0

پندار تعارض در نصوص امامت/ حجت الاسلام و المسلمين علي رباني گلپايگاني - استاد حوزه علميه قم

 
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

پاسخ به: پندار تعارض در نصوص امامت/ حجت الاسلام و المسلمين علي رباني گلپايگاني - استاد حوزه علميه قم
شنبه 16 دی 1391  6:29 PM

پاسخ

اين سخن که سيادت و اقتدار مسلمانان و خلافت آنان در زمين در عصر رسالت به رهبري پيامبر صلي الله عليه و آله تحقق يافته، و پس از آن حضرت در زمان خلفا تداوم و توسعه يافته است، درست است؛ ولي دليل بر اين نخواهد بود که مقصود از خلافت در آيه معناي اصطلاحي آن باشد؛ زيرا اين خلافت چنان که بيان گرديد در عصر رسالت نيز تحقق يافت و خلافت مصطلح در آن زمان معنا ندارد. اگر مقصود اين است که پيامبر نيز خليفه الهي بوده است، خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله با نبوت و رسالت او آغاز شد، و بر تسلط او بر جزيرة العرب متوقف نبود.

اصولاً خلافت به معناي رهبري الهي داير مدار خلافت بر زمين به معناي تسلط سياسي و فرمان روايي ظاهري نيست. نسبت آن دو عموم و خصوص من وجه است. پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله قبل از آن که بر جزيرة العرب مسلط شود خليفه الهي در زمين بود. از سوي ديگر، معاويه داراي خلافت به معناي سلطه ظاهري بود و بسياري از فتوحات اسلامي در زمان او تحقق يافت؛ ولي خليفه الهي نبود؛ زيرا مطابق حديث نبوي که اهل سنت روايت کرده‌اند، دوران خلافت، سي سال بوده است.[15]

از اين جا مي‌توان به نادرستي اين سخن ابن کثير پي برد که گفته است: «احاديث دوازده خليفه را نمي‌توان بر امامان دوازده‌گانه شيعه منطبق ساخت؛ زيرا بسياري از آنان زمام رهبري سياسي جامعه را در دست نداشتند». خطاي ابن کثير اين است که خلافت به معناي رهبري الهي را با خلافت به معناي فرمانروايي سياسي يکسان انگاشته است، با اين‌که هيچ ملازمه‌اي ميان آن دو وجود ندارد. آيا مي‌توان يزيد را که فرمانروايي سياسي جهان اسلام را در دست داشت، خليفه خدا و پيامبر و رهبر الهي دانست و رهبري او را مايه عزت و شوکت اسلام به شمار آورد؟

مطابق معياري که ابن کثير و فخر الدين رازي و همفکران آنان برگزيده‌اند، خلافت در آيه شامل امير المؤمنين علي عليه السلام نخواهد شد؛ چرا که در زمان آن حضرت، به دليل منازعه‌هاي داخلي، فتوحات و کشورگشايي‌ها متوقف شد. اين مطلبي است که وي آشکارا آن را بيان کرده است؛[16] ولي با معيار مزبور، خلافت در آيه زمامداري معاويه را شامل مي‌شود؛ چرا که بخشي از فتوحات اسلامي در زمان او رخ داده است[17] و پس از وي نيز ادامه يافت و اين برخلاف اعتقاد آنان است که دوران خلافت سي سال بيش نبوده است.

سيد محمود آلوسي، استدلال عده‌اي از متکلمان و مفسران اهل سنت به آيه بر درستي خلافت خلفا را نقل و تقرير کرده است؛ ولي در پايان، ديدگاه خود را يادآور شده و گفته است:

 ظاهر آيه بر پيراستگي خلفاي سه گانه از اتهام ظلم و جور و تصرف ناحق در زمين دلالت مي‌کند که از سوي شيعه به آنان وارد شده است؛ زيرا استقرار دين و امنيت کامل در برابر دشمنان اسلام در زمان آنان تحقق يافت و نيکو نيست که چنين امتناني از جانب خداوند با تصرف و تدبير باطل که عذاب اخروي را به دنبال دارد، انجام شود؛ در حالي که تدبير امور در آن زمان توسط خلفاي سه گانه انجام مي‌گرفت. هر گاه شيعه به اين مطلب اذعان نمايد ما به آن اکتفا مي‌ورزيم، و چنين اذعاني جز بر اتصاف خلفاي سه گانه به ايمان و عمل صالح در زمان نزول آيه متوقف نمي‌باشد، و انکار آن از قبيل انکار ضروريات است.[18]

در حقيقت آلوسي پذيرفته است که استخلاف در آيه، مربوط به خلافت خلفاي سه گانه يا چهار گانه نيست؛ بلکه مربوط به وراثت مؤمنان و صالحان از امت اسلامي بر زمين و سيادت و اقتدار ديني و سياسي آنان است؛ ولي از آن‌جا که بخشي از اين وراثت و سيادت که مورد اهتمام و امتنان الهي است، در زمان خلفاي سه گانه و به زعامت و مديريت آنان تحقق يافته است، بر مشروعيت تصرفات و تدابير سياسي آنان دلالت مي‌کند؛ زيرا فرض نامشروع بودن آن با مورد اهتمام و امتنان بودن وراثت و سيادت مؤمنان بر زمين سازگاري ندارد؛ بنابراين آيه به صورت التزامي بر مشروعيت خلافت خلفاي سه گانه دلالت مي‌کند. هر چند خلافت آنان از طريق بيعت و انتخاب جمعي از مسلمانان ثابت شده است، نه از جانب خداوند.

ولي استدلال آلوسي تمام نيست؛ زيرا مي‌توان گفت خليفه بر حق و بلافصل پيامبر صلي الله عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام بود؛ بنابراين، مشروعيت و عدم مشروعيت تصرفات و تدابير سياسي و اجتماعي و ديني خلفا دايرمدار رضايت و عدم رضايت اميرالمؤمنين عليه السلام است و به عبارت ديگر، بر مبناي نظريه انتصاب و نص در امامت، از آن‌جا که خلافت خلفاي سه گانه منصوص نيست، به خودي خود مشروعيت ندارد؛ ولي آن دسته از تصرفات آنان که با رضايت اميرالمؤمنين عليه السلام انجام گرفته، مشروعيت داشته است.

حاصل آن‌که آيه استخلاف نه بر منصوص بودن خلافت خلفا دلالت دارد و نه بر مشروعيت تصرفات و تدابير سياسي و اجتماعي آنان، و براي اثبات دو مطلب مزبور به دلايل ديگري نياز است.

در پايان يادآور مي‌شويم وعده الهي که در آينة استخلاف به مؤمنان و صالحان از امت اسلامي داده شده، تاکنون به صورت کامل و همه جانبه واقع نشده است، و با توجه به حقانيت وعده‌هاي خداوند قطعاً روزي اين وعده به صورت کامل و در سرتاسر کره زمين تحقق خواهد يافت. آن، روزي است که مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف قيام كرده و پرچم عدالت گستر اسلام را بر بام جهان به اهتزاز درآورد؛ چنان که در حديث متواتر نبوي صلي الله عليه و آله به آن بشارت داده شده است. بر اين اساس است که در روايات اهل بيت عليهم السلام آيه استخلاف، بر حضرت مهدي عليه السلام و ياران او تطبيق شده است.[19] اين روايات؛ چنان که گفته شد، ناظر به مصداق کامل خلافت مؤمنان و صالحان در زمين است و با تحقق نسبي آن در گذشته منافات ندارد؛ چنان که از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده که فرمود: «بر روي زمين، هيچ خانه‌اي نخواهد بود، مگر اين‌که خداوند اسلام را داخل آن خواهد کرد، يا عزتمندانه به آن ايمان خواهند آورد و يا از روي ذلت تسليم احکام آن خواهيد بود».

خدایا چنان کن سرانجام کار                  تو خشنود باشی و ما رستگار

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها