پژوهشى پيرامون رنگ در اسلام
جمعه 31 شهریور 1391 11:43 PM
|
پژوهشى پيرامون رنگ در اسلام
محمد اصغرى نژاد
*آثار روانى رنگ سياه
از آن جايى كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از به كارگيرى آن در هواپيما و كشتى خوددارى مى كنند.[107] برخى گويند كه رنگ سياه، رنگ سبك و غلط اندازى است.[108] اما در مقابل، برخى بر اين باورند كه جلوه و ابهت رنگ سياه از ديگر رنگ ها بيشتر است.
* پوشش هاى رنگى
طبيعت، آميخته و جلوه اى از رنگ هاى بسيار متنوع و گوناگون اشيا و گياهان و جانوران است كه خداوند رحمان در اختيار انسان قرار داده و استفاده از اين نعمت ها را روا دانسته است.
1- پوشش زرد در روايات
در روايات اسلامى به استفاده از پوشش هاى زرد توصيه و ترغيب و بهره گيرى از آن ها بلامانع دانسته شده است. در روايتى امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است: "ما لباس هاى زرد رنگ و گلگون مى پوشيم."[117]
2- پوشش قرمز در اسلام
از ديدگاه اسلام، استفاده از پوشش هاى قرمز در اصل، اشكالى ندارد، مگر آن كه عرف به دليلى آن را ناپسند شمارد; مثلاً ـ چونان امروزه ـ استفاده از اين رنگ را در لباس هاى رو در ملأ عام سبك يا زننده و تحريك آميز انگارد. در اين صورت حكم جواز به كراهت يا حرمت تغيير مى كند.
3- پوشش سبز
در اسلام از رنگ سبز تعريف و تمجيد شده است. برخى از فقيهان در ترتيب درجه رنگ لباس از نظر خوبى گفته اند: بهترين رنگ ها در لباس، سفيد و بعد از آن زرد و سپس سبز و بعد از آن سرخ ملايم و كبود و عدسى است. امّا سرخ تيره مكروه است ـ به ويژه ـ در نماز و پوشيدن لباس سياه كراهت شديد دارد.[137]
4- پوشش سفيد
بى شك بهترين رنگ لباس در اسلام، رنگ سفيد است. امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرموده است:
5- پوشش سياه
در روايات اسلامى در غالب موارد استفاده از پوشش هاى سياه نهى شده است. در روايتى آمده است كه از جمله تعاليم امام على ـ عليه السلام ـ به يارانش اين بود: لباس سياه مپوشيد چرا كه پوشش فرعون بود.[147] در خبر ديگرى آمده كه رسول ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ استفاده از رنگ سياه را در پوشش ها ناخوش داشت.[148]
پوشش سياه در هنگام نماز
استفاده از پوشش سياه در هنگام خواندن نماز مكروه است[152] و در اين حكم، تفاوتى ميان زن و مرد وجود ندارد.[153] حتى استفاده از شب كلاه سياه هم در نماز نامطلوب است.
پوشش سياه در اعمال حج و عمره
بهره گيرى از رنگ سياه در لباس احرام خوشايند نيست. حسين بن مختار گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد احرام در پوشش مشكى پرسش كردم. حضرت فرمود:
موارد استثنا
در موارد ذيل مى توان از پوشش هاى سياه استفاده كرد:
كفش، عبا، عمامه
در مورد عدم كراهت استفاده از كفش و عبا و عمامه سياه در روايتى به نقل از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است:
* تقيه و ضرورت[166]
از تأكيد زيادى كه امام صادق ـ عليه السلام ـ نسبت به پوشيدن كفش سياه به داود رقى در روايت گذشته فرموده، نكته اى علاوه بر آنچه گفته شد، به ذهن خطور مى كند و آن رعايت تقيه است. چون در آن اعصار، خفقان شديدى در شهرهاى اسلامى حاكم بود و شيعيان از سوى خلفاى ستمگر وقت دچار سخت ترين فشارهاى سياسى و اقتصادى شده، گاه دستگير و در زندان هاى مخوف امويان و عباسيان به انواع شكنجه ها دچار مى شدند و در بسيارى از موارد نيز به شهادت مى رسيدند.
* عزادارى
از جمله موارد استثنا شده از كراهت استفاده از لباس مشكى، مراسم عزادارى سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ است. شيخ عبدالله مامقانى در اين زمينه گويد: كراهت پوشش سياه، به هنگام برپايى مراسم عزادارى سيدالشهدا ـ عليه السلام ـ برطرف مى گردد.[173]
پى نوشت :
[1]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176. البته اظهار فوق مربوط به زمانى است كه آن شهيد درصدد نگارش مجموعه اولين دانشگاه و آخرين پيامبر بود. [2]- همان، ص 201. [3]- البته انسان هايى كه در ماوراء ماده سير مى كنند به محسوسات و طبيعتاً رنگ ها كمتر توجه دارد. [4]- اقتباس از مأخذ پيشين، ج 11، ص 248. [5]- همان، ج 3، ص 28. [6]- اقتباس از همان مأخذ، ج 5، ص 195. [7]- فرهنگ فارسى معين، ج 2، ص 1677. [8]- تاج العروس، ماده لون. [9]- لسان العرب، ج 12، ص 367. [10]- مجمع البحرين، با تعليقات محمد عادل، نشر فرهنگ اسلامى، ج 2، ربع 4، ص 155. [11]- ر.ك: مفردات راغب اصفهانى، تحقيق محمد سيد گيلانى، نشر مرتضويه، ص 457. [12]- مجموعه مصنّفات، شيخ اشراق، ج 2، ص 106. [13]- اسفار، ج 4، ص 91. [14]- الميزان، ج 15، ص 122. [15]- لغت نامه دهخدا، ماده نور. نيز بنگريد به "موسوعة المورد"، بعلبكى، ج 6، ص 119. [16]- اصول روانشناسى، نرمان ل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچى، ج 2، ص 340. [17]- لغت نامه، ماده "رنگ" نيز بنگريد به موسوعة المورد، ج 3، ص 59 ـ 58. [18]- نيوتن عقيده داشت كه رنگ هاى هفت گانه طيف، رنگ هاى خالص اند و به رنگ هاى ديگر، تجزيه نمى گردند. ليكن به موجب نظريه موجى نور، رنگ هاى مختلف، نورهايى هستند كه طول موج آن ها با يكديگر اختلاف دارد. مثلاً طول موج نور قرمز سير حدود 80/0 ميكرون و نور بنفش 40/0 ميكرون است و ساير رنگ هاى طيف، داراى طول موج هايى ميان اين دو هستند: قرمز سير: 80/0 ميكرون; قرمز: 65/0 ميكرون; نارنجى: 60/0 ميكرون; زرد: 58/0 ميكرون; سبز 55/0 ميكرون; آبى: 48/0 ميكرون; نيلى: 42/0 ميكرون; بنفش: 40/0 ميكرون. چنان كه ملاحظه مى شود هر چه از رنگ قرمز به طرف بنفش پيش مى رويم، معينى است. بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز، داراى طول موج هايى است كه از قرمز سير با طول موج 80/0 ميكرون شروع مى شود و به قرمز روشن با طول موج 65/0 ميكرون خاتمه مى يابد. اين رنگ ها به طور اتصالى تغيير مى كنند و حد فاصلى بين آن ها نمى توان تشخيص داد; يعنى معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان مى يابد و رنگ نارنجى آغاز مى گردد. (لغت نامه دهخدا، ماده رنگ) [19]- اسفار، ج 4، ص 85 ـ 88. [20]- اسفار، ج 4، ص 92 ـ 93. [21]- ر.ك: همان مأخذ، ص 93. [22]- همان، ص 94. [23]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144. [24]- سوره بقره (2) آيه 187. [25]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144. [26]- لغت نامه دهخدا، ماده رنگ. [27]- روان شناسى عمومى، ص 160. [28]- برخى از محققان از رنگ هاى "احوى" (سياه متمايل به سبز) و "مدهامتان" (سبز سيه فام) هم ياد كرده اند. (ر.ك: دانستنى هاى قرآن، مصطفى اسرار، ص 126). [29]- سوره بقره (2) آيه 138. [30]- الميزان، ج 1، ص 313 ـ 315. [31]- سوره روم (30) آيه 30. [32]- كشف الاسرار، ج 1، ص 381 ـ 382. [33]- همان، ص 387. [34]- سوره فاطر (35) آيه 27 و 28. [35]- سوره روم (30) آيه 22. [36]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 205. [37]- سوره نحل (16) آيه 13. [38]- مجمع البحرين، ماده "ذ، ر، أ". [39]- مجمع البيان، دارالمعرفه، ج 3، ص 543. [40]- سوره نحل (16) آيه 69. [41]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176 و 177. [42]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، ص 248. [43]- همان، ص 273. [44]- سوره زمر (39) آيه 21. [45]- سوره بقره (2) آيه 69. [46]- ر.ك: تفسير صافى، ج 1، ص 128. [47]- همان، ص 128. [48]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 282 ـ 281. [49]- همان، ج 5، ص 172 ـ 171. [50]- همان، ص 189 ـ 190. [51]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 6، ص 247 و 248 و 254. [52]- فيض كاشانى وجه هاى تشبيه دو آيه را به ترتيب، "بزرگى" و "رنگ" دانسته است. (تفسير الصافى، ج 5، ص 270). [53]- اين واژه را برخى "جمالات" (جمعِ جمعِ "جَمَل") قرائت كرده اند. (مجمع البيان، ج 5، ص 633). [54]- برخى از مفسران چون حسن بصرى و قتاده و فرّا و قمى و فيض، "صفر" را به معناى سياهى مايل به زردى ترجمه كرده اند. فرا در اين باره گفته است: هيچ شتر سياهى ديده نشده جز آن كه به رنگ زرد تمايل دارد و از اين رو مردم عرب به شتر سياه، "صفراء" گويند. (ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 634; تفسير قمى، ج 2، ص 400; تفسير صافى، ج 5، ص 270). به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا در دعاى 32 صحيفه سجاديه(ع) در توصيف آتش دوزخ آمده است: "اللهم انى اعوذ بك ... من نار نورها ظلمة". سيد على خان در شرح اين بخش از دعا گويد: امام (ع) با اين جمله، ويژگى آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوى بيان نموده و مفهوم كلام حضرت اين است كه آتش اخروى نورى ندارد و تاريك و سياه است. و علت آن كه فرموده: "نورها ظلمة" مطلبى است كه در اذهان جاى گرفته كه آتش هميشه با نور همراه است. فلذا امام فرموده كه نور آتش اخروى، ظلمت است. در احاديث اسلامى نيز مطالبى در اين راستا روايت شده است ... و جز او نقل كرده اند كه پيامبر(ص) فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند تا سپيد گشت. آن گاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آن كه سياه شد. بنابراين سياه و تاريك است. در روايت ديگرى اين نكته اضافه شده كه آتش دوزخ مانند سياهى شب است. و در حديث ديگرى آمده كه از قير سياه تر است. و در گزارش ديگرى نقل شده كه جهنم، تاريك و سياه است نه نورى دارد و نه شعله اى. از سلمان فارسى حكايت شده كه: آتش آخرت، تاريك و سياه است. (رياض السالكين، ج 5، ص 108، با تصرف). [55]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 280. [56]- همان، ج 5، ص 189 ـ 190. [57]- همان، ج 18، ص 138. [58]- همان، ج 5، ص 194 ـ 195. [59]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47. [60]- مقصود رنگ گياهان است كه دورنماى آن، زمين را سبز فام جلوه مى دهد. [61]- سوره حج (22) آيه 63. [62]- سوره يس (36) آيه 80. [63]- سوره انعام (6) آيه 99. [64]- سوره يوسف (12) آيه 43. [65]- سوره كهف (18) آيه 31. [66]- سوره رحمان (56) آيه 76. [67]- همان، آيه 64. [68]- تفسير نمونه، ج 23، ص 177 و 176. [69]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279. [70]- همان، ص 278. [71]- همان، ص 274. [72]- سوره نمل (27) آيه 60. [73]- همان، ج 11، ص 250. [74]- همان، ج 3، ص 282. [75]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 5، ص 190 و 191 و 196. [76]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47 ـ 48. [77]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 198. [78]- سوره فاطر (35) آيه 27. [79]- سوره طه (20) آيه 22. نيز ر.ك: سوره نمل (27) آيه 12; سوره اعراف (7) آيه 108; سوره قصص (28) آيه 32; سوره شعراء (26) آيه 33. [80]- سوره فاطر (35) آيه 27. [81]- سوره يوسف (12) آيه 84. [82]- سوره آل عمران (3) آيات 106 و 107. [83]- سوره صافات (37) آيات 45 و 46. [84]- ر.ك: همان، آيه 47. [85]- همان، آيه 48 و 49. [86]- سوره مريم (19) آيه 4. [87]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 197. [88]- همان جا. [89]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 75 و 76. [90]- سوره فاطر (35) آيه 27. [91]- سوره رحمان (55) آيه 37. [92]- مجمع البيان، ج 5، ص 311. [93]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 196. [94]- همان، ص 197. [95]- همان، ص 199 ـ 198. [96]- همان، ص 201. [97]- همان، ج 11، ص 248. [98]- همان، ج 18، ص 141 ـ 140. [99]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 41. [100]- البته شايد مورد يا موارد ديگرى هم باشد كه از نظر حقير دور مانده است. [101]- سوره فاطر (35) آيه 27. [102]- سوره نمل (16) آيه 58. [103]- در مورد نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان بنگريد به "الصحيح من سيرة النبى الاعظم" جعفر مرتضى عاملى، ج 1، ص 46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و كتاب هاى تاريخ و سيره. [104]- سوره آل عمران (3) آيه 106. [105]- سوره ملك (67) آيه 27. [106]- سوره عبس (80) آيه 41. [107]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279. [108]- همان، ج 5، ص 192. [109]- همان، ص 281. [110]- ر.ك: اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 195. [111]- ر.ك: الحدائق الناظرة، ج 7، ص 611. [112]- عروة الوثقى، آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايى، ج 1، ص 572. [113]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 342. [114]- همان. [115]- مرآة الكمال، ص 54. [116]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358. [117]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358. [118]- همان، ص 359. [119]- همان، ادامه روايت. [120]- كافى، ج 1، ص 308. [121]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358. [122]- حلية المتقين، ص 7. [123]- ر.ك: جامع عباسى، ص 347. [124]- الكافى، ج 6، ص 465. [125]- همان، ص 465. [126]- كافى، ج 6، ص 447. [127]- يعنى پوشيدن لباس قرمزى كه انسان را در جامعه انگشت نما كند. [128]- حلية المتقين، علامه مجلسى، ص 15. [129]- نام زنى كه امام با او ازدواج كرده بود و ظاهراً اين ماجرا مربوط به اوايل ازدواج ايشان با او بوده است. [130]- الكافى، ج 6، ص 447. [131]- البيان و التبيين، جاحظ، ج 3، ص 72; المفصل، جواد على، ج 5، ص 56. [132]- الكافى، ج 6، ص 447. [133]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572. [134]- جامع عباسى، ص 347. [135]- اين رويت را قبلاً نقل كرديم. [136]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118 و 119. [137]- حلية المتقين، ص 7. [138]- سنن النبى، علامه طباطبايى، ترجمه فقهى، ص 120; المحجة البيضاء، ج 4، ص 140. [139]- يعنى امام ـ عليه السلام ـ در اين مقام بوده كه بيان كند احرام با برد سبز، حرام نيست. عبارت علامه مجلسى در اين جا چنين است: "يدل على جواز الاحرام فى الاخضر اذا كان برداً بغير كراهية الا ان يكون لبيان الجواز" (ر.ك: حاشيه من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 335). [140]- بحارالانوار، ج 39، ص 131. [141]- روايت دنباله دارد. (بنگريد به نجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسى، ص 18 و 23; بحارالانوار، ج 19، ص 51.) [142]- ر.ك: عروة الوثقى، ج 1، ص 572. [143]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 356; مكارم الاخلاق، ص 104. [144]- المحجة البيضاء، ج 4، ص 140. برخى از متخصصان درباره مزيت انتخاب لباس سفيد گويند: "از نظر روانى پوشاك سفيد مانند نور و روشنايى، اثر محرك عمومى در انسان داشته و از عوامل مؤثر در ايجاد بهجت و سرور و انبساط خاطر بوده و مفرح و دلگشاست و از اين لحاظ است كه ... بشر روحاً و فطرتاً ترجيح داده است كه از پوشاك سفيد استفاده كند."، "لباس به جهت اين كه كمتر از تمام رنگ هاى ديگر، نور جذب كرده و قسمت اعظم تشعشعات را كه خاصيت گرمازدايى از محيط و از جمله اشعه قرمز و مادون قرمز موجود در نور آفتاب را كه خاصيت گرمازدايى دارد منعكس ساخته و از خود دفع مى نمايد، وسيله طبيعى و سالمى است در مبارزه با گرماى فصلى و منطقه اى ..."، "لباس سفيد سبب مى شود كه قسمت اعظم اشعه نورانى محيط بخصوص در روز منعكس شود و شخص در محيط خود، روشنايى بيشترى را احساس نمايد كه ]اين امر[ خالى از اثرات محرك عمومى و هيجانات موزون روحى و انبساط خاطر نبوده و اثرى مفرح و دلگشا دارد." (آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 88 و 89). [145]- عروة الوثقى، ج 1، ص 574. [146]- جامع عباسى، ص 346. [147]- الحدائق الناظرة، ج 7، ص 116; مستند الشيعه، ج 1، ص 295. [148]- الكافى، ج 6، ص 449. [149]- الوافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 392. [150]- ر.ك: مرآة الكمال، ص 59. [151]- تعدادى از فقها در اين باره حكم به حرمت داده اند. (ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، مركز تحقيقات اسلامى نمايندگى ولى فقيه در سپاه، ص 31، 32). [152]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572. [153]- پيشين. [154]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 280، 281. [155]- ر.ك: الحدائق الناظره، ج 7، ص 118; ذخيرة المعاد، ص 228. [156]- الكافى، ج 4، ص 341. [157]- حاشيه الكافى، ج 4، ص 341. [158]- الكافى، ج 6، ص 449. [159]- الوافى، ج 5، ص 391 و 392. [160]- مرآة الكمال، ج 1، ص 71. [161]- البته اگر مانع ديگرى چون مخالفت با عرف مذهبى وجود نداشته باشد. [162]- ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، ص 31 و 32. [163]- ابن دريد گويد: ينبع نام محلى است ميان مكه و مدينه. (معجم البلدان، ج 5، ص 450). [164]- كافى، ج 6، ص 467. (با تصرف) [165]- مرآة العقول به نقل از حاشيه كافى، ج 6، ص 467. [166]- درست است كه تقيه نوعى ضرورت است اما اين دو مفهوم مترادف نيستند; زيرا مواردى وجود دارد كه ضرورت هست ولى عنوان تقيه صدق پيدا نمى كند. مثلاً وقتى سرماى شديد جان انسان را تهديد مى كند و انسان يك لباس بيشتر ندارد، استفاده از آن حتى اگر سياه و نجس و از گوشت مردار باشد، واجب مى شود. [167]- معلوم مى شود كه در آن زمان از پنبه در پوشاندن لايه ميانى كفش ها استفاده مى كردند. [168]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 280. (با تصرف) [169]- پيشين. [170]- حيره نام شهرى بود در يك فرسخى شهر كوفه. بعد از آن كه حيره توسط مسلمانان فتح شد، به واسطه بناى كوفه، ارج و اعتبار پيشين خود را از دست داد و قبل از قرن چهارم هجرى به كلى از ميان رفت. (فرهنگ معين، ج 5، ص 407). [171]- الكافى، ج 6، ص 449. [172]- حاشيه كافى، ج 6، ص 449. [173]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85 (با اندكى تصرف). [174]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118. [175]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85. |