریکایی، فرهنگ پیرامون تلقی شده‌اند که در فرهنگ آمریکایی ذوب خواهند شد.(51)


نقد


فیدرستون معتقد است اشکالات زیادی به این نظریه افراطی از جهانی‌شدن و ارد است. اشکال مهم این نظریه، آن است که این فرض، مستلزم وجود دولت جهانی است و بدون وجود دولت جهانی، غیر ممکن است فرهنگ مسلط جهانی به وجود بیاید؛ لذا چنین دولتی تاکنون تحقق نیافته و امکان تحقق آن، بسیار بعید است. دکتر عاملی، در این باره معتقد است: «حتی وجود دولت جهانی، پیش شرط کافی برای، «یکپارچگی فرهنگی» در سطح جهان نیست. باید توجه داشت که «ریشه‌ها» و «بنیادهای فرهنگی» و سوابق تاریخی یک ملت که ریشه در تجربه‌های متفاوت دارد، سایه و بلکه ریشه‌ای است که در جوهر شخصیتی و شناختی یک جامعه نفوذ عمیق دارد».


وی، در ادامه می‌افزاید:


نقدی که برطرفداران نظریه افراطی جهانی‌شدن و ارد است، نقد تفاوت‌های تاریخی ـ فرهنگی و ظهور تنوع فرهنگی جوامع و ملت‌ها است که نوعی «مقاومت فرهنگی»، یا «بازسازی فرهنگی» را به وجود می‌آورد. این، شکل جدیدی از فرهنگ‌های بومی است که نه کاملاً بر فرهنگ بومی منطبق است و نه کاملاً بر فرهنگ جهانی؛ بلکه هویت جدیدی است که محصول پرورش فرهنگ بومی-جهانی جدید است.(52)


علاوه بر آن، تا وقتی ریشه‌های اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی و اقلیمی فرهنگ جوامع یکسان نشود، آن جوامع، دارای فر هنگ و احد نخواهد شد. توسعه ارتباطات، برخی عناصر فرهنگی را در جوامع به هم نزدیک می‌کند؛ و لی تا ریشه‌های فرهنگی، یکسان نشود، فرهنگ و احد و یکسان در جوامع به وجود نخواهد آمد.(53)


به علاوه، اگر جهانی‌شدن به معنای عمومیت‌یابی یا عام‌گرایی فرهنگ باشد، باید و یژگی اساسی فرهنگ که تمایزگذاری و خصوصیت آفرینی است را از دست بدهد؛ لذا اگر قرار باشد این صورت‌های فرهنگی، عمومیت یابند، دیگر مرز و تمایزی نمی‌ماند که بتوان آن‌ها را در جایگاه فرهنگ آمریکایی یا فرهنگ غربی متمایز کرد و تشخیص داد.(54)


کسانی که جهانی‌شدن را به معنای عام‌گرایی و یکسان‌سازی می‌دانند، روند انتشار فرهنگی را، روندی یک‌سویه می‌دانند که از مرکز، یعنی غرب، تولیدشده و به سمت سایر نقاط جهان منتشر می‌شود؛ اما نکته این است که ما در جهان، شاهد روندهای معکوسی نیز هستیم که از پیرامون به مرکزجریان دارد؛ برای نمونه بر سر سفره غربی‌ها انواع مختلفی از غذاهای غیر‌غربی که از شرق و غرب عالم آمده است، دیده می‌شود و انواع غذاهای دیگر که برای مشتریان غربی طبخ می‌کنند، وجود دارد.(55)


نکته دیگر این‌که در فرایند جهانی شدن، درعین این‌که این فرایند، متضمن یک فرهنگ جهانی است، زمینه و امکان عرض اندام فرهنگ‌های دیگر را فراهم می‌کند. در فضای جهانی که حاصل فشردگی فضا و زمان است، سرمایه‌داری جهانی و خاص‌گرایی فرهنگی، نیروهای مسلط هستند؛ و لی همه‌کاره نیستند. در دنیای معاصر، همه منابع فرهنگی از قبیل دین، موسیقی و فیلم و .. . در عرصه جهانی حضور می‌یابند؛ هر چند نفوذ و تاثیر یکی از آن‌ها بیشتر باشد.(56)


این ادعا که در فرایند جهانی شدن، هر گونه تفاوت و امر خاص از جهان رخت بر خواهد بست، همه و اقعیت را بیان نمی‌کند، گر چه نمی‌توان مصرف جهانی کالا‌های فرهنگی غرب و فرایند مک‌دونالدیزاسیون را نادیده گرفت، اینها تصویری ناقص از عرصه فرهنگی جهان است. فرایند جهانی‌شدن به همگونی فرهنگی و تنوع زدایی می‌انجامد؛ و لی نوع دیگری از همزیستی‌ها، آمیزش‌ها، تفاوت‌ها و خاص‌ها را هم پدید می‌آورد؛ لذا شماری از نظریه‌پردازان مدعی هستند فرایند جهانی‌شدن، رابطه‌ای جدید میان امر خاص و امر عام بر‌قرار می‌کند. اینان، معتقدند قلمرو فرهنگی جهان معاصر، هم دربرگیرنده عامیت و همگونی است و هم دربرگیرنده خاصیت و ناهمگونی. جهانی‌شدن، در عین حال که خاص‌ها را از میان برمی‌دارد، زمینه مناسبی هم برای باز‌سازی و احیای خاص‌ها فراهم می‌کند؛ بنابراین، باید از رابطه‌ای دیالکتیک میان خاص ـ عام و جهانی ـ محلی سخن گفت؛ نه از جهانی‌شدن فرهنگ و همگونی فرهنگ.(57)


نکته‌ای که فیدرستون در نقد افراطی‌گراها ذکر کرد این بود که فرهنگ جهانی، مستلزم وجود دولت جهانی است و این دولت، هنوز تحقق پیدا نکرده و بعید است محقق شود. اولاً: نظر او که فرهنگ جهانی، مستلزم دولت جهانی است، نکته‌ای قابل تأمل است؛ چرا که ممکن است دولت، جهانی باشد؛ و فرهنگ، جهانی نباشد؛ چون لازمه هر فرهنگ، تمایز پذیری و تفاوت است و ملازمه‌ای بین دولت جهانی و فرهنگ جهانی وجود ندارد و اصل ملازمه قابل خدشه می‌باشد؛ اما این‌که وی معتقد است بعید است دولت جهانی محقق شود، این هم قابل تأمل می‌باشد؛ چراکه چه بعدی دارد از نظر سیاسی، یک نظام سیاسی و یک دولت جهانی در عالم وجود داشته باشد ؟ بلکه در نظام سیاسی اسلام و در عصر حکومت مهدوی، بر اساس روایاتی که به ما رسیده است، حکومت حضرت مهدی علیه السلام  یک حکومت و احد جهانی در حوزه سیاست می‌باشد و سرتاسر عالم را خواهد گرفت. البته این، به این معنا نیست که حکومت و دولت‌ها و قومیت‌ها از بین برود؛ بلکه با وجود دولت‌ها و حکومت‌ها، می‌توان یک نظام سیاسی و احد، درعالم مشاهده کرد.


ثانیاً: وجود دولت جهانی هم مستلزم فرهنگ جهانی نیست؛ زیرا همان طور که ذکر شد، از مشخصه‌های فرهنگ، وجود تنوع و تفاوت است. به علاوه هر جامعه، دارای زمینه‌ها ی تاریخی و فرهنگی متفاوت است. در عصر جهانی، با این همه ابزارهای ارتباطی که وجود دارد، نمی‌توان قائل شد که تفاوت‌ها از بین می‌رود و همه جوامع دارای یک فرهنگ مشترک می‌شوند؛ بلکه خاص‌ها و تفاوت‌های فرهنگی نیز خود را تقویت می‌کنند.


ثالثاً: نقش دین در فرایند جهانی‌شدن، مورد غفلت قرار گرفته است. در جوامعی که دین وجود دارد و مردم آن، به دین پایبند می‌باشند، هر چند که و سائل ارتباطات از قبیل اینترنت و ماهواره و .. . به آموزه‌های دینی و باورها و ارزش‌ها و هنجارهای یک جامعه حمله کنند و بخواهند باورها و ارزش‌ها راتغییر دهند و همه را یکی بکنند، اما عنصر دین مانع به وجود‌آمدن یکسان‌سازی در یک جامعه می‌شود.


پس این‌که تصور کنیم بر اثر فرهنگ جهانی، کشور- ملت‌ها جذب و احد‌های بزرگ‌تر و جذب یک دولت جهانی می‌شوند و این‌که تصور کنیم فرهنگ جهانی به تولید فرهنگی می‌پردازد که خصلت همگن‌کننده خواهد داشت، یک تصور نادرست و غلط می‌باشد؛ لذا فرهنگ جهانی را نباید تجلی و نماد همگن‌سازی دانست.(58) اندیشه فرهنگ جهانی، خواستار بر پایی یک فرهنگ و احد و متحدالشکل جهانی نیست و نمی‌خواهد همسانی ایجاد کنند و تمام تفاوت‌ها را کنار نهد؛ بلکه این اندیشه، با یکسان‌سازی مخالف است.(59)


بنابراین، امکان تحقق یکسان‌سازی فرهنگی یا یک شکلی فرهنگی، امری تقریباً محال است؛ زیرا در اکثر جوامع و کشورها، خرده فرهنگ‌های مختلف و متنوع، جمعیت انبوه، سرعت زیاد جریان اطلاعات و مهاجرت وجود دارد، که این عوامل، هر کدام می‌توانند مانعی بر سر راه سیاست یکسان‌سازی فرهنگی باشند. به علاوه خاص‌گرایی‌هایی که در جهان، به وجود آمده است، خود عامل دیگر مقابل یکسان سازی فرهنگی به شمار می‌آید.(60)


ج. وحدت در عین کثرت


به جای آن‌که چند گانگی را در تقابل با وحدت قرار دهیم، موضعی بینابینی اختیار کنیم و در جست‌و‌جوی وحدت در عین کثرت باشیم. با چنین موضع و دیدگاهی، تلفیق‌های دورگه و صورت‌هایی که ضمن تأمین و حدت، جنبه‌های ویژه را نیز محو نمی‌کنند، پا به عرصه حیات خواهند گذاشت.(61)


تنوع و تکثر فرهنگی از سویی و ظهور فرهنگ مشترک بشری، هر کدام به عنوان و جهی از فرایند جهانی‌شدن در بخش فرهنگ است. در این فرهنگ، از طرفی شاهد پذیرش گسترده اصول اساسی حقوق انسانی هستیم، که رفته‌رفته به‌صورت اصول جهانی در می‌آیند و مردم سرتاسر جهان می‌توانند به درک آن‌ها نایل آیند و خواستار اجرای آن‌ها دربارة خودشان باشند، از طرف دیگر شاهد پذیرش کثرت و تنوع فرهنگی هستیم که عرصه‌های جهانی را به رستاخیزی از فرهنگ‌های محلی و بومی مبدل کرده است. و اقعیت کثرت‌گرایی فرهنگی جهان کنونی، نشانگر عدم مطلوبیت و امکان‌ناپذیری یکسان‌سازی است. برخی معتقدند امروزه ایده «یک ملت یک فرهنگ» به شکست انجامیده و از پذیرش تنوع و گوناگونی، گریزی نیست.(62)


با نفوذ‌پذیر‌شدن مرزها در فرایند جهانی‌شدن و افزایش برخورد‌های فرهنگی، آگاهی انسان‌ها از عناصر فرهنگی دیگر، مانند هنجارها، ارزش‌ها و آداب بیشتر می‌شود. در چنین شرایطی، باور داشتن به برتری دنیای خاص و دفاع از درستی مطلق آن برابر فرهنگ‌های دیگر، بسیار دشوار می‌شود؛ بنابراین، در فرایند جهانی‌شدن، فضای امن و خلوت فرهنگ‌ها نیز از بین می‌رود و در فضای بسیار و سیع زندگی اجتماعی، فرهنگ‌های مختلف، به آسانی گسترش و جریان می‌یابد و هر فرهنگی، به ناچار در فضایی قرار می‌گیرد که عرصه حضور و ابراز وجود فرهنگ‌های دیگر هم وجود دارد.(63)


فرهنگ جهانی، نمی‌خواهد فرهنگ‌های دیگر را در حد پژواک خود تنزل دهد و سعی ندارد عنصر غیر‌خودی و بیگانه را نادیده بگیرد؛ بلکه می‌کوشد عنصر پیوند‌دهنده را بیابد، تا بتواند ارتباط بر قرار سازد و خصوصیت و و یژگی هر فرهنگ، بر جای بماند. تنوع فرهنگ‌ها با فرهنگ جهانی در تضاد یا وحدت نیست. فرهنگ‌ها، مانند رودهای گوناگون هستند که بر یک اقیانوس می‌ریزند. هدف این جریان، یکسانی نیست؛ بلکه وحدت در عین کثرت است.(64)


جهان‌گستری، راه را برای کسانی که اقلیت نامیده می‌شوند و می‌خواهند صدایشان شنیده شود، هموار ساخته است؛ لذا پدیده چند‌فرهنگی مفهومی تناقض‌نما است که هم بیانگر تنوع است و هم و حدت. تنوع، لازمه جهان‌گستری است و دلبستگی‌های محلی و هویت‌های خاص را مجاز می‌شمارد. در عین حال، مستلزم وحدت نیز هست؛ زیرا ترویج‌دهندة مفهوم دهکده جهانی است. انسان، بدون بهره‌مندی از میزانی از و حدت، نمی‌تواند بقا داشته باشد. از سوی دیگر بدون وجود تنوع، همسانی غلبه خواهد یافت.(65)


بنابراین، جهانی‌شدن در حیطه فرهنگی، مانند سکه دو‌رویی است که یک روی آن، تاکید بر عناصر مشترک بشری تحت عنوان مذهب و انسانیت است؛ اما روی دیگر آن، ناهمگنی، تنوع و کثرت گرایی است.(66)


جامعه متکثر فرهنگی، در صورتی می‌تواند وحدت و کثرت را با یک‌دیگر آشتی دهد که وحدت را با همسانی مغالطه نکند و خواهان همسانی فراگیر فرهنگی بین اعضای خود نباشد و وحدت را از بطن کثرت، ایجاد کند. جوامع معاصر، باید روش‌های عملی و مقبول را بیابند تا بتوانند ضرورت‌های برخاسته از وحدت و کثرت را با هم آشتی دهند. جامعه، در صورت نداشتن وحدت و انسجام، نمی‌تواند به مثابه اجتماع و احدی عمل کند. جامعه، به وحدت و انسجام نیاز دارد، تا بتواند کانونی را برای خود‌آگاهی جمعی ایجاد کند و احساس تعلق مشترک را اعتلا بخشد و روحیه هویت مشترک ملی راتقویت کند.(67)


جامعه، باید وحدت و انسجام را تأمین کند؛ و لی نمی‌توان نیازهای بر خاسته از کثرت را نادیده گرفت. تلاش برای بر‌چیدن کثرت در زیر لوای همگون سازی، دارای نتیجه معکوس و مستلزم پرداخت خسارت‌های اخلاقی و سیاسی نامطلوب است؛ و اسباب ناامنی و بدگمانی بین فرهنگ‌ها را فراهم می‌کند؛ بنابراین، تنوع فرهنگی، موجب غنا و توانمندی حیات جمعی می‌شود و به جنبه زیبا‌شناختی جامعه می‌افزاید؛ لذا، هیچ جامعه متکثرفرهنگی‌ای، نمی‌تواند نیازهای برخاسته از وحدت یا کثرت را نادیده انگارد.(68)


اما موفقیت جامعه به سه اصل دیگر نیز بستگی دارد که عبارتند از:


1. اینکه وحدت و تنوع، به یک میزان اهمیت دارند و هیچ یک از این دو را نباید به ازای نابودی دیگری تأمین کرد.


2. اینکه هر چه تکثر اجتماعی بیش‌تر و عمیق‌تر باشد، وحدت و انسجام لازم برای یگانگی جامعه، بیش‌تر نیاز است.


3. اینکه وحدت و کثرت در جامعه متکثر فرهنگی، باید ارتباطی دیالکتیک بایک‌دیگر داشته باشند، تا و حدت، درون کثرت جای گیرد و پرورش یابد و کثرت نیز درون وحدت قرار گیرد و سامان یابد.(69)


 اسلام و آینده فرهنگی جهان (تنوع یا و حدت)


دراین بخش، به دیدگاه اسلام می‌پردازیم و این‌که در جامعه جهانی مهدوی، کدام یک از این سه استراتژی قابل قبول می‌باشد و کدام یک بیانگر جامعه جهانی مهدوی است.


 در بینش اسلامی، تشکیل حکومت جهانی وجود دارد؛ اما بدین معنا نیست که ملت‌ها و اقوام و آیین‏های دیگر، وجود خارجی نداشته باشند. اسلام تشکیل امت و احد جهانی - اسلامی را نوید داده است؛ اما آن را به از بین رفتن و نابودی ملت‌ها منوط نمی‏کند. حتی زمانی که اسلام، در اوج قدرت بود، در صدد نابودی ملت‌ها و تبدیل آن‌ها به امت و احد از نظر آداب و رسوم و سایر و یژگی‏ها نبوده است. معیار امت و احد از نظر اسلام، داشتن عقیده توحیدی است. اسلام به جامعه‏جهانی با حفظ ملیت‏های مختلف منوط است، نه حذف ملیت‏های مختلف.(70) منتها این تنوع و تکثر، از نوع پلورالیستی نیست؛ بلکه از نوع وحدت در عین کثرت است که استراتژی سوم دربحث فرهنگ بود؛ یعنی در عین تنوع، یک و حدتی نیز باید مشاهده ‏شود و جامعه باید درعین این‌که یک مشترکاتی دارد، که این مشترکات، خود عامل انسجام در بین افراد جامعه می‌شود، در عین حال بر تنوع و تکثر فرهنگی هم تکیه کند و در صدد حذف خرده‌فرهنگ‌ها و تفاوت‌های فرهنگی نباشد. باتوجه به آموزه‌های دین اسلام، فرهنگ در عصر جهانی‌شدن مهدوی، فرهنگی است که هم به اشتراکات توجه دارد و هم به تفاوت‌های فرهنگی و هیچ کدام فدای دیگری نمی‌شوند؛ زیرا هم تنوع و تفاوت فرهنگی باعث نشاط و زیبایی یک جامعه می‌شود و حذف تفاوت‌های فرهنگی در جامعه، بازتاب‌های سیاسی و اجتماعی خواهد داشت و هم عناصر وحدت بخش فرهنگی باید در جامعه باشد که همه افراد جامعه در یک مسیر و دارای انسجام و همبستگی ا جتماعی باشند. در ادامه ادله تنوع فرهنگی در اسلام را ذکر می‌کنیم، تا دیدگاه اسلام در‌باره تکثر و تنوع فرهنگی روشن شود.


دلایل تنوع فرهنگی در اسلام


1. دین


اسلام ـ بر خلاف پندار بیشتر غریبان و برخی از شرق‌شناسان که آن را دینی آشتی‏ناپذیر برابر فرهنگ‌های بیگانه می‏دانند ـ تنوع فرهنگی در جهان را می‏پذیرد. گواه آن، آیات متعدد قرآن است.(71) در سوره حجرات آیه 13 خداوند متعال می‏فرماید: «ما شما رااز یک مرد و زن خلق نمودیم و شما را به صورت گروه و قبیله قراردادیم تا شناخته شوید.. .. »(72)


از این آیه، استفاده می‌شود که وجود تنوع و تکثر فرهنگی و تفاوت‌های فرهنگی از نظر آداب و رسوم و نژاد، برای شناختن همدیگر است و دین نمی‌خواهد همه مردم جهان، دارای یک آداب و رسوم باشند؛ بلکه هدف اسلام و دین، داشتن ارزش‌های و احد و باورهای مشترک و هنجارهای الزامی یکسان است، با هر شکل و قیافه و آداب و رسومی که دارند.


دین هم قصد یکسان‌سازی فرهنگی را ندارد؛ بلکه هدف ادیان، تعامل و پیوند میان فرهنگ‌های گوناگون است. این‌که همه انسانها هویت فرهنگی یکسانی داشته باشند، محال است. در ادیان جهانی که مردم را به دین یکسان و احد، دعوت می‌کنند، هیچ‌گاه هویت فرهنگی یکسان، مورد انتظار نیست. معنای دعوت آن‌ها این نیست که همه مردم دنیا به زبان عربی یا زبان دیگر صحبت کنند؛ بنابراین، نیل به یک فرهنگ عام جهانی که در اصول و کلیات، دربارة جایگاه انسان در عالم هستی، مناسبات انسان با خودش و طبیعت و آنچه باید بخواهد یا نباید بخواهد، در غم‌ها، شادی‌ها، احساسات و رفتارعالم که نشان‌دهنده یک حرکت تاریخی است، مردم جهان می‌توانند مشترک باشند؛ و لی در آنچه به هویت جمعی اختصاصی‌شان که به نژاد و اقلیم و زبان که تکوین تاریخی پیدا کرده است، نمی‌توانند یکسان شوند. البته ممکن است برخی شاخصه‌های هویت جمعی از بین برود؛ و لی احتمال این‌که همه آن‌ها از بین بروند، وجود ندارد.(73)


جوامع اسلامی، کاملاً پذیرای تکثر و تنوع هستند. این تنوعی که امروزه در تمام جهان اسلام است، نشان از آن دارد که اسلام، تکثر را پذیرفته است. اساس بینش و روش اسلام، بر توحید و و حدت‌بخشی، استوار است. منتها وحدت را در آیینه کثرت، متجلی می‌سازد و کثرت را به وحدت تأویل می‌کند. چنانچه در مراسم حج، هیچ اختلافی بین ده‌ها فرهنگ ملی و صدها خرده فرهنگ، باقی نمی‌گذارد.


اسلام، برابر اموری که به هویت جوامع مربوط می‌شود و با ماهیت فرهنگی دینی آن‌ها منافاتی ندارد، کاملاً تسامح دارد؛ و لی آن بخش از سنت‌ها که در تعارض کامل با ماهیت دینی ـ اسلامی جامعه است، هر چند که پایدار باشد، نفی می‌کند؛ برای نمونه در ایران پس از اسلام، به زرتشتی‌هایی که حاضر بودند جزیه بدهند و اسلام نیاورند، اعلام شد در همة امور خود، به جز ازدواج با محارم که در آن زمان، رواج داشت و جزسوزاندن بوته‌ها و درختان به عنوان آتشکده‌های دائمی، آزاد هستند. این امر، با تسامح و تساهلی که غربی‌ها مطرح می‌کنند و آن را برابر بنیاد‌گرائی قرار می‌دهند، متفاوت است.(74)


بنابراین، یکی از دلایلی که اسلام با این و سعت در سراسر دنیا، گسترش یافت، توانایی آن برای سازگاری و همراهی با فرهنگ‌های محلی بود. ادیان جدید، مجبورند برای ابقا در یک جامعه، با عادات و رسوم بومی هماهنگ شوند(75)؛ لذا، تنوع فرهنگی، از دیدگاه اسلام، کاملاً پذیرفتنی است و اسلام، با تکثر فرهنگی مخالفتی ندارد؛ اما این تنوع و تکثر فرهنگی، از نوع وحدت در عین کثرت است.


2. حضور پیروان ادیان مختلف در جامعه نبوی


افراد غیر مسلمان در جامعه اسلامی می‏توانند با شرایطی خاص و طی یک معاهده دو جانبه بامسلمانان، به عضویت جامعه اسلامی در آیند. در جامعه صدر اسلام نبوی، قبایل مختلف مدینه، ازجمله یهودیان و نصارا با انعقاد پیمان‌هایی نظیر ذمه، (76) هدنه، (77) استیمان(78) در زمره جامعه اسلامی قرارگرفتند.(79)


در نخستین جامعه اسلامی که در مدینه به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تشکیل شد؛ برخورد مسالمت‌آمیز پیامبر و مسلمانان با اقلیت یهودیان مدینه، سیره جاودانه مسلمانان گشت و آن یهودیان یا مسیحیانی که دعوت اسلام را اجابت نکردند، باپرداخت جزیه، زیر سایه جامعه اسلامی به زندگی خود ادامه دادند؛ بنابراین، اسلام، برای تکثرهای فرهنگی موجود درجامعه، احترام قائل است و هیچ گاه آن‌ها را یکسره مردود نمی‏شمارد و آرمان اسلامی، هرگز در مسیر نابودی خرده فرهنگ‏ها نبوده است.


3. و یژگی‌های جامعه جهانی مهدوی


وجود و یژگی‌های جامعه جهانی مهدوی، از قبیل فراگیری جهان‌بینی توحیدی، فراگیری هنجارهای اسلامی ـ دینی، فراگیری هنجارهای اخلاقی و کاهش ناهنجاری‌های اجتماعی درجامعه جهانی مهدوی، شاهدی دیگراست بر این‌که فرهنگ در عصرظهور، از نوع وحدت درعین کثرت می‌باشد؛ یعنی در جامعه جهانی مهدوی و در عصر ظهور، فرهنگ، به شکل پلورالیسم فرهنگی و یکسان سازی فرهنگی نمی‌باشد؛ بلکه ازنوع وحدت درعین کثرت می‌باشد. به عبارت دیگر، درعصر ظهور، در برخی مسایل وحدت وجود دارد و درعین و حدت، تنوع فرهنگی هم قابل مشاهد ه می‌باشد و حضرت مهدی علیه السلام  با خرده فرهنگ‌هایی که با اصول اسلامی مخالف نباشد، مخالفتی ندارند؛ لذا در این قسمت، به بیان ویژگی‌های جامعه جهانی مهدوی می‌پردازیم.


بنابر‌این، استراتژی سوم که همان «وحدت در عین کثرت» است، استراتژی مناسب برای بیان فرهنگ در عصر جهانی‌شدن مهدوی به شمار می‌آید؛ چراکه فرهنگ در عصر ظهور، هم باید دارای مشترکاتی باشد که موجب انسجام و همبستگی جوامع با یک‌دیگر باشد و هم باید دارای تنوعی باشد که هر جامعه‌، بتواند به خرده‌فرهنگ‌های خود عمل کند و جذابیت فرهنگی را در جامعه خود احساس کند. به‌علاوه بقای یک فرهنگ، به این است که به مبارزه با خرده‌فرهنگ‌هایی که در تضاد با باورها و ارزش‌ها و هنجارها نیست، نپردازد.


دراین قسمت با توجه به روایات و احادیث مهدویت، به شاخص‌ها و ویژگی‌های جامعه جهانی مهدوی اشاره می‌شود. این و یژگی‌ها درهمه جوامع و فرهنگ‌ها یافت می‌شود و در همه جوامع و فرهنگ‌ها در این موارد و شاخص‌ها و حدتی یافت می‌شود. درعین حال، شاهد تنوع فرهنگی و وجود خرده فرهنگ‌ها در عصر ظهور هم خواهیم بود.


3. 1. فراگیر شدن جهان‌بینی الهی ـ توحیدی


 از مواردی که درجامعه جهانی مهدوی وجود دارد، فراگیر شدن جهان بینی الهی و توحیدی است؛ لذا یکی از و یژگی‏های عصر ظهور، فراگیر شدن اصل «توحید» و ایمان به و حدانیت خداوند می‌باشد. در بخشی از کلام ‏امام باقر علیه السلام  آمده است: «به خدا سوگند! )حضرت مهدی و یارانش( می‏جنگند، تا این‌که خداوند، به یگانگی خوانده شود و هیچ شرکی برای او انجام نگیرد». (80)


در حدیثی دیگر که امام رضا علیه السلام  آن را از امامان علیه السلام  و پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‏کند، خداوند می‏فرماید: «به عزت و جلالم قسم! … چنان‏وی را با لشکریان خود یاری دهم که همه مردم، بر یگانگی من گواهی دهند».(81)


 از امام هفتم علیه السلام  درباره این آیة «وله اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً» پرسیدند؛ حضرت فرمود:


«درباره )‏حضرت( قائم نازل شده است. وقتی آن حضرت بر ضد یهود، نصارا، صابئان، زندیق‌ها و اهل ردّه و کفار شرق و غرب خروج کند و اسلام را بر آنان عرضه نماید، اگر کسی با رضایت سر تسلیم فرودآورد و ایمان آورد، او را به نماز و زکات و سایر کارهایی که یک مسلمان باید انجام دهد، امر می‏کند و کسی که ایمان نیاورد، گردنش را می‏زند، تا آن‌که کسی درمشرق و مغرب باقی نماند، مگر آن‌که توحید خدا گوید».(82)


 در یک روایت دیگر از حضرت صادق علیه السلام  نقل شده است که در تفسیر آیه فوق فرمود: «.. . زمانی که حضرت مهدی قیام می‏کند، در زمین باقی نماندمگر کسانی که به خداوند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شهادت می‏دهند».(83)


 امام صادق علیه السلام  در تفسیر آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(84) می‌فرماید:


به خدا سوگند هنوز تأویل این آیه نازل نشده و نخواهد شد تا آنکه قائم)علیه‌السلام( خروج کند. وقتی او خروج کرد، دیگر کافری به خدا و منکر امامی باقی نمی‏ماند، مگر این‌که از خروج او ناراحت می‏شود. حتی اگر کافری در دل سنگی پنهان شود، آن سنگ می‏گوید: «‌ای مومن! در دل من، کافری پنهان است. مرا بشکن و او را به قتل‏برسان». (85)


 امام باقر علیه السلام  در تفسیر این آیه می‏فرمایند: «احدی باقی نمی‏ماند مگر این‌که اقرار می‏کند به حضرت‏محمد صلی الله علیه و آله». (86)


در درالمنثور آمده که سعید بن منصور و ابن منذر و بیهقی در سنن خود از جابر روایت کرده‏اند که درتفسیر آیه «لیظهره‏علی الدین کله» گفته است:


«معنای این آیه صورت و قوع به خود نمی‏گیرد مگر وقتی که هیچ یهودی و مسیحی و صاحب ملتی جز اسلام نماند، و نیز صورت نمی‏گیرد مگر وقتی که گوسفند از گرگ، گاو از شیر و انسان از مار، در امان باشد. نیز واقع نمی‏شود، مگر وقتی که هیچ موشی انبانی را سوراخ نکند و و اقع نمی‏شود، مگر وقتی که جزیه به‌کلی لغو شود و صلیب‏ها شکسته و خوک‌ها کشته شوند، و این، وقتی است که عیسی بن ‏مریم از آسمان فرود آید.(87)


این روایت فوق که می‌فرماید:صلیب‌ها شکسته و خوک‌ها کشته شوند، شایدکنایه از پایان یافتن دوران مسیحیت و اهل کتاب و پایان یافتن حکم جزیه باشد.(88)


علامه طباطبایی رحمه الله در این باره می‏فرماید:


منظور از لغو جزیه به قرینه صدر روایت، این است که موضوعی برای جزیه باقی نمی‌ماند و این که این روایت دلالت داشت بر‌این‌که در آن روز، کفر و شرکی روی زمین باقی نمی‏ماند، معنایی است که روایات دیگر نیز به آن دلالت دارند. همچنین روایات دیگری هست که آن‌ها نیز دلالت دارند بر این‌که مهدی علیه السلام  بعد از ظهورش، جزیه را از اهل‏کتاب بر می‏دارد.(89)


در روایتی امیرالمؤمنین علیه السلام  می‏فرماید: «خداوند، دنیا را به پایان نمی‏رساند، مگر آن که قائم از ما قیام کند و دشمنان ما را نابود سازد و دیگر جزیه را نپذیرد و صلیب و بت‌ها را بشکند و .. . » (90).


و در روایت دیگر امام باقر علیه السلام  فرمودند:


در زمین، محلی باقی نمی‏ماند، مگر این‌که شهادت می‏دهند به و حدانیت خدا و رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و این، قول خدا است «و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه ترجعون» و صاحب الامرجزیه قبول نمی‏کند…(91).


در مقابل، روایاتی وجود دارد که حضرت مهدی علیه السلام ، جزیه را قبول می‌کندو در عصر ظهور، اهل کتاب، با قبول حاکمیت اسلامی و پرداخت جزیه، زندگی مسالمت‏آمیزخواهند داشت.


امام صادق علیه السلام  به ابو بصیر فرمود: «‌ای ابو محمد! مثل این است که می‏بینم قائم با فرزندانش در مسجد سهله فرود آمده‏اند». ابو بصیر گفت: «قائم دربارة اهل ذمه چگونه رفتار خواهد کرد؟»


امام پاسخ داد: «همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله که با آنان صلح کرد، مهدی نیز با آن‌ها صلح می‏کند و در دوران مهدی و حکومت اسلامی با قبول حاکمیت اسلام و پرداخت جزیه زندگی مسالمت‏آمیز خواهند داشت…».(92)


سید محمد صدر در کتاب تاریخ ما بعدالظهور، بعد از ذکر روایات گرفتن جزیه و نگرفتن جزیه می‏نویسد:


« این بحث، منحصر به کسانی خواهد بود که بر آیین یهودیت و نصرانیت، باقی مانده‏اند و این گروه، در آن روز تعداد اندکی خواهند بود، با وجود فرصت‏های فزاینده و تأکید فراوانی که بر انتشار دین اسلام در میان تمام بشر وجود دارد». در ادامه، علامه مجلسی معتقد است: حضرت مهدی علیه السلام  مخیّر می‏کند یهود و نصارا را بین اسلام و قتل، کما این‌که ‏ملحدان و کافران و مشرکان را بین اسلام و قتل مخیر می‏کند.(93)


لذا، علامه مجلسی درباره و اژه «و یضع الجزیه» در روایت پیامبر صلی الله علیه و آله که می‌فرمایند: «حضرت مسیح فرود می‌آید و صلیب‌ها را می‌شکند و خوک‌ها را می‌کشد و جزیه می‌گیرد…. » می‏فرماید: «‌معنای روایت، این است که جزیه از اهل کتاب می‌گیرد و آنها را به اسلام دعوت می‌کند»(94).


مرحوم طبرسی در این‌باره که حضرت مهدی، جزیه را از اهل کتاب نمی‏پذیرد و مساجد و زیارتگاه‌های‏ دینی را و یران می‏کند و این‌که به روش حضرت داود علیه السلام  (که برای صدور حکم، شاهد نمی‏خواست) حکم می‏کند، این‌گونه پاسخ می‏دهد:


 از این‌که حضرت مهدی جزیه را از اهل کتاب نمی‏پذیرد، ما از این گونه روایات آگاهی نداریم و بر فرض ‏هم که در این خصوص روایتی باشد، نمی‏توان آن را به‌طور قطع پذیرفت. ممکن است منظور از و یران‌سازی برخی مساجد و زیارت‌گاه‌های دینی، مساجد و زیارت‌گاه‌هایی باشد که بر خلاف تقوا و دستور خدا ساخته شده است و پیامبر هم، چنین‌کاری انجام داده است. و این‌که حضرت مانند حضرت داوود حکم می‏کند و دلیل نمی‏خواهد، این هم نزد ما قطعی و یقینی نیست و اگر درست باشد، آن را این گونه تأویل می‏کنیم که در مواردی که خود حضرت، به حقیقت قضایا و ماهیت دعوا علم دارد، طبق علمش حکم می‏کند؛ زیرا وقتی امام یا قاضی به مطلبی یقین پیدا کرد، لازم است مطابق علمش قضاوت کند و دیگر شاهدی نمی‏خواهد. (95)


 شاید بتوان قرینه‏ای ذکر کرد که دین در عصر ظهور، دین اسلام است و روایت «لا یقبل الجزیه» را قوی شمرد. آن، قرینه‏ای است که در روایات ما آمده است که حضرت عیسی ابن مریم ظهور می‏کند و به امام زمان علیه السلام  اقتدامی‏کند؛ لذا مسیحیان که این حالت را مشاهده می‏کنند، دیگر دلیلی ندارد بردین خود باقی باشند و حجت‏برای آن‌ها تمام می‏شود و باید به اسلام گرایش پیدا کنند.


 جمع بین روایات


از یک دسته روایات استفاده می‌شود که دین اسلام، با ظهور حضرت مهدی، جهانی خواهد شد و هیچ یهودی و نصرانی‌ای باقی نخواهد ماند و از برخی روایات، استفاده می‌شودکه پیروان مذاهب مختلف، مانند یهودیت و مسیحیت، درزمان حکومت آن حضرت، جزیه پرداخت می‌کنند و به زندگی خود خواهند پرداخت. جمع میان این دو دسته از روایات چگونه است؟


راههای متعددی برای جمع میان این دودسته روایات، می‌توان ذکر کرد که عبارتند از:


الف. دسته اول از روایات، بر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان دلالت دارد؛ به این معنا که دین غالب مردم روی زمین، دین اسلام خواهد بودومردم جهان، در همه نقاط جهان، بر توحید و رسالت حضرت پیامبر شهادت خواهند داد؛ اما این منافات ندارد که در برخی نقاط، عده محدودی به همان دین خود باقی بمانند و جزیه پرداخت کنند.


ب. دسته اول از روایات را بر این معنا حمل کنیم که زمان ظهور، هیچ مشرکی وجود نخواهد داشت و پیروان مذاهب دیگر، اگر بخواهند، می‌توانند بر مذهب و اقعی و تحریف‌نشده خود باقی باشند و به تورات و اقعی و انجیل و اقعی عمل کنند.(96)


ج. در روایاتی که می‌گوید: اگر کسی اسلام نیاورد، گردن زده می‌شود»؛منظور کسانی هستند که به حقانیت اسلام علم پیدا کنند؛ اما از روی عناد و لجاجت نپذیرند.این منافاتی ندارد که عده‌ای از یهود و نصارا که عناد و لجاجت ندارند، بر مسلک و آیین خود باقی بمانند.(97)


د. بگوییم: در آغاز ظهور که هنوز تبلیغ و ترویج، به همه اهل کتاب در همه جهان، به حد کافی نرسیده و ایمان حضرت عیسی علیه السلام  به حضرت مهدی علیه السلام  برای همگان روشن نشده است، جزیه بر قراراست؛ و لی پس از روشن شدن حقیقت برای جهانیان، جزیه نیز برداشته می‌شود و همه اسلام را می‌پذیرند یا باید بپذیرند.


در دوران ظهور و عصر ظهور، جهان بینی و احدی بر جهان حاکم می‏شود و یکپارچگی و یگانگی واقعی در عقیده و ‏مرام پدید می‏آید. این وحدت و یگانگی در عقیده و جهان بینی و ایدیو لوژی به صورتی گسترده و فراگیر، در سراسرگیتی گسترش می‏یابد و همه جا را روشن می‏کند.(98)


یکی از عوامل مهم و حدت، وحدت دین و مذهب است که در سایه این وحدت، نژادها، زبان‏ها و ملت‌ها و فرهنگ‏های گوناگون را در خود گردآوری کرده و از آن‌ها جامعه و احدی می‏سازد؛ اما این توحید، اجباری نیست؛ چرا که مذهب، با قلب و روح آدمی سر و کار دارد و قلب و روح، از قلمرو زور و اجبار بیرون است. به‌علاوه روش و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله براجبار نبوده و قرآن می‏فرماید: «لا اکراه فی الدین»؛ بنابراین اسلام، اهل کتاب را به عنوان اقلیت سالم پذیرفته و از آن‌ها مادام‏که دست به تحریکاتی نزنند حمایت می‌کند؛ اما با توجه به گسترش و سایل ارتباط جمعی در عصر ظهورو با توجه به این‌که اسلام، با حذف پیرایه‌هایش، جاذبه‏ای فوق العاده دارد، به خوبی می‏توان پیش بینی کرد که اسلام، با تبلیغ منطقی، از طریق اکثریت قاطع مردم جهان پذیرفته خواهد شد و وحدت ادیان از طریق اسلام، عملی می‏گردد.(99)


 مفضل روایتی از امام صادق علیه السلام  نقل می‏کند که حضرت فرمود: «به خدا سوگند ‌ای مفضل! اختلاف از میان ادیان برداشته می‏شود و همه به صورت یک آیین در می‏آید؛ همان گونه‏که خداوند عزوجل می‏گوید: «دین در نزد خدا، تنها اسلام است…‌». (100)


بنا برآنچه ذکر شد، به نظر می‌رسد در جمع میان روایات، راه حل اول که قائل بود این روایات بر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان اشاره می‌کند و به معنای نابودی بقیه ادیان در زمان ظهور امام زمان  علیه السلام  نیست و ادیان یهودی و نصرانی محدود و کم هستند و جزیه پرداخت می‌کنند؛ یک احتمال معقول به نظر می‌رسد. اکثر انسان‌ها، به اسلام و آموزه‌های اسلامی گرایش پیدا می‌کنند و این‌که دین غالب در زمان ظهور، دین اسلام است منافات ندارد که تعداد اندکی یهودی و نصرانی باقی بمانند و جزیه بپردازند. مؤید این را می‌توان روایاتی ذکر کرد که می‌فرماید: حضرت مهدی به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله‌ عمل می‌کند(101) و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این بود که اهل کتاب در زمان حکومت خود، جزیه پرداخت می‌نمودند و به دین خود عمل می‌کردند. اگر چه احتمال چهارم نیز خالی از و جه نیست؛ بنابراین در عصر ظهور، غلبه با دین اسلام است و اکثریت مردم جهان، به دین اسلام گرایش دارند و بقیه ادیان در اقلیت به سر می‌برند و جزیه پرداخت می‌کنند؛ بنابراین سومین از مصادیق عام‌گرایی در جامعه‌جهانی مهدوی را می‌توان فراگیری جهان بینی الهی و توحیدی دانست.


 3ـ 2. فراگیری هنجارهای اسلامی ـ دینی


دومین و یژگی موجود در جامعه جهانی مهدوی، فراگیری هنجارهای اسلامی ـ دینی است.


در عصر ظهور، مردم به‌طور بی‌سابقه به اسلام روی می‌آورند؛ به‌طوری که همه‌جا آوای اسلام، طنین‌انداز می‌شود و آثار مذهبی تجلی می‌کند. به تعبیر برخی روایات، اسلام در هر خانه و خیمه‌ای رخنه می‌کند؛ چنان که سرما و گرما در آن نفوذ می‌نماید. هر چند از نفوذ گرما و سرما جلوگیری نمایند، باز هم نفوذ خواهد کرد و محیط را تحت تاثیر قرار می‌دهد. اسلام نیز در این روزگار به همه جا، شهر و روستا و دشت و بیابان رخنه کرده و همه جا آوای اسلام طنین انداز می‌شود.


در این عصر، استقبال و پذیرش مردم به مظاهر و شعائر دینی، بی‌سابقه خواهد بود و استقبال مردم به آموزش قرآن، نماز جماعت و نماز جمعه نیز چشمگیر خواهد شد؛ به‌طوری که در روایت آمده است که در یک مسجد، دوازده بار نماز جماعت خوانده می‌شود و این، دال بر گرایش مردم به مظاهر و مناسک دینی است.(102)


اصبغ بن نباته می‌گوید: از حضرت علی علیه السلام  شنیدم که می‌فرمود: «گویا عجم )= نژاد غیر عرب( را می‌بینم که چادرهایشان در مسجد کوفه برافراشته شده و به مردم، قرآن می‌آموزند؛ همان‌گونه که فرود آمده است».(103) و مراد از عجم در این روایت، فارس‌ها و ایرانیان می‌باشد.(104)


حضرت‏علی علیه السلام  در این‌باره می‏فرماید: «.. . هنگام ظهور مهدی مردم به‏کارهای عبادی و شرعیات و دینداری و نماز جماعت‌ها روی می‏آورند و کسی باقی نمی‏ماند که به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله کینه و دشمنی بورزد».(105)


بنابراین، یکی دیگر از و یژگی‏های جهانی‌شدن مهدوی، فراگیری هنجارهای اسلامی ـ دینی در جامعه مهدوی می‌باشد؛ به‌طوری که مردم به عبادت و بندگی خداوند و انجام مناسک، گرایش و افر پیدا می‌کنند و جامعه نسبت به هنجارهای اسلامی پایبند می‌باشد.


3 ـ3. فراگیری هنجارهای اخلاقی


سومین و یژگی موجود در جامعه جهانی مهدوی، فراگیری هنجارهای اخلاقی است.


 از و یژگی‌های عصر ظهور، فراگیری هنجارهای اخلاقی در جامعه مهدوی و از میان رفتن حرص، طمع و ایجاد روح بی‌نیازی در انسان‌ها است.


حضرت علی علیه السلام  در این‌باره می‌فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام می‌کند…، کینه‌های بندگان به یک‌دیگر از دل‌ها‌یشان زدوده می‌شود».(106)


رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در این‌باره می‌فرمایند: «زمانی که حضرت مهدی علیه السلام  قیام می‌کند، خداوند، غنا و بی‌نیازی را در دل بندگانش می‌نهد، به‌گونه‌ای که حضرت اعلام می‌کند: هر کس به مال و ثروت نیاز دارد، بیاید؛ و لی برای آن، کسی پیش قدم نمی‌شود». (107)


نکته زیبا در این روایت این است که و اژه «عباد» به کار رفته و این، به معنای این است که این دگرگونی روحی به گروه و یژه‌ای اختصاص ندارد و در همه انسان‌ها و همه افراد، پدید می‌آید.(108)


در یک روایت دیگر آمده است که خداوند، دل‌های امت محمد صلی الله علیه و آله را سرشار از بی‌نیازی می‌کند، به‌گونه‌ای که منادی ندا می‌دهد: هر کس به مالی نیاز دارد بیاید )تا نیازش رفع شود(؛ و لی جز یک نفر کسی نمی‌آید. آن گاه حضرت مهدی علیه السلام  به او می‌فرماید: «نزد خزانه دار برو و بگو مهدی دستور داده است به من مال و ثروت بدهی». خزانه دار می‌گوید: «دو دستی پول‌ها را جمع کن». او نیز پول‌ها را در دامن خود می‌ریزد؛ و لی هنوز از آن جا بیرون نرفته است که از رفتار خویش پشیمان می‌گردد و با خود می‌گوید: «چه شد که من طمع‌کارترین امت پیامبر صلی الله علیه و آله شدم، آیا کسی که سبب غنا و بی‌نیازی آنان گشت، از بی‌نیاز کردن من ناتوان است». آن گاه باز می‌گردد، تا اموال را باز گرداند؛ اما خزانه دار نمی‌پذیرد و می‌گوید : «ما چیزی را که بخشیدیم، پس نمی‌گیریم».(109)


این روایت اشاره دارد به استغنا و بی‌نیازی روح، یعنی روحی بی‌نیاز دارند و ممکن است انسان فقیر باشد اما روحی بی‌نیاز داشته باشد. در این روایت جمله «یملا قلوب امه محمد» آمده که می‌رساند قلب‌های آنان پر از حس بی‌نیازی است و افزون بر آن، از نظرمالی نیز در و ضعیت مطلوب و خوبی به سرمی برند. و مردم در عصر ظهور حضرت مهدی، فریبندگی دنیا را باور نموده و همه گرفتاری‌ها و گناهان را از آن دنیا می‌دانند و از نظر ایمان و تقوا به حدی می‌رسند که دیگر دنیا مایه فریب آنان نمی‌شود.(110)


معنویت و رازونیازهای شخصی، یکی دیگر از مصادیق هنجارهای اخلاقی در عصر ظهور به شمار می‌آید. در روایتی از امام صادق  علیه السلام  در این باره آمده است:


مردانی که شب‌ها نمی‌خوابند، در نماز شان چنان اهتمامی و تضرعی دارند که انگار زنبوران عسل در کندو سروصداایجاد می‌کنند، شب را با نگهبانی دادن پیرامون خود به صبح می‌رسانند. (111)


از دیگر مصادیق هنجارهای اخلاقی در عصر ظهور نیز، وجود اعتماد و صمیمیت در بین آحاد مردم می‌باشد. مردم در عصر ظهور، در اوج اعتماد و برابری و صمیمیت و همبستگی با یکدیگر زندگی می‌کنند، به طوری که در روایت آمده اگرفردی دست در جیب برادر مؤمنش فرو برد و به مقدار نیازش از آن بردارد، مانع او نمی‏شود. (112)


بنابراین از و یژگی‌های جهانی‌شدن مهدوی، و از شاخص‌های جامعه مهدوی، فراگیری هنجارهای اخلاقی و از بین رفتن طمع و حرص و دارا بودن روحیه بی‌نیازی درمیان مردم و گسترش اعتماد، برابری و صمیمیت می‌باشد.


3ـ 4. کاهش ناهنجاری‌های اجتماعی


ویژگی دیگر در جامعه جهانی مهدوی، کاهش ناهنجاری‌ها ی اجتماعی و از بین رفتن مفاسد اجتماعی، در عصر ظهور می‌باشد. حضرت‏علی علیه السلام  می‏فرمایند: «… هنگام ظهور مهدی، زنا و شرب خمر و همچنین ربا از بین می‏رود و . .. . و کسی باقی نمی‏ماند که به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله کینه و دشمنی بورزد»‌.(113)


مردم در عصر ظهور ـ همان‌طور که در روایت گذشته ذکر شد ـ در اوج اعتماد و برابری و صمیمیت و همبستگی با یک‌دیگر زندگی می‌کنند و دزدی، ربا، شرب خمر و بقیه ناهنجاری‌های اجتماعی در جامعه جهانی مهدوی کاهش پیدا می‌کند. و شاید بتوان حکمت آن را فراگیرشدن جهان‌بینی الهی، گسترش هنجارهای اسلامی و هنجارهای اخلاقی و در یک کلام، رشد عقل و خرد افراد جامعه و دانستن قبح و ضرر ناهنجاری‌های اجتماعی و اخلاقی در روح انسانها دانست.


3ـ 5. فراگیری امنیت فرهنگی ـ اجتماعی


ویژگی دیگر در جامعه جهانی مهدوی، فراگیری امنیت فرهنگی و اجتماعی است؛ در حالی که قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السلام ، ناامنی و ظلم و تعدی به یکدیگر بر جهان چیره گشته، یکی از اقدامات اساسی حضرت مهدی علیه السلام ، ایجاد امنیت اجتماعی در سراسر جوامع است. حضرت امنیت را در همه زمینه‌ها به جامعه باز می‌گرداند و مردم، در محیطی پر از امنیت و آسایش، به زندگی خود ادامه می‌دهند؛ به‌طوری که بشر، تا به حال این نوع امنیت را ندیده است.


راه‌ها، به گونه‌ای امن می‌شود که زنان از جایی به جای دیگر بدون محرمی سفر می‌کنند و از هر گونه تعرض و سوء نظر در امان هستند‍. در روایت دیگر، قتاده می‌گوید: «حضرت مهدی بهترین انسان‌ها است… . در زمان او، زمین از چنان امنیتی برخوردار می‌شود که زنی همراه پنچ زن دیگر، بدون همراه داشتن مردی به حج می‌روند و از چیزی ترس ندارند». (114)


ناامنی، چنان از جامعه رخت بر می‌بندد و امنیت جایش را می‌گیرد که حیوانات و جانداران را نیز در بر می‌گیرد؛ به گونه‌ای که گوسفند و گرگ، در کنار هم زندگی می‌کنند و کودکان، با عقرب و گزندگان هم‌بازی می‌شوند؛ بدون این که آسیبی ببینند. (115)


از نظر قضایی نیز مردم در امنیت به سر می‌برند؛ به گونه‌ای که دیگر کسی از این که ممکن است حقش پایمال گردد، کوچک‌ترین بیمی ندارد و مردم، خود را در امنیت کامل جانی و مالی می‌بینند. امام باقر علیه السلام  می‌فرماید: «پس از ظهور مهدی، هیچ حقی از کسی بر عهده دیگری نمی‌ماند، مگر آن‌که حضرت، آن را باز می‌ستاند و به صاحب حق می‌دهد».(116)


بنابراین، جامعه جهانی مهدوی، جامعه سراسر امن و به‌دور از ظلم و ستم به دیگران می‌باشد و امنیت اجتماعی ـ فرهنگی در آن جامعه حاکم است.


3 ـ 6. فراگیری عدالت اجتماعی


ششمین و یژگی درجامعه جهانی مهدوی، فراگیری عدالت اجتماعی است. در روایات ما، بر عدالت و قسط در عصر ظهور بسیار تأکید شده و آن امام همام، مظهر و تجلی کامل عدالت یاد شده است. صاحب مکیال المکارم در این باره می‌گوید:


بارز‌ترین صفات نیکویش در عدالت است؛ لذا به «عدل» ملقب شده است، چنانچه در دعایی که از خود آن حضرت برای شب‌های ماه رمضان روایت شده، )= دعای افتتاح( آمده است: «اللهم و صل علی و لی امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر.(117)


علی بن عقبه از پدرش نقل می‌کند: «روزگاری که حضرت قائم ظهور می‌کند، به عدالت حکم می‌نماید و ستم در حکومتش برچیده می‌شود…‌».(118)


عدالت در جهانی‌شدن مهدوی، فراگیر و گسترده است و همه دنیا را فراخواهد گرفت و ریشه‌های ظلم، ستم، بی‌عدالتی و تبعیض را از جامعه بشری بر‌می‌دارد و یک جامعه جهانی، بر پایه مساوات و برابری مستقر می‌کند.


ابو سعید خدری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می‌کند: «شما را به ظهور مهدی بشارت می‌دهم که زمین را پر از عدالت می‌کند همان‌گونه که از ستم و جور پرشده است. ساکنان آسمان و زمین، از او راضی می‌شوند و اموال و ثروت‌ها را به‌طور صحیح تقسیم می‌کند. کسی پرسید: «‌معنای تقسیم صحیح ثروت چیست؟» فرمود: «به طور مساوی میان مردم». پس فرمود: «و دل‌‌های پیروان محمد را از بی‌نیازی پر می‌کند و عدالتش همه را فرا می‌گیرد».(119)


بنابراین، از مهم‌ترین و یژگی‌های جامعه جهانی مهدوی، گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه می‌باشد و همه افراد جوامع به صورت مساوی و برابر از امکانات اجتماعی و اقتصادی برخوردار خواهند شد.


نتیجه


در جامعه جهانی مهدوی، و حدتی در فراگیری جهان بینی الهی ـ توحیدی، فراگیری هنجارهای اسلامی ـ دینی، فراگیری هنجارهای اخلاقی، کاهش ناهنجاری‌های اجتماعی، فراگیری امنیت فرهنگی ـ اجتماعی و فراگیری عدالت اجتماعی یافت می‌شود؛ در عین این‌که شاهد تنوع فرهنگی و وجود خرده‌‌فرهنگ‌ها نیز می‌باشیم؛ لذا استراتژی سوم که همان «وحدت در عین کثرت» است، استراتژی مناسب برای بیان فرهنگ در عصر جهانی‌شدن مهدوی به شمار می‌آید؛ چراکه فرهنگ در عصر ظهور، هم باید دارای مشترکاتی باشد که موجب انسجام و همبستگی جوامع با یک‌دیگر باشد و هم باید دارای یک تنوعی باشد که هر جامعه بتواند به خرده‌فرهنگ‌های خود عمل کند و جذابیت فرهنگی را در جامعه خود احساس کند. به‌علاوه بقای یک فرهنگ، به این است که به مبارزه با خرده‌فرهنگ‌هایی که در تضاد با باورها و ارزشها و هنجارها نیست، نپردازد؛ بنابراین با توجه به شاخص‌ها و و یژگی‌های جامعه جهانی مهدوی، فرهنگ در عصر ظهور در لایه‌های زیرین که شامل جهان‌بینی، ارزش‌ها و هنجارها می‌شود؛ و حدتی مشاهده می‌شود و در لایه رویین که شامل نماد و هنر، معماری، لباس و زبان می‌شود، تنوع و تکثر وجود دارد.





--------------------------------------------------------------------------------

(1). Global.


(2). globalization –globalize –globalizing.


(3). globalism-globalization.


(4). واترز، جهانی شدن، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی و دیگران?ص2، تهران، سازمان مدیریت صنعتی، 1995.


(5). احمد گل‌محمدی، جهانی شدن، فرهنگ، هویت، ص 18، تهران، نشر نی، 1383.


(6). رابرتسون، جهانی شدن، ترجمه کمال پولادی، ص8، تهران، نشر ناشر، 1992.


(7).Giddens.A (1995). The consequences of modernity - cambridge, Polity press.


(8). Harvey.D (1989). The condition of Postmodernity – Oxford, Black well.


(9). جهانی شدن، ص12.


(10)(10). مالکوم کاستلز، عصر اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه احد علیقلیان و دیگران، ص97، تهران، طرح نو، 1380.


(11). ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمدعلی حمید رفیعی، ص87، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1378.


(12). عماد افروغ و دیگران، تبادل فرهنگها، ضرورتها و دورنماها، ص20، مجله مطالعات ملی، ش6، 1379.


(13). همان.


(14). محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص12، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات، 1379.


(15). چنگیز پهلوان، فرهنگ شناسی، ص184، تهران، نشر قطره، 1382.


(16). عماد افروغ و دیگران، تبادل فرهنگها؛ ضرورتها و دورنماها، ص20.


(17). حمید عضدانلو، آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ص32، تهران، نشر نی، 1384.


(18).Norm


(19). فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1378.


(20). همان، 179.


(21).Lalande


(22). الن بیرو، فرهنگ علم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، ص248، تهران، انتشارات کیهان، 1375.


(23). Mode.


(24). Tradition.


(25). آناتومی جامعه، ص224.


(26). همان، ص 226.


(27). تبادل فرهنگها؛ ضرورتها و دورنماها، ص21.


(28). جان.ب. تامپسون، ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمه مسعود اوحدی، ص162، تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگی انبوه، 1378.


(29). عماد افروغ، www.bashgah.


(30). cultural pluralisim


(31). cultural uniformity


(32). مسعود چلپی، جامعه شناسی نظم، ص137، تهران، نشر نی، 1371.


(33). مجید وحید، کنوانسیون جهانی تنوع فرهنگی، بررسی زمینه‌های فکری ـ تاریخی…، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ش63، ص262، 1383.


(34). حسن امینیان، سازمان اسلامی، آموزشی، علمی و فرهنگی آیسسکو و بیانیه اسلامی تنوع فرهنگی، مجله چشم‌انداز ارتباطات، ش25، ص41، 1385.


(35). پارادایم دوجهانی‌شدن‌ها (جهان واقعی و جهان مجازی) به تبیین دو جهان موازی و مرتبط و در هم‌آمیخته می‌پردازد.دکترعاملی در این‌باره معتقداست:«جهان اول، با خصیصه جغرافیا داشتن، برخورداری از نظام سیاسی مبتنی بردولت ـ ملت، طبیعی ـ صنعتی ومحسوس بودن واحساس قدمت داشتن، ازجهان دوم قابل تمایزاست.جهان دوم نیز با خصیصه‌هایی مثل بی‌مکانی، فرا زمانی وصنعتی‌بودن محض، عدم محدودیت به قوانین مدنی متکی بردولت ـ ملت ها…روی فضا بودن و برخورداری از فضاهای فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و سیاسی جدید، از جهان اول به صورت نسبی جدا می‌شود». (سعید رضا عاملی، دوجهانی شدن‌ها وآینده هویت‌های هم‌زمان، مجموعه مقالات هویت ملی و جهانی شدن، ص41، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384)


(36). سعیدرضا عاملی، جهانی شدنها: مفاهیم و نظریه‌ها، ص52، تهران، ارغنون، شماره24.


(37). جامعه شناسی نظم، ص143.


(38). جهانی شدنها: مفاهیم و نظریه‌ها، ص32.


(39). جهانی شدن، فرهنگ، هویت، ص101.


(40). همان، ص128.


(41). همان، ص108.


(42). جهانی شدن، ص204.


(43). پیشین، ص109.


(44). Mono- Culture.


(45). جهانی شدنها: مفاهیم و نظریه‌ها، ص33.


(46). Global composite culture



 


(47). همان.


(48). central culture.


(49).seimi – periphery.


(50). Periphery cultures.


(51). پیشین، ص34.


(52). همان.


(53). رضا داوری و دیگران، میزگرد فرهنگ و روابط بین‌الملل، مجله نامه فرهنگ، ش14و15، ص17، 1373.


(54). حسین کچوئیان، جهانی شدن و فرهنگ، مغلطه‌ای حل ناشدنی، مجله نامه انسان شناسی، ش29، ص148، 1382.


(55). همان، ص150.


(56). جهانی شدن، فرهنگ، هویت، ص131.


(57). همان، ص142.


(58). فرهنگ شناسی، ص403.


(59). همان، ص539.


(60). جامعه شناسی نظم، ص144.


(61). داریوش شایگان، افسون زدگی جدید هویت چهل تکه و تفکر سیار، مترجم: فاطمه ولیانی، ص91، تهران، نشر پژوهش فروزان‌فر، 1380.


(62). وحید سینایی و دیگران، کثرت گرایی فرهنگی در عصر جهانی شدن و تحول فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران، مجله نامه علوم اجتماعی، ش25، ص112، 1384.


(63). محمدرضا تاجیک، جهانی شدن و دین، عرفی سازی یا قوی سازی در: محمدجواد صاحبی جهانی شدن و دین، فرصتها و چالشها، قم، نشر احیاگران، ص42، 1382.


(64). فرهنگ‌شناسی، ص540.


(65). فرهنگ رجایی، پدیده جهانی شدن؛ وضعیت بشری و تمدن اطلاعاتی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، نشر آگاه، 1380.


(66). کثرت گرایی فرهنگی در عصر جهانی شدن و تحول فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران، نامه علوم اجتماعی، ص110.


(67). ب. پارکه و دیگران، قدرت فرهنگ، ترجمه ضیاء تاج الدین، تهران، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، 1383.


(68). همان، ص12.


(69). همان، ص14.


(70). محمود صوفی آبادی، اسلام، جهانی شدن و پیامدهای فرهنگی آن، مجله اندیشه صادق، ش16 تا 19، ص109، 1383.


(71). حمید عنایت، تفاوتهای فرهنگی اختلافات بین‌المللی، نامه فرهنگ، ش14و15، ص40، 1373.


(72). (انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا…)؛ حجرات (49):13.


(73). تقی آزاد ارمکی و دیگران، بنیانهای هویت جمعی در رویارویی با فرهنگ جهانی، مجله کیهان فرهنگی، ش134، ص10، 1376.


(74). همان، ص11.


(75). شون مک لولین، دین، مراسم مذهبی و فرهنگ، ترجمه افسانه نجاریان، ص72، اهواز، نشر رش، 1383.


(76). ذمه: قرارداد دائمی تابعیت اهل کتاب برای زندگی در جامعه‏اسلامی است که به صورت دو‌جانبه با مسلمانان و با شرایط خاص منعقد می‏شود. مقصود اصلی این پیمان، ایجاد محیط امن و تفاهم و هم‌زیستی‏مشترک و مسالمت‏آمیز بین فرقه‏های مختلف دینی است.


(77). هدنه: قرارداد صلح با پیروان سایر ادیان است که در خارج از جامعه اسلامی زندگی می‏کنند.


(78). استیمان: قرار داد امن است که به صورت معاهده شخصی و مصونیت با کافرحربی به صورت موقت منعقد می‏شود. این عده تحت عنوان مستأمن، می‏توانند در کشور اسلامی رفت و آمد داشته باشند و زندگی کنند.پیمان ذمه، یک پیمان دفاعی با اهل کتاب است که جامعه اسلامی مسؤولیت دفاع از جان و مال و ناموس آنان را می‏پذیرد؛ اما در خصوص‏مشرکان و اهل کتاب که پیمان ذمه را نپذیرفته‏اند، چنین معاهده‏ای صورت نمی‏پذیرد.


(79). ناصر باهنر، ارتباطات در جامعه اسلامی متکثر فرهنگی، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام ، ش21، ص93، 1383.


(80). قال ابو جعفر علیه السلام : «یقاتلون و اللَّه حتی یوحّداللَّه و لا یشرک به شی‏ء…» (بحارالانوار، ج 52، ص 345).


(81). «و عزتی و جلالی… و لا نصرنّه بجندی حتی یجمع الخلق علی توحیدی..»(منتخب الاثر، ص 61).


(82).قال: انزلت فی القائم علیه السلام اذا خرج بالیهود و النصاری و الصابئین و الزنادقه واهل الردّة و الکفار فی شرق الارض و غربهافعرض علیهم الا سلام، فمن اسلم طوعاً أمَره بالصلاة و الزکاة و مایومر به المسلم و یجب‌لله علیه، و من لم یسلم ضرب عنقه، حتی لایبقی فی المشارق و المغارب احد الا و حدّ اللَّه. (المحجه، ص50).


(83). قال: سمعت جعفر الصادق یقول فی قوله تعالی «و له اسلم من فی‏السموات و الارض طوعاً و کرهاً» قال: «اذا قام القائم المهدی لایبقی أرض الا نودی فیها شهادة ان لااله الا اللَّه و ان محمداً رسول اللَّه. (صافی، منتخب‌الاثر، ص 361؛طوسی، الغیبه، ص474).


(84).توبه(9): آیه 33.


(85). عن ابی بصیر قال ابو عبداللَّه:  علیه السلام فی قوله عزوجل «هوالذی ارسله…» قال: «واللَّه ما نزل تأویلها بعد، و لا ینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه السلام ، فاذاخرج القائم علیه السلام لم یَبْقَ کافر بالله العظیم و لا مُشرِکٌ بالامام الّا کَرِهَ خرُوجَه حتی لو کان کافر او مُشرکٌ فی بطن صخرة، قالت: «یا مؤمن، فی بطنی کافرٌ فاکسرنی واقْتُلْهُ» « بحرانی، تفسیر البرهان، ج3، ص 407).


(86). عن ابی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه « لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون» قال: «یکون ان لا یبقی اَحَدٌ الّا اَقَرَّ بمحمدصلی الله علیه وآله» (همان، ج3، ص 407).


(87). عن جابر رضی اللَّه عنه فی قوله« لیظهره علی الدین کله» قال: لایکون ذلک حتی لایبقی یهودی و لانصرانی صاحب‏ملة الا الاسلام، حتی تأمن الشاةالذئب و البقرة الاسدو الانسان الحیه، و حتی لاتقرض فأرة جراباً، و حتی توضع الجزیة، و یکسر صلیب و یقتل الخنزیر وذلک اذا نزل عیسی بن مریم علیه السلام . سیوطی، در المنثور، ج 4، ص 176.


(88). نجم‌الدین طبسی، نشانه‌هایی از دولت موعود، ص196، قم، بوستان کتاب، 1385.


(89). محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج9، ص341، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1363.


(90). قال امیرالمؤمنین علیه السلام : «… فان الله لم‏یذهب بالدنیا حتی یقوم القائم منّا، یقتل مبغضینا و لا یقبل الجزیه و یکسر الصلیب و الأصنام و…» (حر عاملی، اثبات الهداه، ج 3 ص 496؛نشانه‌هایی از دولت موعود، ص 196).


(91). عن ابی جعفر علیه السلام قال: و لا تبقی (ارض) فی الارض قریة الانودی فیها بشهادة ان لااله الا اللَّه (وحده لا شریک له) و ان‏محمداً رسول اللَّه و هو قوله (تعالی) «و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه ترجعون» و لا یقبل صاحب هذا الامر الجزیه کما قبلها رسول‏اللَّه صلی الله علیه وآله  و…» (سیّد هاشم بحرانی، المحجة، ص 50).


(92). عن ابی بصیر عن‏ابی عبداللَّه علیه السلام قال: قال لی: «یا ابا محمد! کانی أری نزول القائم عجل الله تعلی فرج الشریف  فی مسجد السهلة بأهله و عیاله…» قلت: «فما یکون من اهل الذمّه عنده؟» قال: «سالمهم کما‏سالمهم رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ، و یؤدوّن الجزیه عن ید و هم صاغرون…» (بحارالانوار، ج 52، ص 376، ح177).


(93). «و علی أی حال، فالقضیة منحصرة بمن یبقی علی دین الیهودیة و النصرانیة و هم عدد قلیل یومئذٍ علی کل حال، بعدما عرفنا من الفرص‏المتزایدة الترکیز الکبیر علی نشر الدین الاسلامی فی البشر اجمعین» (سیدمحمد صدر، تاریخ مابعدالظهور، ص612، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412).


(94) «…ان ینزل فیکم ابن مریم حکما عدلا یکسر الصلیب ویقتل الخنزیر ویضع الجزیه…» می‏فرماید: «معناه انه یضعها من اهل الکتاب و یحملهم علی الاسلام…» (بحارالانوار، ج 52، ص383).


(95). «انا لم نعرف ما تضمنه السؤال من انّه علیه السلام لا یقبل الجزیة من اهل الکتاب و… فان کان ورد بذلک خبر فهو غیر مقطوع‏به. و أما هدم المساجد و المشاهد؛ فقد یجوز أن یختصّ بهدم ما بنی من ذلک علی غیر تقوی اللَّه تعالی، و علی خلاف ما امر اللَّه سبحانه به، و هذا مشروع قد فعله‏النبی صلی الله علیه وآله  و امّا ماروی من انّه صلی الله علیه وآله  یحکم بحکم داود لایسأل عن بینةٍ، فهذا ایضاً غیر مقطوع به، و ان صحّ فتأویله اَنَّه یحکم بعلمه فیما یعلمه، و اذا علم الامام‏او الحاکم امراً من الامور فعلیه اَنْ یحکم بعلمه و لا یسأل البیّنه، و لیس فی هذا نسخ للشریعة…». (همان، ج 52، ص382).


(96). محمدجواد فاضل لنکرانی، دین در عصر ظهور، فصلنامه انتظار، ش2، ص105، قم، مرکز تخصصی مهدویّت، 1380.


(97). همان، ص106.


(98). محمد حکیمی، عصر زندگی، ص100، قم، بوستان کتاب، 1381.


(99). ناصر مکارم شیرازی، حکومت جهانی مهدی عجل الله تعلی فرج الشریف ، ص287، قم، انتشارات نسل جوان، 1380.


(100). «… فواللَّه یا مفضّل لیرفع عن الملل و الادیان الاختلاف ویکون الدین کلّهَ واحداً کما قال جلّ ذکره «انّ الدین عند اللَّه الاسلام». (همان، ج 53، ص 4).


(101). ابا عبدالله علیه السلام قال:«سألته عن سیرة المهدی کیف سیرته؟قال:یصنع ما صنع رسول الله صلی الله علیه وآله ….» (همان، ج52، ص352، ح108).


(102). نشانه‌هایی از دولت موعود، ص231.


(103). عن الاصبغ بن نباته، سمعت علیا یقول صلی الله علیه وآله : «کانی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفه یعلمون الناس القرآن کما أنزل» (ارشاد، ص 365؛ نور الثقلین، ج 5، ص 27.


(104). پیشین، ص232.


(105). «… و یذهب الزنا و شرب الخمر، و یذهب الربا و یقبل الناس علی العبادات و الشرع و الدیانه، و الصلوة فی الجماعات… و لا یبقی‏من یبغض اهل البیت علیه السلام » (صافی، منتخب الاثر، ص474).


(106). عن امیرالمومنین علیه السلام : «اذا قام قائمنا… لذهبت الشحنا من قلوب العباد» (بحارالانوار، ج52، ص316، ح11و ج10، ص104؛ خصال، ج2، ص541؛ سلیمان، یوم الإخلاص، ص290).


(107). عن النبی صلی الله علیه وآله : «اذا خرج المهدی عجل الله تعلی فرج الشریف  القی الله الغنی فی‌قلوب العباد حتی یقول المهدی: من یرید المال؟ ولایاتیه أحد » (ابن طاوس، ملاحم، ص64؛ احقاق الحق، ج13، ص 186).


(108). نشانه‌هایی از دولت موعود عجل الله تعلی فرج الشریف ، ص235.


(109). قال رسول الله صلی الله علیه وآله : ابشرکم بالمهدی… قال: و یملا الله قلوب امّة محمد صلی الله علیه وآله  غنی و یسعهم عدله حتی یأمر منادیاً فینادی فیقول من له فی مال حاجة؟ فما یقوم من الناس الا رجل فیقول: ائت السدان یعنی الخازن فقل له: ان المهدی یأمرک أن تعطینی مالا فیقول له: احث حتی اذا جعله فی حجره و ابرزه ندم فیقول: کنت أ جشع امّة محمد نفساً او عجز عنی ما وسعهم قال: فیردّه فلا یقبل منه فیقال له: اِنّا لاناخذ شیئاً اعطیناه… » (نورالله حسینی مرعشی تستری، احقاق الحق، ج 13، ص146؛ مؤمن شبلنجی، نور الابصار، ص 171).


(110). پیشین، ص237.


(111). «رجال لاینا مون اللیل لهم دوی من صلاتهم کدوّی النحل یبیتون قیاماً علی اطرافهم، و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار…» (بحار، ج 52، ص 308، ح82؛نعیم ابن حماد المروزی، الفتن، ص213).


(112). عن برید عجلی قال: قیل لابی جعفر علیه السلام : «… اذا قام القائم، جاءت المزامله و یاتی الرجل الی کیس اخیه فیأ خذ حاجته و لا یمنعه» (همان، ج 52 ص 372، ح164).


(113). «… و یذهب الزنا و شرب الخمر، و یذهب الربا و یقبل الناس علی العبادات و الشرع و الدیانه، و الصلوة فی الجماعات… و لا یبقی‏من یبغض اهل البیت علیه السلام » (صافی، منتخب‌الا ثر، ص474).


 عن النبی صلی الله علیه وآله  «….حتی تسیر المراتان، لا تخشیان جورا» المعجم الکبیر، ج8، ص179؛ودر روایت دیگر ابوجعفر علیه السلام «….وحتی تخرج العجوز الضعیفه من المشرق ترید المغرب ولا ینها ها احد…» (بحار، ج52، ص345؛ منتخب الاثر، ص308).


(114). قال قتاده: «المهدی خیر الناس… و یأمن الارض، حتی أن المرأة لتحج فی خمس نسوة و ما معهن رجل، لاتتقی شیئاً». (ابن طاووس، ملاحم، ص 69؛ نشانه‌هایی از دولت موعود، ص 245).


(115). قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «…. و یعدل بین الناس حتی ترعی الشاة مع الذئب فی موضع واحد و تلعب الصبیان والعقرب، ولا یضرهم ویذهب الشر و یبقی الخیر…» (طبسی، ص 241؛ حیدر کاظمی، بشارة الاسلام، ص262.


(116). عن ابی جعفر علیه السلام: «و یخرج المهدی… فلا یترک…. ولامظلمة لأحد من الناس الا ردّها» (بحارالانوار، ج 52، ص 224).


(117). محمدتقی موسوی، مکیال المکارم، مترجم سیدمهدی حائری قزوینی، ص189، قم، ناشر ایران نگین، 1381.


(118). روی علی بن عقبة عن أبیه، قال: «اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فی ایامه الجور، وامنت به السبل و… » (منتخب‌الاثر، ص379؛ بحارالانوار، ج52، ص 328؛ ارشاد، ص 364؛ میرجهانی، نوائب الدهور، ج3، ص418).


(119). «أبشرکم بالمهدی یملا الارض قسطاً کماملئت جوراً وظلماً یرضی عنه سکان السماء والارض و یقسم المال صحاحاً فقال رجل ما معنی صحاحاً فقال بالسویه بین الناس….» (مؤمن شبلنجی، نورالابصار، ص171؛ علی کورانی، معجم احادیث الامام المهدی، ج4، ص77).
 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها