اسلوب هاي بيان در داستان سرايي قرآني
سه شنبه 11 مهر 1391 11:56 PM
|
اسلوب هاي بيان در داستان سرايي قرآني
دكتر عباس اشرفي
قرآن كتاب داستان و داستان سرائي نيست ولي در قرآن از داستان و داستان سرايي به سخن به ميان آمده و از آن به احسن القصص تعبير شده است. « نحن نقص عليك احسن القصص[1] ». و از آنجائي كه سخنگو خدا است، تصور بهترين داستان و روشمندترين اسلوب بيان در آن امري بديهي به نظر ميرسد. در اين فصل، ضمن واژهشناسي اسلوب به بررسي برخي از اسلوبها مانند ايجاز و تفصيل، حسن الفاظ و عبارات، تصرف و تكرار و ... پرداخته شده است.
واژه شناسي اسلوب
« اسلوب » در لغت عرب شامل برخي معاني چون « جادهاي كه از بين درختان بگذرد» يا «فن»، «وجه»، «مذهب» يا « روشي كه گوينده در كلامش بر ميگزيند». ميشود در اصطلاح «روش سخنگوئي است كه گوينده در تأليف سخن و اختيار الفاظ ميپيمايد[2]».
اسلوب قرآن
اسلوب در قرآن به «روش قرآن در تأليف سخن و اختيار الفاظ» اطلاق ميشود[4]. اين روش «سبك جديد و اسلوب منحصري است كه نه شعري است مانند شعر عرب و نه نثري است مانند نثر عرب كه در آن تكلف مسجعان و كاهنان نميباشد و در آن ويژگيهاي انواع سخنان والا جمع است...[5]» مصطفي صادق رافعي ميگويد : «اسلوب قرآن ماده اعاز در لغت عرب ميباشد... و به واسطه حسن نظم و تركيب حروف و كلمات و جلمههاي خود، در عرب مهابتي پديد آورد. به طوري كه آنان دست از روش خود برداشته و به ضعف خود معترف گشتند[6]». قاضي عياض در اين مورد ميگويد:«نوع دوم اعجاز، نظم عجيب و اسلوب شگفت آن است كه غير از اسلوبهاي كلام عرب و روشهاي نظم و نثر متداول آنان است، و نظيري پيش از آن و بعد از آن ندارد[7]».
ايجاز و تفصيل [10]
« آنچه از معاني كه در سر جولان ميكند و از آن معنائي به ذهن خطور ميكند. تعبير از آن از سه راه تجاوز نميكند ، اول، اگر تعبير به اندازه معنا بود به طور يكه لفظ با اصل آن معني مساوي بود، به آن « مساواة» گويند و اين قانوني است كه بر آن سنجيده ميشود. دوم،اگر تعبير از اندازه معنا زيادتر گردد پس آن «اطناب» است . سوم، اگر تعبيراز اندازه معنا كمتر شد پس آن ايجاز است[11]» در « النبأ العظيم» آمده: « قرآن همواره از كمترين لفظ ممكن،بيشترين معاني ممكن را توليد ميكند،و اين ظاهري آشكار در تمام قرآن است؛ و در آن مساوات و مواضع اجمالي ( كه مردم آن را «مقام ايجاز» مينامند) و مواضع تفصيلي ( كه آن را «اطناب» مينامند.) موجود است[12]».
حال به واژهشناسي ايجاز و تفصيل ميپردازيم.
1ـ ايجاز « جمع كردن معاني بسيار است در زير لفظ كم رساننده غرض [13]» ابن ابي الاصبع در « بديع القرآن» آورده كه : « ايجاز عبارت از خلاصه كردن برخي از الفاظ به منظور موجز شدن كلام است[14]».
حسن الفاظ و عبارات
كلمه در حقيقت وضعي، صوت نفس است كه قطعهاي از معنا را كه به اندام آن متناسب ميباشد در برگرتفه است ... اهميت الفاظ از نظر كشف از اميال و عواطف انساني ميباشد[33] . انسان همواره يك رشته از معاني را در خاط رخود تصور ميكند كه اغلب آن را مبدل به مادهاي از سنخ لفظ ميسازد و گوئي بدين وسيله مقاصد خود را كه در حزينه خيال بوده و آن را جز از راه فكر احساس نمي كرده است به چشم ميبيند و به حواس ظاهري آن را درك ميكند [34]».
تصريف (تنوع در بيان)
تصريف از ص.ر.ف. و به معناي برگرداندن چيزي از حالتي به حالت ديگر يا تبديل كردن آن بغير خودش ميباشد كه از جمله آن « تصريف كلام» ميباشد[40]. و آن عبارت است از اينكه « يك معنا با الفاظ و روشهاي مختلف بيان ميشود[41]».
تكرار
تكرار مصدر « كرر » بر وزن تفعال و برخلاف قياس، تفعيل است . و آن از اساليب فصاحت و از محاسن كلام است و برخلاف تصور، اين نوع تكرار، هيچ ضرري نه تنها به كلام نميزند بلكه بر زيبائي و متانت آن ميافزايد . چرا كه در قرآن، تكرار قصهها ، مانند نوشتههاي عادي نيست و دانشمندان اسلامي فوايد و نيز دلايلي را براي تكرار ارايه كردهاند كه منحصراً به برخي از فوائد دليلهاي تكرار قصه در قرآن ميپردازيم:
پينوشت
از ديگر ويژگيهاي مهم قصههاي قرآن اين است كه معمولاً پس از هر رويداد پينوشتي مستقل ميآورد و با آن سه نقش اصلي را ايفا ميكند: هم فاصلهاي ميان رويدادهاي پياپي ميآفريند، هم پيامي از آن قصه به مخاطب آرائه ميكند و هم خطوط اصلي آن را بيان ميدارد[61].
فواصل
فواصل جمع فاصله و به كلمهاي اطلاق ميشود كه آيه بدان ختم ميگردد و اهميتي بسان قافيه در شعر دارد، فاصله داراي اثر ارزشي خاصي دراتمام معني ميباشد و آهنگ و طنين آن، اثر خاصي در نظم كلام دارد. فواصل موجب پيدايش وزن و هماهنگي در آيات و سورهها شده و موجب انديشهسازي در عين شيريني سبك و رواني قرائت آن، ميشود. براي نمونه به سراغ سوره طه ميرويم؛ «و ما تلك بيمينك يا موسي قال هي عصاي اتوكو عليها و أمش بها علي غنمي ولي فيها مارب اخري قال القها يا موسي فألقها فاذا هي حية تسعي قال خذها و لاتخف سنعيدها سيرة الاولي و اضمم يدك الي جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية أخري لنريك من آيتنا الكبري اذهب الي فرعون انه طغي[63]».
پینوشتها
[1] يوسف، 3. [2] الزرقاني،محمد عبدالعظيم؛ مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت : داراكتب الاسلاميه الطبعة الاولي 1409 ج 2 ص 325 ( به صورت خلاصه ) . [3] ابوزهره، محمد؛ معجزه بزرگ؛ ترجمه محمود ذبيحي؛ مشهد: آستان قدس؛ چاپ اول 1521379. [4] مناهل العرفان ج 2ص 325. [5] معرفت،محمد هادي؛ التمهيد في علوم القرآن،قم: چاپ مهر ج 5، ص10. [6] صادق رافعي، مصطفي؛ اعجاز قرآن و بلاغت محمد؛ ترجمه عبدالحسين ابن الديين؛ بنياد قرآن؛ چاپ دوم،ص 159. [7] معجزه بزرگ،بنقل از الشفاء قاضي عياض، ص 152. [8] همان، ص 187. [9] بستاني، محمد؛ اسلام و هنر؛ ترجمه حسين صابري؛ مشهد: آستان قدس؛ چاپ اول 1371 ص 163. [10] تفصيل در اينجا معادل اطناب است و از طرفي جنبه منفي واژه اطناب را ندارد . [11] هاشمي، احمد ؛ جواهر البلاغه: المعاني و البيان و البديع؛ مكتبة الاعلام الاسلامي؛ الطبعة الاولي 1410 ، ص 175. [12] دراز، محمد عبدالله؛ النباء العظيم؛ كويت: دارالقلم؛ الطبعة الثانية ، ص 127. [13] جواهرالبلاغه،ص 176. [14] ابن ابي الأصبع المصري؛بديعالقرآن؛ ترجمه سيد علي ميرلوحي؛ مشهد: آستان قدس رضوي 1368، ص 258. [15] جواهر البلاغه،ص 180. [16] همان، ص 177. [17] شعراني، علامه ابوالحسن؛ نثر طوبي ج 2،ص 262. [18] مريم، 20. [19] اعراف، 142. [20] بقره /127. [21] يوسف، 46ـ45. [22] طه ـ 70ـ69. [23] قرشي، سيد علي اكبر؛ قاموس قرآن؛ دارالكتب الاسلامية ؛ چاپ سوم، ج 5 ، ص 180. [24] همان [25] شعراني همان، ج 2، ص 262. [26] هود، 1. [27] ابيحيان؛ البحر المحيط؛ رياض: مكتبة المقر الحديثة ج 5 ص 200. [28] سيوطي. جلالالدين؛ الدر المنثور في التفسير المأثور؛ بيروت : دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج 3203. [29] البحر المحيط ج 5، ص 200. [30] بغدادي ،علاء الدين علي؛ تفسير الخازن؛ دارلفكر ج 2، ص 315. [31] الوسي؛ روح المعاني ، ج 11، ص 204. [32] الميزان في تفسير القرآن، ج 19، ص 221. [33] صادق رافعي، مصطفي ؛ اعجاز قرآن، ص 171. [34] همان، ص 178. [35] همان، ص 174. [36] همان،ص 181. [37] راغب اصفهاني، المفردات، ص 6. [38] قصص، 4. [39] صادق رافعي، مصطفي، اعجاز قرآن، ص 177. [40] مفردات الفاظ قرآن، ص 279 و 280. [41] مناهل العرفان، ج 2، ص 341. [42] اسراء ، 41. [43] التفسير الكبير، ج 19، ص 216. [44] الكشاف، ج 2، ص 669. [45] مغنيه، محمد جواد؛التفسير الكشاف؛ بيروت : دارالعلم للملايي؛ الطبعة الاولي 1968، ج 5، ص 47. [46] قطب، سيد، في ظلال القرآن داراشروق ج 4،ص 2230. [47] فضلالله، علامه سيد محمد حسين؛ من وحي القرآن؛ بيروت: دارالزهراء؛ الطبعة الثالثة، ج13314. [48] زركشي، بدرالدين ؛البران فيعلوم القرآن؛ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم؛بيروت: دارالمعرفة،الطبعة الثانية ؛ ج 3، ص 8. [49] سيوطي، جلالالدين؛ الاتقان في علوم القرآن؛ تهران: اميركبير، 1363ج 3، ص 224. [50] البرهان في علوم القرآن ج 3، ص 10. [51] الاتقان ج 3، 230. [52] صادق رافعي، مصطفي؛ اعجاز قرآن، ص 161. [53] خطيب، عبدالكريم ؛ القصص القرآني في مفهومه و منطوقه؛ بيروت: دارالمعرفة، ص 65. [54] القطان، مناع؛ مباحث في علوم القآن، موسسه الرسالة ؛ چاپ دوازدهم 1403، ص 307. [55] امام خميني، روحالله؛ آداب الصلاة،ص 50. [56] الاتقان ج 3، ص 231. [57] آداب الصلاة، ص 50. [58] طباره، عبدالفتاح؛ پايههاي شناخت قرآن؛ ترجمه محمد رسول دريايي؛ قلم ، 1361، ص 99. [59] رياض، عمربن ابراهيم؛ آراء المستشرقين؛ رياض: دارالطيبه؛ طبعة اولي، جزء الثاني، ص680ـاقتباس. [60] نقره، تهامي؛ سيكو لوجيه القصه في القرآن؛ الشركة التونسية للتوزيع، جامعه الجزائر 1971،ص 507. [61] حسيني، ابوالقاسم؛ مباني هنري قصههاي قرآن؛ قم: مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما ، 491377. [62] مائده، 33ـ32. [63] طه، 24ـ17. كتاب مقايسه قصص در قرآن و عهدين از صفحه 128 تا صفحه 138 |