0

داستانهای کوتاه با موضوعهای مختلف

 
biglaryfard90
biglaryfard90
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 21

سکه در جنگ عظیم
شنبه 10 فروردین 1392  9:41 PM

در خلال يک نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نيروي عظيمي از دشمن را داشت. فرمانده به پيروزي نيروهايش اطمينان داشت ولي سربازان دو دل بودند. فرمانده سربازان را جمع کرد، سکه از جيب خود بيرون آورد، رو

به آنها کرد و گفت: سکه را بالا مي‏اندازم، اگر رو بيايد پيروز مي‏شويم و اگر پشت بيايد شکست مي‏خوريم. بعد سکه را به بالا پرتاب کرد. سربازان همه به دقّت به سکه نگاه کردند تا به زمين رسيد. سکه به سمت رو افتاده

بود. سربازان نيروي فوق‏العاده‏اي گرفتند و با قردت به دشمن حمله کردند و پيروز شدند. پس از پايان نبرد، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت قربان، شما واقعاً مي‏خواستيد سرنوشت جنگ را به يک سکه واگذار کنيد؟

فرمانده با خونسردي گفت: بله و سکه را به او نشان داد. هر دو طرف سکه رو بود

te amo

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها