پاسخ به:حکایات وداستان های کوتاه
سه شنبه 18 مهر 1391 4:29 PM
داستان توبه و بخشش خدا
مرد گناهکاری به درگاه حق آمد و توبه کرد. دیگر بار چون نفسش قوت گرفت، توبه را بشکست و از پی شهوت رفت. مدت ها در گناه غرق بود تا سرانجام دردی در دلش آمد و از خجالت توبه را مشکل دید. روز و شب دل پرآتش و چشم پرخونابه بی حاصل می گذشت و روی بازگشت و توبه نداشت. در سحرگاه هاتفش ندا داد: که چون بار اول توبه کردی پذیرفتم، ولی مراقبت نبودم. چون باز توبه بشکستی مهلتت دادم و خشمناک نگشتم. اما در خیالت هست که باز گردی. پس باز آی، که در بازست و ما ایستاده به در.