پديده نفساني و اجتماعي نفاق
یک شنبه 18 اسفند 1392 9:19 AM
پديده نفساني و اجتماعي نفاق
در اين فصل كه با اين آيات شروع ميشود، صحبت از نفاق و دروئي است، يعني دو شخصيتي. عدم صداقت در گفتار و حتي در شخصيت، اين دوروئي را وقتي مورد مداقه قرار بدهيم، معنايش دروغ در قول و عمل و در مقياس فردي و اجتماعي، است، كه اين، يكي از مسايل بسيار مهم مطرح شده در قرآن است و در بسياري از سورههاي قرآن و دهها آيه از آيات قرآن، راجع به اين پديدهي نفساني و پديدهي اجتماعي سخن رفته است.
يك مطلب اينست كه ما گاهي نفاق را در مقياس فردي مورد ملاحظه قرار ميدهيم و در بسياري از آحاد مردم در همهي زمانها اين خصلت ناپسند به اين صورت فردي وجود دارد كه وقتي ما با اين ديد نفاق را نگاه كرديم، پديدهي نفاق يك بيماري رواني است و يك عدم تعادل و يك حالت بد و نكوهيده است، يعني خلاف طهارت انساني و در جهت مخالف جلوههاي كمال انساني است. اين در صورتي است كه ما اين پديده را بشكل يك پديده فردي و بعنوان يك بيماري در يك فرد مورد توجه قرار بدهيم، و اختصاص به اعتقادات و اظهارات و احساسات ديني هم ندارد. يك انساني تظاهر ميكند به دوستي با شما و حال اينكه دوست نيست، يك انساني تظاهر ميكند به رحم و مروت، و حال اينكه رحيم و جوانمرد نيست، بلكه يك پديدهي شخصي و يك حالت رواني و يك عدم تعادل است.
اما يك وقت كه همين پديده را بصورت يك جريان اجتماعي مورد مطالعه قرار ميدهيم، يك مسألهي سياسي، اجتماعي ميشود و در اين حال بصورت يك خطر بزرگ درميآيد و نفاق در اين وضعيت: در يك نظام فكري و عقيدتي، مردمي را شامل ميشود كه با تظاهر به اعتقاد، با تظاهر به هم آوايي و همدلي در موضع انكار و خصومت قرار ميگيرند، اظهاراتشان عملكردشان را همراهي نميكند، كه اين وقت پيش آمد يك خطر اجتماعي است. مقصود اين نيست كه ما گاهي نفاق را در يك فرد ملاحظه ميكنيم و گاهي در يك مجموعهي افراد، بلكه در هر دو صورت، چه در صورت اول كه نفاق يك پديده رواني و يك نامتعادلي است، ميتواند در هزاران نفر باشد و ميتواند در يك فرد يا افراد كمي باشد و در صورت دوم هم، كه نفاق بصورت يك حادثهي اجتماعي و يك جريان اجتماعي سياسي خودش را نشان ميدهد، باز ممكن است در يك جمع كوچكي باشد، حتي در يك فرد باشد. و يا در يك مجموعهاي باشد. زاويه ديد ما به اين مسأله دوگونه است: يك وقت يك فرد دورو و منافق را با اين ديد نگاه ميكنيد، كه اين انسان چون داراي صداقت نيست پس انسان بزرگوار و انسان صادق و انسان متعادلي نيست، اين يك ديدگاه است و يك وقت همين انسان نامتعادل، اين عدم تعادل و اين بيصداقتي را در مقابله با يك نظام فكري و عقيدتي اعمال ميكند و بكار ميبرد. اين يك ديدگاه ديگر است، لذا اينجا مسأله بالاتر از يك بيماري فردي است كه بگوييم آقا از لحاظ رواني سالم نيست، سالم باشد يا نباشد اين يك دشمن است، آن هم دشمن خطرناك و پوشيده اينجا ديدگاه قرآن بيشتر ناظر به اين جنبه دوم است و در يك چنين مواردي كه در اجتماع اين چنيني پديدهاي بوجود ميآيد، رهبري آن نظام و دستگاه هدايت كنندهي آن نظام بايد اين خطر را بدرستي بشناسد و به مردم هم بشناسانند، زيرا فريب دهنده است. مثلاً زمان نبي اكرم عليه و علي آله السلام در صدر اسلام چهرهي عبدالله بن ابي كه رئيس منافقين بود، براي مردم عامي بظاهر چهره يك مسلمان است و در حالي كه در داخل قلعهي ما و در كنار سنگر ما و مسلح به سلاح ماست، از كجا بفهمند كه اين در موضع خصومت و دشمني است. اين پديده در درون يك نظام چيز بسيار خطرناكي است، يعني نفاق در ديدگاه دوم و از زاويه ديد دوم كه گفتيم يك پديده خطرناك اجتماعي و سياسي است، صدر اسلام در مدينه پديد آمد. مكه جاي نفاق ورزيدن نبود، مكه ميدان مبارزهي بسيار دشوار و سخت و رودررو بود، موضع مسلمين از لحاظ مادي بسيار ضعيف و موضع كفار بسيار خشن و قوي بود، يعني جايي نبود كه كسي بيايد به مسلمانها بگويد آقا من ايمان آوردم، اما در دل ايمان نداشته باشد، چون ايمان مايه دردسر بود.