اسراف، زياده روى و تجاوز از حدّ اعتدال از نگاه قرآن
چهارشنبه 19 مهر 1391 11:48 PM
|
اسراف، زياده روى و تجاوز از حدّ اعتدال از نگاه قرآن
مركزفرهنگ و معارف قرآن
واژه «اسراف» و مشتقات آن كه جمعاً 23 بار در قرآن به كار رفته، [1] مفهومى گسترده دارد [2] و هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرايش به افراط يا تفريط را در بر مى گيرد; [3] از اين رو، برخى با تفسير اين معناى عام، «اسراف» را در خصوص زياده روى و «سرف» را تنها در مفهوم كوتاهى به كار برده اند; [4] البته اين واژه در همه موارد، شامل كوتاهى از حدّ اعتدال نمى شود و بيشتر در زياده روى ظهور دارد; بدين جهت، بسيارى آن را مرادفِ افراط، و متضادّ تقصير و «تقتير» (فرقان/ 67) كه به معناى تضييق و بخل است دانسته اند. [5] افزون بر موارد پيشين، از واژه «قوام» (حد وسط و اعتدال) نيز در قرآن ياد شده (فرقان/ 67) كه مرز تعيين اسراف به شمار مى رود و تشخيص آن برعهده عقل، شرع يا عرف است. [6]
انواع اسراف
مفهوم اسراف در قرآن مصاديق متعددى دارد كه در معناى همه، نوعى تجاوز از حدّ اعتدال اشراب شده است:
1. اسراف عقيدتى
در آياتى، انكار خداوند و پيامبران، شرك به خدا و بت پرستى و ايمان نياوردن به آيات الهى اسراف معرفى شده، آن را موجب بروز دشواريهاى فراوان در زندگى دنيا و عامل نابينايى انسان در آخرت و گرفتارى در عذاب دردناك و ماندگار مى شمارد. [24] (طه/ 124 ـ 127) در آيات 34 ـ 35 غافر پس از طرح دفاع مؤمن آل فرعون از موسى(عليه السلام)، منكران نبوّت، مسرف و شكّاك خوانده شده اند و جدال و اشكالهاى بى دليل آنان در آيات الهى، موجب بسته شدن دل آنها براى پذيرش حقيقت دانسته شده است. در همين سوره با درخواست فرعونيان، مبنى بر كفر به خداى يگانه مخالفت ورزيده، پشتوانه آنان را در دنيا و آخرت، سست و بى پايه مى شمرد; زيرا همه ما به سوى خداوند بازگشته، مسرفان در آن هنگام به آتش الهى دچار خواهند گشت.(مؤمن/ 43) آيات آغازين سوره انبيا نيز مسرفان را مخالفان انبيا در طول تاريخ و ستمگر وصف مى كند و به سرانجام هلاكت بارشان اشاره دارد.
2. اسرافِ اخلاقى و رفتارى
ارتكاب گناهان و گرايش به مادّيات و قطع علاقه از خداوند، موجب خروج انسان از راه حق شده، او را در يكى از منازل تاريك اسراف قرار مى دهد. [25] خداوند در آيه 53 زمر از گنه كارانى كه جان خويش را در معرض اسراف قرار داده اند، دعوت به توبه مى كند و آنان را از يأس و نااميدى پرهيز و به ايشان وعده آمرزش مى دهد. براى آيه شأن نزولهاى خاصى مطرح شده است; امّا هيچ يك موجب انحصار آن در مورد خاصى نمى شود و، شمول آن را بر همه مسلمانان و هر نوع خطا و گناهى از بين نمى برد; [26] بر همين اساس، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تفسير اين آيه فرموده اند: «بل للمسلمين عامة». [27]
3. اسراف اجتماعى
استبداد، خودكامگى، استكبار، استثمار، خون ريزى، ستم و هرگونه فساد اجتماعى از مصاديق بارز اسراف به شمار مى رود. [36] خداوند در سوره مائده، پس از بيان نزاع هابيل و قابيل كه سرانجام آن تحقق نخستين فساد بر كره زمين بود، بنى اسرائيل را از ريختن خون بى گناهان و فساد بر زمين نهى كرده و از فسادهاى اجتماعى آنان به اسراف تعبير مى كند.(مائده/ 32)
4. اسراف قضايى و كيفرى
داورى و قضاوت ناعادلانه كه گاه بر كذب و دروغ استوار است، از مصاديق اسراف به شمار مى رود. مؤمن آل فرعون در آيه 28 غافر پيش از بيان اسراف اعتقادى فرعونيان، به اسراف آنان در قضاوت اشاره مى كند، [42 ]او پس از صدور حكم اعدام براى موسى، خطاب به فرعونيان مى گويد: آيا مى خواهيد مردى را به دليل اعتقاد به خداى يگانه بكشيد; در حالى كه ادلّه روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟ ... خداوند اسراف كار و بسيار دروغ گو را هدايت نمى كند. برخى نيز اين سخن مؤمن آل فرعون را درباره موسى(عليه السلام)دانسته اند كه اگر وى به راستى قصد دارد با ادعاى دروغين نبوّت، به اسراف و فساد در جامعه بپردازد، بدانيد كه خداوند هيچ گاه مسرفان دروغ گو را با معجزات گوناگون، حمايت نكرده، در مسير گمراهى موفقشان نمى گرداند; [43] در اين صورت، اين كاربرد اسراف نيز از مصاديق اجتماعى آن به شمار خواهد رفت.
5. اسراف اقتصادى
اين نوع اسراف، مصاديق گوناگونى دارد:
1ـ5. اسراف در مصرف
خداوند در آيه 31 اعراف، پس از بيان جواز عمومى در مصرف، [52] از اسراف نهى و در ادامه، از تحريم امور حلال نيز منع كرده است; بر همين اساس، در بيان مقصود از اين گونه اسراف، دو وجه نقل شده است: اسراف در خوردن و آشاميدن و زياده روى در حرام شمردن نعمتهاى الهى. [53] خداوند با بيان عدم تعلّق محبّت الهى به اسراف كاران، به حرمت اسراف اشاره [54] و مسرفان را سرزنش مى كند; [55] البته مقدار محروميت اسراف كاران از محبت الهى به نوع و درجه اسراف آنان بستگى دارد; [56] بر همين اساس، برخى فقيهان براى اسراف دو نوع حكم شرعى ذكر كرده اند: كراهت در موارد خفيف و حرمت در موارد ديگر. [57 ]برخى از آنجا كه تفكيك ميان اين دو نوع اسراف برايشان روشن نبوده، آيه پيش گفته را به دليل عدم حرمت همه اقسام اسراف، منسوخ پنداشته اند. [58] اين در حالى است كه فقيهان در حرمت قدر متيقّن اسراف، اجماع دارند تا آنجا كه مى توان آن را از ضروريات دين شمرد. برخى نيز آن را جزو گناهان كبيره شمرده اند. [59]
2ـ5. اسراف در حقوق ديگران
تجاوز به حقوق ديگران در دو بخش حقوق عمومى و خصوصى، از مصاديق روشن اسراف اقتصادى است:
3ـ5. اسراف در انفاق
خداوند در وصف بندگان مقرّب خود مى فرمايد: آنان هرگاه انفاق كنند، نه اسراف دارند و نه سخت گيرى; بلكه در ميان اين دو، حدّ اعتدالى را پيش مى گيرند. (فرقان/ 67) منظور از تقتير در انفاق، بخل و نپرداختن حقوق واجب الهى به مستحقان است. [82] درباره مقصود از اسراف در انفاق، اقوال زير ذكر شده است: انفاق در راه معصيت و گناه; [83] انفاق از روى ريا و فخرفروشى; [84] انفاق بيش از حدّ [85] به نحوى كه موجب ناتوانى انسان از انجام ديگر مسئوليتهاى واجب خود شود.
