پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391 1:55 PM
بوعلی ؛ توسعهبخش فلسفه در جهان اسلام است به جرأت میتوان ادعا کرد که فلسفه سیاسی اسلامی مدیون تفکرات فلسفی فلاسفه بزرگی همچون فارابی و ابنسینا بوده است که هر یک به سهم خود، تأثیر عمدهای در تکوین و تطور این فلسفه داشتهاند.
این نوشتار در پی آن است تا این مساله را در اینجا مورد بررسی قرار دهد که نقش ابنسینا در تکوین و تطور این فلسفه، چگونه بوده است.
زندگی و زمانه: ابنسینا در نیمه آخر سده چهارم هجری قمری و نیمه نخست سده پنجم(۴۲۸ـ۳۷۰ ه.ق) میزیست. عصری که وی در آن زندگی میکرد را میتوان دوران طلایی و به عبارت دقیقتر عصر نوزایی اسلامی نامید؛ عصری که از نظر شکوفایی فکری، فرهنگی، علمی و برخی آزادیهای اجتماعی، عصر طلایی و دوره رنسانس(نوزایی اسلامی) نامیده میشود.
بررسی نظریات مختلف در باب نقش ابنسینا در رابطه با فلسفه اسلامی
در رابطه با نقش ابنسینا در فلسفه سیاسی اسلامی و به عبارت بهتر، جایگاه او در این نظام فلسفی، نظریات گوناگونی از سوی محققان و نظریهپردازان مختلف بیان شده است که به طور خاص میتوان سه نظر را در این رابطه مورد بررسی قرار داد. نظریه اول قائل به این است که ابنسینا نیز همچون خلف خود فارابی، دارای نقش تأسیسی در رابطه با فلسفه سیاسی اسلامی است و علت این مساله را همان مساله جمع میان فلسفه و دین از سوی ابنسینا همچون جمع دین و فلسفه از سوی فارابی عنوان میکند.
نظریه دوم بر این باور است که ابنسینا، ادامهدهنده و بسط دهنده فلسفه سیاسی اسلامی است؛ بنابراین، نقش وی ادامه نقش فارابی است و نمیتوان ادعا کرد که وی در تأسیس فلسفه اسلامی نقش داشته و یا همردیف با استاد و خلف خود، فارابی بوده است. نظریه سوم به تفصیل معتقد است؛ بدینمعنا که هم قائل به نقش تأسیسی برای وی در فلسفه سیاسی اسلامی است و هم نقش توسعهدهنده و تکاملبخش این فلسفه را برای وی قائل است. حال به برخی نظریات عمده در رابطه با این سه فرضیه میپردازیم.
نظریه اول؛ نقش تأسیسی
در واکاوی نظریات این دسته از نظریهپردازان میتوان به این مساله دست یافت که بدون تردید، ابنسینا همانند سلف خود، فارابی در جمع و توفیق میان فلسفه و دین، نقش مهمی بر عهده داشته است و از همین طریق، جریان فکری بزرگی را به وجود آورده است که تحت عنوان فلسفه اسلامی مطرح میگردد؛ بدین معنا که اگر ما فلسفه اسلامی را جمع میان دین و فلسفه بدانیم، وی نیز همچون فارابی در این رابطه نقش مهمی داشته است و در جمع میان این دو موفق بوده است. البته و علیرغم این سخن، این مساله که آیا در پیدایش این جریان فکری بزرگ، نقش ابنسینا برجستهتر است یا نقش فارابی؛ همواره در هالهای از ابهام باقی مانده است.
به باور این گروه از نظریهپردازان، کمتر کسی میتواند سهم دقیق و نقش اساسی هر یک از این دو فیلسوف بزرگ، یعنی فارابی و ابنسینا را در پیدایش اساس فلسفه اسلامی تعیین نماید. زیرا کسانی که فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی معرفی میکنند اینگونه میپندارند که آثار ابنسینا در شرح و تفصیل این فلسفه به رشته نگارش در آمده است، ولی واقعیت این است که اگر آثار ابنسینا به وجود نیامده بود، معلوم نبود که فلسفه اسلامی چه سرنوشتی داشت و هویت نظام آن در چه شکلی آشکار میگشت؛ بنابراین از این منظر میتوان به نقش تأسیسی ابنسینا در رابطه با فلسفه اسلامی اشاره کرد.
در هر صورت، تفکیک نقش و نصیب هر یک از این دو فیلسوف بزرگ در پیدایش و رشد فلسفه اسلامی کار آسانی نیست (غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ص ۱۲۳ و ۱۲۴).
نظریه دوم؛ نقش توسعهدهندگی فلسفه اسلامی
برای تبیین دسته دوم از نظریات در باب جایگاه ابنسینا در منظومه فکری فلسفه اسلامی به برخی نظرات مطرح شده در این خصوص اشاره میکنیم.
دکتر حسن حنفی از اندیشمندان معاصر عرب در کتاب دراسات فلسفیه فی الفکر الاسلامی المعاصر، برای فلسفه اسلامی تا زمان ابنسینا، ۳ دوره را بیان میکند که عبارتند از:
▪ دوره اول: دوره پیدایش فلسفه؛ که مصادف است با ترجمه آثار یونانیان؛
▪ دوره دوم: دوره تطوّر فلسفه؛ از الکندی تا ابنسینا(تلفیق متون ترجمهای و تألیفهای جدید)؛
▪ دوره سوم: دوره وضع دستگاه فلسفی سه بخشی توسط ابنسینا(منطق، طبیعیات و الهیات)(ج ۱، ص ۱۰۵). بنابراین دیدگاه، بعد از زمان فارابی، ابنسینا با وضع دستگاه فلسفی خود، باعث توسعه و تکامل این فلسفه شده است.
کسانی که به این نظر تکیه میکنند به ادله دیگری همچون تأثیر ابنسینا بر فلاسفه و مکاتب بعد از خود و نیز توجه وی به مباحث نفس و الهیات و همچنین اخلاق و سیاست در نظام فلسفی وی اشاره میکنند. و اینها را دالّ بر نقش توسعهدهندگی وی در فلسفه اسلامی عنوان میکنند.
نظریه سوم؛ تفصیل میان این دو نظریه
از آنجا که در این خصوص، نظرات کمرنگ و غیر قابل اعتنایی مطرح شده است، به سبب عدم اطاله نوشتار از آنها میگذریم؛ چرا که دلایل آنها چندان قابل توجه به نظر نمیرسد؛ به گونهای که در ادله خود، یا به نظریه اول نزدیکند و یا به نظریه دوم که همان نقش توسعهدهندگی ابنسینا در هرم فلسفه اسلامی است.
نتیجه
با توجه به مباحث مطرح شده در این نوشتار، میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که جایگاه ابنسینا در فلسفه سیاسی اسلامی، تأسیسی نیست، بلکه میتوان این نظر را تقویت کرد و بر آن تکیه کرد که وی(ابنسینا)، فلسفه سیاسی- اسلامی را که فارابی آن را بنیانگذاری کرد، توسعه و تکامل بخشید؛ بنابراین، نقش ابنسینا در هرم فلسفه اسلامی، نقش توسعهدهندگی و تکاملبخشی این نوع فلسفه بوده است.
سید جواد میرخلیلی
روزنامه جامجم ( www.jamejamonline.ir )
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی