0

تحليل راهبردي از «امامت» در دکترين امام رضا عليه السلام/ حامد پوررستمي*

 
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

پاسخ به: تحليل راهبردي از «امامت» در دکترين امام رضا عليه السلام/ حامد پوررستمي*
چهارشنبه 13 دی 1391  8:04 PM

مفهوم شناسي

راهبرد

برخي راهبرد يا استراتژي[2] را چنين تعريف كرده ا ند:

 آگاهي‌هاي منظم که نحوه به خدمت گرفتن قدرت(توان) سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي را براي رسيدن به هدف‌هاي مورد نظر، نشان مي‌دهد. (شيرودي، 1385: ص15)

در تعريف ديگري نيز آمده است:

 راهبرد، بيانگر فن، هنر يا دانش تصميم گيري‌هاي منظم و حساب شده از طريق اطلاعات در امور سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي است. (روشندل، 1370: ج1، ص33)

چنين بر مي‌آيد که راهبرد، روش آميخته با دانش است که نحوه تحقق تصميم‌ها را فراروي رهبران و مديران يک مجموعه مي‌نهد. در واقع مي‌توان راهبرد را هنر و مدل (برنامه) به‌کارگيري امکانات و ظرفيت‌هاي موجود براي نيل به هدفي مشخص دانست که از سه بخش ترسيم اهداف، شناخت شرايط و امکانات و اجراي بهترين برنامه و شيوه تشکيل مي‌شود. بايد توجه داشت که راهبرد، يك علم به شمار مي‌رود و مانند علوم ديگر ممکن است در راه خير يا شر به‌کار گرفته شود. اين مهم، ايجاب مي‌کند تا به اصطلاح ديگري يعني راهبردشناسي ديني بپردازيم. واژه راهبرد شناسي ديني ممكن است به يکي از معاني زير به‌كار رود:

1. راهبرد شناسي که منبع و مبناي آن بر اساس منابع ديني باشد؛ يعني دو حجت عقل و نقل با خصوصياتي که دين براي آن بيان كرده است؛

2. راهبرد شناسي که موضوع آن در قلمرو دين باشد مانند حوزه‌هاي اخلاقي، عقيدتي و… ؛

3. راهبرد شناسي که در خدمت دين و بشريت گام بردارد، نه آنکه بر ضد دين به‌کار گرفته شود يا در راه خيانت و ظلم به بندگان طراحي شود.

اما اگر دين را برنامه ماورايي و جامع سعادت و کمال انسان تعريف كنيم که از حيث مبدا به خداوند متعال، از حيث منبع به عقل و نقل، از حيث قلمرو به دنيا و آخرت و از حيث اجزا به بينش‌ها (عقايد)، ارزش‌ها (اخلاقيات) و روش‌ها[3] (احکام و قوانين انسان و جهان هستي) باز گردد، آن‌گاه مي‌توان راهبرد شناسي ديني را عبارت دانست از:

«نظام و برنامه اي که بر مبناي دين براي نيل به اهدافي خاص طراحي مي‌شود». در اين برنامه، فن و هنر به کارگيري ظرفيت‌هاي گوناگون لحاظ شده و مبدأ، منبع، قلمرو و اجزاي برنامه، بر اساس دين است که در مجموع، يک راهبرد ديني را ارائه مي‌دهد.

نکته ديگر، آنکه در راهبردشناسي ديني (مانند راهبرد شناسي امامت از منظر امام رضا عليه السلام) و راهبرد شناسي غيرديني و بشري تمايزاتي وجود دارد؛ از جمله آنکه در راهبردشناسي ديني، طراحي و برنامه ريزي راهبرد، بر اساس آيات قرآن (کتاب صامت) و روايات معصومان عليهم السلام (کتاب ناطق و همچنين ناطق کتاب) مي‌باشد و با پردازش قوه عقل صورت مي‌گيرد. روشن است اين دو ثقل گرانسنگ بر اساس شناخت تام از قوانين و حقايق موجود در جهان بيرون (هستي) و جهان درون (انسان)، راهبرد و برنامه ارائه مي‌كند و اين موضوع به نوبه خود، باعث مي‌شود کليه جوانب امر و خطرهاي فراروي در برنامه، مورد ملاحظه قرار گيرد؛ اما راهبرد شناسي بشري که از ظرفيت و معرفت ماورايي و ديني محروم است و تنها به مدد قواي عقل، حس و تجربه طراحي مي‌شود، فاقد جامعيت برنامه فوق و واجد نواقص و کاستي گوناگون خواهد بود؛ چرا که محدوديت‌هاي بشري و نواقص و اميال گوناگون او، خود را در برنامه ريزي‌ها و طراحي الگوها نشان مي‌دهد. به عبارت ديگر از آن‌جايي که انسان محدود است، برنامه‌هاي او نيز از محدوديت و نقص برخوردار است.

الوين تافلر در کلامي قابل تأمل و تحليل که مرتبط با موضوع راهبرد شناسي ديني و همچنين راهبرد امامت است، چنين مي‌نويسد:

فهرست مشکلاتي که جامعه ما(غرب) با آن مواجه است، تمامي ندارد. با ديدن فروپاشي پياپي نهادهاي تمدن صنعتيِ در حال نزاع به درونِ غرقابِ بي کفايتي و فساد، بوي انحطاط اخلاقي آن نيز مشام را مي‌آزارد؛ در نتيجه موجب ناخشنودي و فشار براي تغييرات، فضا را انباشته است. در پاسخ به اين فشارها هزاران طرح و برنامه ارائه مي‌شود که همگي ادعا دارند اساسي و بنيادي يا حتي انقلابي‌اند؛ اما بارها و بارها مقررات و قوانين، طرح‌ها و دستور‌العمل‌هاي جديد که همگي به منظور حل مشکلات ما تهيه و تدوين شده‌اند ـ کمانه مي‌کنند و بر وخامت مشکلات ما مي‌افزايند و اين احساس عجز و ياس را دامن مي‌زنند که هيچ فايده اي ندارد و مؤثر نيست. اين احساس براي هر نظام دموکراسي خطرناک است. (حائري‌پور و همكاران، 1389: ص127)

اين سخن، داراي دو نکته کليدي است؛ يکي آنکه تا کنون راهبردها و برنامه‌هاي طراحي شده در نظام‌هاي سکولار غربي نه تنها موفق نبوده‌اند، بلکه روز به روز بر وخامت اوضاع افزوده‌اند. ديگر آنکه ضرورت نيازمندي به دين و راهبردهاي ديني و راهبران و پيشوايان مذهبي در لسان نخبگاني چون تافلر‌ـ هرچند به صورت تمثيلي ـ ظهور و بروز كرده است و آن‌ها نيز چاره برون رفت از فضاي کنوني را تمسک به دين و منجي الهي (به تعبير شيعي، اقامه نظام راهبردي امامت) مي‌دانند.

به هر روي، در راهبرد شناسي بشري برخلاف راهبردشناسي ديني، شناخت زواياي هستي شناختي، انسان شناختي و معرفت شناختي با محدوديت و نقصان مواجه است و اين عوامل، اسباب جزئي نگري و تزلزل در برنامه‌ها و در نتيجه عدم موفقيت آن‌ها را همراه خواهد داشت.

نکته ديگر آنکه مناسب است اطلاق واژه راهبرد ديني در مواردي استعمال شود که آن راهبرد، داراي سه شاخصه باشد كه عبارتند از: 1) دين محور بودن؛ 2)هدف بلند و عظيم داشتن؛ 3)وجود آثار و کارکردهاي مهم و فراوان؛ مانند راهبرد امامت که در آن، هر سه شاخصه به وضوح به چشم مي‌خورند. در غير اين‌صورت، کاربست واژه راهبرد براي اموري که داراي هدف کوچک و کارکردهاي اندک مي‌باشند، غريب و نأمانوس است.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها