0

حکایات وداستان های کوتاه

 
moh3njoon
moh3njoon
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 232
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:حکایات وداستان های کوتاه
سه شنبه 18 مهر 1391  4:35 PM

كايت بهلول و قاري

بهلول قاری ای را سنگ زد. گفتند: چرا می زنی؟

گفت: زیرا قاری دروغ می گوید.

فتنه‌ای در شهر افتاد. خلیفه بهلول را حاضر کرد.

گفت: من صوتِ او را می‌گویم. قولِ او را نمی گویم.

خليفه گفت:این چه گونه سخن باشد؟ قول او از صوت او چون جدا باشد؟

بهلول گفت: اگر تو که خلیفه ای فرمانی بنویسی که عاملانِ فلان بقعه چون این فرمان بشنوند باید که حاضر آیند هر چه زودتر، بی هیچ توقّف.

قاصد این فرمان را آنجا برد، خواندند و هر روز می‌خوانند و الّبته نمی‌آیند، در آن خواندن صادق هستند و در آن گفتن که سمعاً و طاعتاً؟

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها