بررسی مفهومی و مصداقی ولایت در قرآن[1[
پنج شنبه 13 مهر 1391 4:50 PM
|
بررسی مفهومی و مصداقی ولایت در قرآن[1[
سیدجعفر علوی[2]
چکیده
واژة «ولی» و مشتقّات آن را در دو بخش مفهوم قرآنی و مصادیق میتوان بررسی کرد. این مادّه، در قرآن در معانی گوناگونی به کار برده شده که تعداد آنها به شانزده مفهوم میرسد؛ از این رو، تعیین معنای هر مورد، به قرائنی مانند شأن نزول، وحدت سیاق و... نیازمند است.
کلید واژگان:
ولایت، مفهوم ولایت، مصداق ولایت، ولایتهای مقبول، ولایتهای مطرود، قرآن.
مقدمه
بررسی و یافتن معنای دقیق یک واژه در زمانی خاص، روشهای مختلف و خاصّ خود را دارد. از شیوههای بنیادین و کارآمد برای رسیدن به این هدف، بهرهگیری از متونی است که در همان زمان خاص شکل گرفته است. ویژگی مهم این متون، انعکاس کاربردهای رایج آن زمان است. از آنجا که به طور معمول در این متون، قرائنی هست که ابهامات احتمالی واژگان را برطرف میکند، میتوان محدودة مفهومی لغات را به میزان زیادی به دست آورد؛ از این رو، بررسی واژگان قرآن و به تعبیر دیگر، بررسی قرآنی واژگان، توجّه پژوهشگران و عالمان دینی را به خود جلب کرده است.
بخش نخست: بررسی مفهومی ولایت در قرآن
قرآن مجید «ولایت» و مشتقّات آن را در معانی متعدّدی به کار برده است که ممکن است در بسیاری از موارد، بتوان آنها را به یکدیگر ارجاع داد یا برخی را به معنایی کلّیتر بازگرداند، ولی اینگونه ارجاعات، همان ریشهیابی واژه است و با وجود معنای جدید، برای استمرار معنای ریشهای در زمانهای بعدی دلیلی وجود ندارد. از سوی دیگر، کتابهای لغت نیز در ترجمة این واژه، به یک معنا بسنده نکرده و معانی متعدّدی را برای آن ذکر کردهاند؛ از این رو، در این نوشتار، هر مفهوم را با توجّه به وجود مستقلّ آن در لغت، معنایی متفاوت در نظر گرفتهایم تا مفاهیم مستقل، از یکدیگر تفکیک گردد و در نتیجة شناخت آنها، مصادیق در ردیف مفاهیم قرار نگیرد.
1. تدبیر امور
ـ ?و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر علی شیء و هو کلّ علی مولاه أینما یوجّهه لا یأت بخیر?.[2]
2. برگزیدن سرپرست و رهبر
ـ ?کتب علیه أنّه من تولاه فأنّه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر?.[5]
3. شایستهتر و سزاوارتر
ـ ?یا أیّها الذین آمنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء لله ولو علی أنفسکم أو الوالدین
4. مالک
ـ ?قل أغیر الله أتّخذ ولیّاً فاطر السماوات و الأرض...?.[4]
5. پیرو (آنچه پس از شیء قرار میگیرد)
ـ ?و إنّ الشیاطین لیوحون إلی أولیاءهم لیجادلوکم?.[7]
6. قرار دادن به دنبال شیء
ـ ?و من یشاقق الرسول من بعد ما تبیّن له الهدی و یتّبع غیر سبیل المؤمنین نولّه ما تولّی و نصله جنّهم و ساءت مصیراً?.[3]
7. قرب و نزدیکی
ـ ?إنّ أولی الناس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبیّ و الذین آمنوا و الله ولیّ المؤمنین?.[4]
8. یاری کردن، یاری خواستن و یاور
ـ ?... و من یتّخذ الشیطان ولیّاً من دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً?.[1]
9. دوست و دوست گرفتن
ـ ?ألم تر إلی الذین تولّوا قوماً غضب الله علیهم ما هم منکم و لا منهم...?.[4]
10. وارث و میراث
ـ ?... و الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتّی یهاجروا...?.[7]
11. همپیمان و حلیف
ـ ?... و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین إلا أن تفعلوا إلی أولیائکم معروفاً کان ذلک فی الکتاب مسطوراً?.[1]
12. آزادشده
ـ ?ادعوهم لآبائهم هو أقسط عند الله فإن لم تعلموا آبائهم فإخوانکم فی الدین و موالیکم...?.[2]
13. ابن عمّ (پسرعمو)
ـ ?و إنّی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک
14. برگشتن و اعراض کردن
ـ ?فتولّ عنهم فما أنت بملوم?.[4]
15. برگردانیدن و منصرف کردن
ـ ?سیقول السفهاء من الناس ما ولّیهم عن قبلتهم التی کانوا علیها...?.[1]
نتیجهگیری
1. مادة «ولی» در سراسر قرآن به یک معنا بهکار نرفته است و نمیتوان مفهومی واحد را به عنوان معنای عمومی آن مشخص کرد، بلکه در بسیاری از موارد، واژههای ساختهشده از این مادّه، مشترک لفظی است؛ بنابراین، تعیین معنایی خاص به قرائنی همچون شأن نزول و وحدت سیاق نیاز دارد.
بخش دوم: بررسی مصداقی
با تتبع و بررسی «ولایت» و مشتقات آن در قرآن، افزون بر معانی مفهومی، میتوان مصادیق آنها را نیز یافت که در تبیین معنای مادّة «ولی» مؤثر است؛ برای نمونه، میتوان به معنای دوم (برگزیدن سرپرست و رهبر) اشاره کرد که مفهوم متبادر از این معنا به ذهن، این است که فردی از روی توجّه از شخص دیگری تبعیت کند و او را راهبر خویش بداند، ولی با مراجعه به آیة ?کتب علیه أنّه من تولاه فأنّه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر?[3] و در نظر گرفتن مصداق آن معلوم میشود که این مفهوم، به تبعیت از روی توجّه محدود نمیشود، بلکه اگر شخصی بدون توجّه هم از دیگری پیروی کند، مصداق این مفهوم به شمار میرود و بر چنین شخصی، «تولّی» صادق است؛ بدین سبب که پیروان شیطان، معمولاً نهتنها به پیرویشان توجّهی ندارند، بلکه از پذیرش این حقیقت نیز گریزانند.
الف) ولایتهای مقبول
منظور از ولایتهای مقبول، ولایتهایی است که اِعمال یا پذیرش آنها نسبت به فرد یا افرادی مطرح شده و خدای تعالی آن را تأیید کرده است.
1. خدای تعالی
?ألم تعلم أنّ الله له ملک السماوات و الأرض و ما لکم من دون الله من ولیّ و لا نصیر?.[2]
2. پیامبر اکرم?
?النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم...?.[1]
3. امیر مؤمنان علی?
?إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون?.[3]
4. پذیرندة ولایت خدای تعالی، رسول او? و امیر مؤمنان?[1]
?و من یتولّ الله و رسوله و الذین آمنوا فإنّ حزب الله هم الغالبون?.[2]
5. پرهیزگاران
?و ما لهم ألا یعذّبهم الله و هم یصدّون عن المسجد الحرام و ما کانوا أولیاءه إن أولیاؤه إلا المتّقون و لکنّ أکثرهم لایعلمون?.[3]
6. مؤمنان مهاجر و مجاهد (انصار)
?إنّ الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا أولئک بعضهم أولیاء بعض...?.[1]
7. مؤمنان
?إنّ أولی الناس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبیّ و الذین آمنوا و الله ولیّ المؤمنین?.[2]
8. جبرئیل
?... و إن تظاهرا علیه فإنّ الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین...?.[3]
9. پیروان حضرت ابراهیم?
?إنّ أولی الناس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبیّ و الذین آمنوا و الله ولیّ المؤمنین?.[1]
10. خویشاوندان
?... و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین إلا أن تفعلوا إلی أولیائکم معروفاً?.[2]
11. ولیّ دم
?... و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً...?.[3]
12. فرزند
?... و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک ولیّاً?.[4]
13. مولا و ارباب
?و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر علی شیء و هو کلّ علی مولاه...?.[1]
ب) ولایتهای مطرود
منظور از ولایتهای مطرود، ولایتهایی است که دربارة شخص یا اشخاصی آمده است که ولایت آنها پذیرفتنی نیست. مصادیق قرآنی ولایتهای مطرود به دوازده مورد میرسد که هر یک با نمونههایی از قرآن ذکر میشود:
1. معبودهای غیر الهی[1] (ملائکه، جنّیان و بتها)
?ألا لله الدین الخالص و الذین اتّخذوا من دونه أولیاء ما نعبدهم إلا لیقرّبونا إلی الله زلفی إنّ الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون...?.[2]
2. کافران
?لایتّخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین...?.[5]
3. طاغوت[1]
?... و الذین کفروا أولیاءهم الطاغوت، یخرجونهم من النور إلی الظلمات...?.[2]
4. شیطان
?... و من یتّخذ الشیطان ولیّاً من دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً?.[4]
5. پذیرندة ولایت شیطان
?و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع کلّ شیطان مرید٭ کتب علیه أنّه من تولاه فإنّه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر?.[5]
6. منافقان (اخنس بن شریق)[1]
?و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لایحبّ الفساد?.[2]
7. دامنزنندة اتهام به همسر پیامبر?
?إنّ الذین جاؤوا بالإفک عصبة منکم... و الذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم?.[4]
8. پدران و برادران کافر
?یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذو آبائکم و إخوانکم أولیاء إن استحبّوا الکفر علی الإیمان و من یتولّهم منکم فأولئک هم الظالمون?.[2]
9. ترجیح دهندگان پدران و برادران کافر بر ایمان
?یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذو آبائکم و إخوانکم أولیاء إن استحبّوا الکفر علی الإیمان و من یتولّهم منکم فأولئک هم الظالمون?.[3]
10. دو قبیلة اشجع و بنی ضمری[1]
?... فلا تتّخذوا منهم أولیاء حتّی یهاجروا فی سبیل الله فإن تولّوا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لاتتّخذوا منهم ولیّاً و لا نصیراً?.[2]
11. آتش دوزخ
?فالیوم لایؤخذ منکم فدیة و لا من الذین کفروا مأواکم النار هی مولاکم و بئس المصیر?.[3]
12. پدر (عموی) حضرت ابراهیم?
?یا أبت إنّی أخاف أن یمسّک عذاب من الرحمان فتکون للشیطان ولیّاً?.[1]
نتیجهگیری
در این پژوهش، 25 مصداق برای واژة «ولی» و مشتقّات آن بیان شد که سیزده مورد آن در ولایتهای مقبول و پذیرفتهشده از سوی خدای تعالی و دوازده مورد آن به ولایتهای مطرود و مردود از نگاه قرآن مربوط است.
پي نوشت ها:
[1]. نویسندة مقاله از همکاری آقای محمدعلی قاسمی در تهیة این مقاله کمال سپاسگزاری را دارد. [2]. alavi.s.j@googlemail.com [1]. توجّه به این نکته ضروری است که مفسّران در تمام معانی «ولی» و مشتقّات آن اتفاق نظر ندارند؛ از این رو، معانی ذکرشده بر اساس کتاب مجمع البیان مرحوم طبرسی یا المیزان فی تفسیر القرآن آمده است. [2]. «و خداوند مثالی [دیگر] زده است؛ دو نفر را که یکی از آنها گنگ مادرزاد است و بر هیچ کاری توانا نیست و سربار اربابش است و...» (نحل/ 76)؛ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، چاپ اوّل، بیروت، دارالمعرفی، 1406 ق.، ج6، ص578. [3]. «سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آوردهاند؛ آنهایی که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند» (مائده/ 55)؛ همان، ج3، ص323 و 326. [4]. «چرا خداوند آنها را مجازات نکند با اینکه از [عبادت موحّدان در کنار] مسجدالحرام جلوگیری میکنند؛ در حالی که سرپرست آن نیستند. سرپرست آن فقط پرهیزکاراناند، ولی اکثر آنان نمیدانند» (انفال/ 34)؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسة نشر اسلامی، ج9، ص72. [5]. «بر او [شیطان] نوشته شده است که هر کس او را به سرپرستی برگزیند، به طور مسلّم گمراهش میسازد و به آتش سوزان راهنماییش میکند» (حج/ 4)؛ همان، ج14، ص343. [1]. «ای مؤمنان! به عدل و داد برخیزید و در راه رضای خدا شاهد باشید؛ گرچه به زیان خودتان یا پدر و مادر یا خویشاوندانتان باشد. [خواهان گواهی] چه توانگر و چه تهیدست باشد، خداوند بر آنان سزاوارتر است...» (نساء/ 35)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص212. [2]. «... و در حکم خداوند، خویشاوندان به یکدیگر [برای ارث بردن] نزدیکترند. به درستی خداوند بر هر چیزی داناست» (انفال/ 75)؛ همان، ج4، ص865. [3]. «پیامبر? از خود مؤمنان به آنها سزاوارتر است و همسران او در حکم مادران ایشان هستند و خویشاوندان نسبت به همدیگر از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خداوند مقرّر داشته است، ولی هستند مگر اینکه...» (احزاب/ 6)؛ همان، ج8، ص530؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص276. [4]. «بگو: آیا غیر خدا مالک انتخاب کنم؛ [خدایی] که آفرینندة آسمانها و زمین است؟...» (انعام/ 14)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص433. [5]. «بگو: هیچ حادثهای برای ما رخ نمیدهد مگر آنچه خداوند برای ما نوشته است. او مالک ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند» (توبه/ 51)؛ همان، ج5، ص58. [6]. «در آنجا هر کس عملی را که قبلاً انجام داده است، میآزماید و همگی به سوی خدا، مالک حقیقی خود، بازگردانده میشوند و چیزهایی را که به دروغ، همتای خدا قرار داده بودند، گم و نابود میشود» (یونس/ 30)؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص132. [7]. «و شیاطین به پیروان خود پیام میدهند تا با شما مجادله کنند» (انعام/ 121)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص553. [1]. «و من پس از خویش، از وارثان بیمناکم و همسرم نازاست؛ پس، از پیشگاه خود، به من شخصی که پس از من آید [فرزند]، عنایت کن» (مریم/ 5)؛ همان، ج6، ص776. [2]. «و پیروان آنان از میان انسانها پاسخ دهند، پروردگارا! ما از همدیگر بهرهمند شدیم...» (انعام/ 128)؛ همان، ج4، ص564. [3]. «و هر کس پس از آنکه حق و هدایت برایش آشکار شد، با پیامبر? مخالفت کند و راهی جز راه مسلمانان را در پیش گیرد، او را با مراد خویش وامیگذاریم و به دوزخش درمیآوریم و چه بد سرانجامی است» (نساء/ 115)؛ همان، ج3، ص169. [4]. «نزدیکترین افراد به ابراهیم، همانا پیروان او و این پیامبر و مؤمنان هستند و خدا یاور مؤمنان است» (آل عمران/ 68)؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص254. [5]. «برای شما غیر از او، شخص نزدیکی [که نفع برساند] و شفاعتگری [که شفاعت کند] وجود ندارد» (سجده/ 4)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج8، ص510. [6]. «و اگر معلوم شود که آنان مرتکب گناه [خیانت] شدهاند، پس دو تن از کسانی که بر آنان جفا رفته است و از نزدیکان [متوفی] هستند، به جای آنان قیام کنند...» (مائده/ 107)؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص198؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ اوّل، بیروت، انتشارات دار الکتب العلمیی، 1421 ق.، ج12، ص100. [1]. «... و کسی که شیطان را به جای خداوند یار و یاور برگزیند، آشکارا زیانکار شده است» (نساء/ 119)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص174. [2]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصارا را ولی و یاور انتخاب نکنید. آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما از آنان کمک بخواهند، از آنهایند. خداوند ستمکاران را هدایت نمیکند» (مائده/ 51)؛ همان، ج3، ص134. [3]. «به یقین یار و یاور من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده است و او همة صالحان را کمک میکند» (اعراف/ 196)؛ همان، ج4، ص786. [4]. «آیا نگاه نکردهای کسانی را که با قومی که خداوند بر آنان خشم آورده است، و نه از شما هستند و نه از آنان [یهودیان]، دوستی ورزیدهاند؟ ...» (مجادله/ 14)؛ همان، ج9، ص380. [5]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! قومی را که خداوند بر آنان خشم آورده است، به دوستی نگیرید...» (ممتحنه/ 13)؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص243. [6]. «و از میان آنها دوست و یاوری انتخاب نکنید» (نساء/ 89)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص134. [7]. «... و آنان که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، شما را از میراث آنان، چیزی نیست تا زمانی که هجرت کنند...» (انفال/ 72)؛ همان، ج4، ص862. [8]. «و برای هر کسی وارثانی قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث میبرند...» (نساء/ 33)؛ همان، ج3، ص66. [1]. «... و خویشاوندان در کتاب الهی به همدیگر از سایر مؤمنان و مهاجران سزاوارترند، [به ارث بردن] مگر آنکه در حقّ همپیمانان خود وصیّتی نیک کنند و این در کتاب آسمانی نوشته شده است» (احزاب/ 6)؛ همان، ج8، ص531. [2]. «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید، آنها برادران دینی و آزادشدگان شمایند...» (احزاب/ 5)؛ همان، ص528. [3]. «و من از پسرعموهای بعدِ خود بیمناکم [که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند] و همسرم نیز نازاست. تو از نزد خود، جانشینی به من ببخش» (مریم/ 5)؛ همان، ج6، ص774؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص8. [4]. «پس، از آنان روی بگردان که تو سزاوار سرزنش نیستی» (ذاریات/ 54)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص243. [5]. «پس، از آنان روی بگردان تا روزی که آن دعوتکننده به چیزی غریب و ناشناخته دعوت کند» (قمر/ 6)؛ همان، ج9، ص283. [6]. «و اگر روی برتابید، چنان که پیشتر هم روی برتافته بودید، به عذابی دردناک عذابتان میکند» (فتح/ 16)؛ همان، ج9، ص176. [1]. «گروهی از مردم کمخرد، به زودی خواهند گفت، چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند، بازگرداند؟...» (بقره/ 142)؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص318. [2]. «ما توجّه تو را به آسمان میبینیم، به درستی روی تو را به قبلهای که از آن خشنود شوی، میگردانیم...» (بقره/ 144)؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص420. [3]. این در صورتی است که واژههای قرآنی را دارای معنایی ویژه ندانیم؛ ولی اگر بگوییم استعمالات قرآنی به برخی از این واژهها معنایی خاص بخشیده است، تصوّر مفهومی واحد، بیاشکال است. [4]. همان، ج4، ص786. [5]. همان، ج10، ص433. [6]. همان، ج4، ص833. [1]. همان، ج8، ص510. [2]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص254. [3]. حج/ 4. [1]. مراد از «ولایت» تنها واژة «ولایت» نیست، بلکه ولایت و مشتقات آن در هر معنایی که در قرآن بهکار رفته است، مدّ نظر است. [2]. «آیا نمیدانی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداوند است و برای شما جز خداوند، مدبّر و یاوری نیست؟» (بقره/ 107). [1]. «پیامبر? از خود مؤمنان به آنها سزاوارتر است و همسران او مادران ایشان هستند...» (احزاب/ 6). [2]. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج8، ص121. [3]. «سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ آنان که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند» (مائده/ 55). [4]. ر.ک: زمخشری، کشاف، ج1، ص649؛ ابن جریر طبری، تفسیر طبری، ج6، ص389؛ واحدی نیشابوری، اسباب نزول الآیات، ص133؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص213؛ ثعالبی، تفسیر ثعالبی، ج2، ص396؛ قرطبی، تفسیر قرطبی، ج6، ص221. [5]. «... پس به یقین خداوند، جبرئیل و مؤمنان صالح یاور او [پیامبر?] هستند و پس از آن، فرشتگان یار و پشتیبان [او] میباشند» (تحریم/ 4). [1]. مراد از ?الذین آمنوا? در این آیه به قرینة آیة قبل، حضرت علی? است (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص15). [2]. «و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او? و افراد باایمان را بپذیرند [پیروزند؛ زیرا] حزب و جمعیت خدا پیروز است» (مائده/ 56). [3]. انفال/ 34. [1]. «کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری کردند، آنها یاوران همدیگرند» (انفال/ 72) [2]. «سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانیاند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند و خداوند ولیّ و سرپرست مؤمنان است» (آل عمران/ 68). [3]. «... و اگر علیه او دست به دست هم دهند، پس به یقین خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح...» (تحریم/ 4). [1]. آل عمران/ 68. [2]. احزاب/ 6. [3]. «... و آن کسی که مظلوم کشته شده، برای ولیّش حقّ قصاص قرار دادیم...» (اسراء/ 33). [4]. مریم/ 5. [1]. نحل/ 76. [2]. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص578. [3]. در پاسخ به این سؤال که چرا اسلام نظام بردهداری را تجویز کرده است، پاسخهای متعدّدی از طرف اندیشمندان اسلامی مطرح شده است که در جای خود به تفصیل به شرح آنها پرداخته شده است. به دو نمونه از این پاسخها اشاره میکنیم: الف) در زمان نزول قرآن، نظام بردهداری، یک اصل ثابت و مسلّم بود که بسیاری از نهادهای مدنی و فعالیتهای اقتصادی جوامع بر آن استوار بود؛ از این رو، نفی سریع و صریح این اصل اختلال ناگهانی در آنها را موجب میشد که در شرایط نضج و شکوفایی اسلام، به هیچوجه کار معقول و منطقی به شمار نمیآمد؛ بنابراین، مناسبترین کار، حذف این نظام در درازمدّت بود که با تدابیر پیشبینی شده در دستورات اسلامی به انجام رسید. ب) در صدر اسلام، جنگهای متعدّدی برپا میشد که در آنها افراد بسیاری از سپاهیان دشمن به اسارت مسلمانان درمیآمدند و مسلمانان به برخورد صحیح و منطقی با آنان ناگزیر بودند؛ از این رو، بهترین برخورد با این اسیران، اِعمال نظام بردهداری بود؛ زیرا در این روش، هم نظارت کامل بر اسیر وجود داشت و هم در ضمن اسارت، آموزشها و تربیتهای عملی و لازم دین مبین اسلام به وی ارائه میشد تا زمینة پذیرش اسلام در او به وجود آید. [1]. مفهوم «بت» را میتوان مصداق بارز این معبودها در آیة 13 سورة حج دانست. [2]. «آگاه باشید که دین خالص از آن خداست و آنان که غیر خدا را ارباب خود برگزیدهاند [و دلیلشان این بود که] اینها را نمیپرستیم مگر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند. خداوند روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند داوری میکند...» (زمر/ 3). [3]. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص234؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج26، ص210. [4]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص234. [5]. «افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند...» (آل عمران/ 28). [1]. این واژه از مادة «طغی» است و به هر معبودی (غیر خداوند) و به هر چه از حد تجاوز کرد، اطلاق میشود (ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، چاپ اول، دفتر نشر کتاب، 1404 ق.، ص304). [2]. «... کسانی که کافر شدند، طاغوتها اولیای آنهایند که آنها را از نور به ظلمتها بیرون میبرند...» (بقره/ 257). [3]. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص632. [4]. «... و هر کس شیطان را به جای خدا ولیّ خود برگزیند، زیان آشکاری کرده است» (نساء/ 119). [5]. «برخی مردم بدون هیچ علمی به مجادله دربارة خدا برمیخیزند و از هر شیطانِ سرکشی پیروی میکنند٭ بر او [شیطان] نوشته شده که هر کس که ولایتش را گردن نهد، به طور حتم، گمراهش میسازد و به آتش سوزان راهنماییش میکند» (حج/ 3 و 4). [1]. اخنس بن شریق ثقفی در مدینه نزد حضرت رسول? آمد و اظهار اسلام کرد و پیامبر? از عمل او تعجب کردند. اخنس گفت: چون اسلام را دوست دارم، اینجا آمدهام و خداوند داناست که من راست میگویم که در این حال، آیة ?و یشهد الله علی ما فی قلبه...? نازل شد. اخنس از خدمت حضرت بیرون رفت به کشت و زرع و شترانی که متعلّق به مسلمانان بود، رسید. کشت و زرع را آتش زد و شتران را هم پی کرد. خداوند این آیه را نازل کرد (ر.ک: جلالالدین محمد بن احمد محلّی و جلالالدین سیوطی، تفسیر الجلالین، بیروت، انتشارات دارالمعرفی، ص43). [2]. «و هنگامی که برگردد، در راه فساد در زمین، کوشش میکند و زراعتها و چهارپایان را نابود میسازد [با اینکه میداند] خداوند فساد را دوست ندارد» (بقره/ 205). [3]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص55. [4]. «مسلّماً کسانی که آن تهمت بزرگ را زدند، از شما بودند... و از آنان، کسی که بخش مهم آن را به عهده داشت، عذاب سختی برای اوست» (نور/ 11). [1]. ر.ک: همان، ج7، ص205؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص103؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، چاپ دوم، قم، مؤسسة الهادی، 1416 ق.، ج3، ص423؛ عبد علی بن جمعی عروسی حویزی، نور الثقلین، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، چاپ چهارم، قم، مؤسسة اسماعیلیان، 1412 ق.، ج3، ص581. [2]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولیّ خود قرار ندهید و کسانی از شما که آنها را ولی خود قرار دهند، ستمگرند» (توبه/ 23). [3]. توبه/ 23. [1]. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح سیدطیب جزایری، چاپ سوم، قم، مؤسسة دارالکتب، 1404 ق.، ج1، ص146. [2]. «... بنابراین، از آنها دوست انتخاب نکنید مگر اینکه در راه خدا هجرت کنند. هرگاه از این کار سر باز زدند، هرجا آنها را یافتید، اسیر کنید و به قتل برسانید و از میان آنها دوست و یار و یاوری اختیار نکنید» (نساء/ 89). [3]. «پس امروز، نه از شما فدیهای پذیرفته میشود و نه از کافران و جایگاهتان آتش است و همان یار و سرپرست شماست و چه بد جایگاهی است» (حدید/ 15). [1]. «ای پدر! من از این میترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد؛ در نتیجه، از دوستان شیطان باشی» (مریم/ 45). |