عوامل و ريشه هاى اسراف
هر يك از انواع گوناگون اسراف، ريشه هاى روانى مخصوص به خود و كنش و واكنش متقابل با آنها را دارد:
آثار زيان بار اسراف
اسراف در همه اقسام آن، با سنتهاى الهى در جهان مخالف است; زيرا با برهم زدن حالت اعتدال، موجب بروز فساد در زمينه هاى گوناگون حيات مى شود [102] (شعراء/ 152) و به همين دليل، سلب محبت خداوند از انسان را در پى دارد (اعراف/ 31 و انعام/ 141) اين امر موجب ضعف انسان و مانع او از كسب موفقيت در عرصه هاى گوناگون زندگى است; از اين رو، مؤمنان پيش از درخواست پيروزى و موفقيت، دست به سوى خداوند گشوده، از او در باب اسراف كارى هاى خود، آمرزش مى طلبند [103] (آل عمران/ 147) زيرا بنابر فرمايش امام صادق(عليه السلام) دعاى اسراف كاران در درگاه خداوند پذيرفته نيست. [104] استمرار اسراف كارى موجب رسوخ ملكه ناسپاسى و كفران نعمت در انسان گشته (اسراء/ 27) او را از هدايتهاى الهى محروم مى سازد (غافر/ 28) و گاه كفر اعتقادى و اخلاقى او را به دنبال دارد [105] (اسراء/ 27) لذا پيامبران خدا نيز در برابر عاملان آن ايستاده اند. اين شيوه گاه موجب حلول عذاب الهى شده، در آخرت نيز انسان را به عذاب جهنم گرفتار مى كند. [106 ](انبياء/ 3 ـ 9; غافر/ 41 ـ 45; يس/ 13 ـ 19 و ذاريات/ 32 ـ 34)
پىنوشتها:
1 . المعجم الاحصايى، ج1، ص 454، «سرف». 2 . لسان العرب، ج 6، ص 243 - 245، «سرف». 3 . مجمع البيان، ج 5، ص 192; روح المعانى، مج 4، ج 6، ص 174; التحقيق، ج 5، ص 110، «سرف». 4 . جامع البيان، مج 3، ج 4، ص 337. 5 . مجمع البيان، ج2، ص854; التبيان، ج3، ص12; التفسيرالكبير، ج 24، ص 109. 6 . المنار، ج 6، ص 351; التحقيق، ج 5، ص 110، «سرف». 7 . نمونه، ج 15، ص 307 ـ 308; الدرالمنثور، ج 3، ص 369. 8 . نمونه، ج 15، ص 307 ـ 309. 9 . المنار، ج 6، ص 352; الفرقان، ج 15، ص 169; الميزان، ج 15، ص 306. 10 . لسان العرب، ج 6، ص 244 ـ 245; مفردات، ص 408، «سرف»; المنار، ج 6، ص 351. 11 . مفاهيم اخلاقى، ص 313 ـ 314 و 353 ـ 359. 12 . التفسير الكبير، ج 20، ص 193. 13 . مفردات، ص 113 ـ 114، «بذر»; مجمع البيان، ج 6، ص 633. 14 . التحقيق، ج1، ص 238، «بذر». 15 . التفسير الكبير، ج 9، ص 28; المنار، ج 8، ص 385. 16 . مفردات، ص 408، «سرف». 17 . الفرقان، ج 15، ص 165. 18 . تفسير عياشى، ج 2، ص 288. 19 . احكام القرآن، ج 3، ص 51; تفسير قرطبى، ج 7، ص 123 ـ 125; الفروق اللغويه، ص 115. 20 . مجمع البحرين، ج1، ص 170; الفرقان، ج 15، ص 165; روح المعانى، مج 9، ج 15، ص 90. 21 . التحرير والتنوير، ج 15، ص 79. 22 . وسائل الشيعه، ج9، ص46; بحارالانوار، ج 72، ص 302. 23 . الفروق اللغويه، ص 115; روح المعانى، مج 9، ج 15، ص 90. 24 . جامع البيان، مج 12، ج 24، ص 87 و مج 13، ج 25، ص 64; مجمع البيان، ج 3، ص 290 و ج 9، ص 61; نمونه، ج 15، ص 307. 25 . التحقيق، ج 5، ص 111، «سرف»; الوجوه والنّظائر، ج 1، ص 63. 26 . التفسير الكبير، ج 27، ص 2 ـ 3; نمونه، ج 15، ص 308. 27 . مجمع البيان، ج 8، ص 785. 28 . التفسير الكبير، ج 17، ص 52 ـ 53. 29 . مجمع البيان، ج 4، ص 684 ـ 685. 30 . التفسير الكبير، ج 28، ص 218. 31 . راهنما، ج 3، ص 104. 32 . جامع البيان، مج 3، ج 4، ص 160; التفسيرالكبير، ج 9، ص 28. 33 . مجمع البيان، ج 2، ص 855; مجمع البحرين، ج 2، ص 365. 34 . مجمع البيان، ج 6، ص 719; تفسير ماوردى، ج 3، ص 302. 35 . جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 295. 36 . نمونه، ج 15، ص 307. 37 . جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 279; مجمع البيان، ج 3، ص 290. 38 . راهنما، ج 4، ص 354. 39 . مجمع البيان، ج 5، ص 192. 40 . همان، ج 7، ص 313. 41 . الميزان، ج 15، ص 306. 42 . نمونه، ج 15، ص 307. 43 . مفاهيم اخلاقى، ص 356 ـ 357. 44 . التحقيق، ج 5، ص 111، «سرف»; الوجوه والنّظائر، ج 1، ص 63. 45 . الكافى، ج 7، ص 371; تفسير ماوردى، ج 3، ص 241. 46 . التفسير الكبير، ج 2، ص 203; الدرالمنثور، ج 5، ص 282. 47 . تفسير عياشى، ج 2، ص 291. 48 . جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 105 ـ 106; الكافى، ج 7، ص 371. 49 . الدرالمنثور، ج 5، ص 284. 50 . همان، ص 283. 51 . تفسير ماوردى، ج 3، ص 241. 52 . مجمع البيان، ج 4، ص 638. 53 . جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 213 ـ 214. 54 . التحقيق، ج 5، ص 111; عوائدالايام، ص 615. 55 . مجمع البيان، ج 4، ص 638. 56 . التحرير والتنوير، ج 8، ص123. 57 . الفروق اللغويه، ص 115. 58 . التحرير و التنوير، ج 8، ص 123. 59 . عوائد الايام، ص 615 و 619. 60 . همان، ص 633 ـ 635; الدرالمنثور، ج 3، ص 444. 61 . عوائدالايام، ص 633 ـ 635. 62 . همان; الدرالمنثور، ج 3، ص 444. 63 . تفسير عياشى، ج 2، ص 13. 64 . عوائدالايام، ص 633-635; الدرالمنثور، ج 3، ص 444. 65 . الدرالمنثور، ج 3، ص 444; المنار، ج 8، ص 138; مجمع البيان، ج 4، ص 638. 66 . الدرالمنثور، ج 3، ص 444; التحرير والتنوير; ج 8، ص 124. 67 . عوائد الايام، ص 636 ـ 637. 68 . احكام القرآن، ج 3، ص 52. 69 . الفرقان، ج 8 ـ 9، ص 85. 70 . جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 95. 71 . كشف الاسرار، ج 5، ص 544. 72 . جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 95. 73 . التحقيق، ج 1، ص 237، «بذر». 74 . مجمع البيان، ج 6، ص 633; الميزان، ج 13، ص 80. 75 . تفسير قمى، ج 2، ص 18. 76 . التفسير الكبير، ج 20، ص 193 ـ 194. 77 . تفسير قرطبى، ج 10، ص 161. 78 . احكام القرآن، ج 3، ص 292; تفسير قرطبى، ج 10، ص 162. 79 . مجمع البيان، ج 6، ص 634; احكام القرآن، ج 3، ص 293; تفسير قرطبى، ج 10، ص 162. 80 . مجمع البيان، ج 3، ص 16; الميزان، ج 4، ص 173. 81 . التفسير الكبير، ج 9، ص 190; تفسير قرطبى، ج 5،، ص 28. 82 . جامع البيان، مج 11، ج 19، ص 48; الدرالمنثور، ج 6، ص 275. 83 . تفسير قمى، ج 2، ص 117; تفسير ماوردى، ج 4، ص 155; الوجوه والنظائر، ج 1، ص 63. 84 . الدرالمنثور، ج 3، ص 444; التفسير الكبير، ج 24، ص 109. 85 . تفسير ماوردى، ج 4، ص 156; مجمع البيان، ج 7، ص 280; جامع البيان، مج11، ج 19، ص 48. 86 . مجمع البيان، ج 7، ص 280. 87 . الكافى، ج 4، ص 55. 88 . جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 81; تفسير عياشى، ج 1، ص 379. 89 . النكت والعيون، ج 2، ص 178. 90 . الميزان، ج 7، ص 363 ـ 364. 91 . مجمع البيان، ج 4، ص 579. 92 . النكت والعيون، ج 2، ص 178 ـ 179. 93 . المنار، ج 8، ص 138. 94 . التفسير الكبير، ج 13، ص 214. 95 . جامع البيان، مج 5، ج 8، ص82. 96 . راهنما، ج 6، ص 108. 97 . التحقيق، ج 5، ص 110. 98 . التحرير و التنوير، ج 15، ص 81. 99 . التحقيق، ج 1، ص 238; راهنما، ج 7، ص 523. 100 . راهنما، ج 7، ص 391. 101 . پژوهشى در اسراف، ص 87 ـ 103. 102 . المنار، ج 8، ص 384. 103 . راهنما، ج 3، ص 104 و ج 7، ص 391. 104 . الكافى، ج 4، ص 56. 105 . التحرير و التنوير، ج 15، ص 81. 106 . الميزان، ج 15، ص 306 ـ 307; نمونه، ج 12، ص 96. 107 . التحرير و التنوير، ج 15، ص 79. 108 . الكافى، ج 4، ص 57. 109 . عوائد الايام، ص 618; الكافى، ج 4، ص 53. 110 . التحرير و التنوير، ج 15، ص 80. 111 . المنار، ج 8، ص 384; الفرقان، ج 8 ـ 9، ص 84. |