پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 8:50 AM
عنوان : حج امام حسين عليه السّلام در كربلا(26/9/90)
موضوعات مقالات :عاشورا ،ايثار و شهادت
حج امام حسين عليه السّلام در كربلا
نويسنده: سيدمرتضي نبوي
منبع: پايگاه شعائر (www.shaaer.com)
مقصد اول: بيت الله حقيقي قلب آن حضرت است
مقصد اول: اينكه آن جناب است بيت الله حقيقي، بدانكه خداوند متعال اجل است از اينكه در مكان باشد، يا اينكه خانه و مسكني داشته باشد، چون جسم و جسماني نيست، و اينكه بعض امكنه را خانه خود ناميده به جهت شرافت مخصوصي است، از جهت اينكه محل عبادت اوست، يا محل كثرت عبادت است، يا محلي است كه عباد مأمورند به توجه به سمت آن، يا اينكه محاذي محل عبادت است، يا محل نزول فيض است، يا اينكه وصول به آن صعب است، پس قصد قربت در آن به خلوص اقرب است، و همه اين صفات در مكه معظمه چمع است، و بعض آنها در مساجد موجود است، و اينها بيت الله ظاهري هستند، و اما بيت الله واقعي پس آن است كه در حديث قدسي وارد است، كه مي فرمايد: گنجايش ندارد مرا آسمان وزمين، و لكن گنجايش دارد مرا قلب بنده مؤمن (عوالي اللئالي 4 / 7 _ محجة البيضاء 5 / 26) و خداوند وحي نمود به سوي داود كه: از براي من خانه اي خالي نما تا در آن ساكن شوم، عرض كرد: خداوندا تو اجلي ازاينكه در مسكن سكني نمائي، وحي رسيد كه: قلب خود را از براي من فارغ نما. (عوالي اللئالي 1 / 295 «با كمي اختلاف»).
پس هر قلبي كه نباشد در او محبتي غير از محبت خدا، آن است بيت الله حقيقي، و آن قبل مؤمن كامل است كه خالي است از همه تعلقات، و در آن فكر و ذكري نيست مگر از خدا، و گاه به حدي مي رسد كه نمي بيند و نمي شنود مگر از خدا، چنانكه در حديث قدسي است: « حتي اكون سمعه و بصره» : [ من چشم و گوش او مي شوم].( كافي2/352) بنابر بعضي از معاني.
و چون اين مطلب معلوم شد، ظاهر مي شود كه بيت الله بزرگ حقيقي همان قلب حسين (عليه السلام) است كه فارغ بود از براي خدا به فراغ حقيقي، به نحوي كه باقي نمانده بود در آن علاقه از غير خدا، حتي علايقي كه منافات باعلاقه مع الله نداشته اند، و قطع علاقه نمودن از شيء به جهت خدا، دليل است بر اشديت علاقه الهي، خصوصا اگر علاقه شديده باشد، قطع جميع علايق دليل انحصار علاقه الهي است، و تمام شرايع مبني بر همين است، و تدين به دين به مقدار قطع علاقه از ما سوي الله است درراه رضاي خدا، و درجات ايمان مختلف مي شود به اختلاف علايق شدة و ضعفا، و مقدار قطع آنها زمانا و كيفية. چون اين مطلب ظاهر شد، پس بدانكه جناب حسين (عليه السلام) هنگامي كه متوجه او شد امر الهي، كه در صحيفه امامت ثبت گرديده بود، به اينكه خود را بفروش در راه خدا، همان قصد نمود امتثال آن امر را، پس از اول خروج از مدينه الي نزول به كربلا، قصدش امتثال امر خدا بود، بلكه قصد نمود جميع مصائبي را كه بر او وارد گرديد، همه به عنوان تقرب به سوي خدا، پس همه آنها با نيت قربت، و توطين نفس بر آن وارد شد، حتي پاره پاره شدن اعضاء را از اول امر نيت داشت، چنانكه از خطبه مكه ظاهر مي شود(بحار44/ 364 و 367- لهوف صفحه 26 و 27)، و كشته شدن اصحاب و اولاد و اهل بيت را در نيت داشت از مدينه، چنانكه صورت واقعه را به ام سلمه نمود. (بحار44/331- منتخب طريحي 2/ 125).
پس آن جناب فارغ نمود تمام قلب خود را از تعلق به وطن، بلكه جميع اماكن و مساكن، و از تعلق به اموال حتي لباس، و سلطنت و راحت و رياست، و عيال و اطفال و اولاد و اخوان و عشيره و اصحاب، پس همه را پيش انداخت، و فارغ نمود قلب را از تعلق به متاع دنيا حتي آب، بلكه يك قطره آن [كه] به محتضرمي دهند، بلكه گذشت از سر و بدن و اجزاء آن از استخوان و گوشت و خون و صورت و هيئت و تركيب آن، حتي اينكه گذشت ازصورت قلب صنوبري، و از مهجه آن كه خون قلب است در وقتي كه تير سه شعبه زهر آلود بر آن وارد شد، و خون از او جاري گرديد، پس مي گرفت آن خون را، بر سر و محاسن خود مي ماليد(بحار45/53- لهوف صفحه 54 - مقتل خوارزمي 2/34)، چنانكه در زيارت است كه آن جناب مهجه خود را در راه رضاي تو داد. (بحار98/ 331- تهذيب6/113).
پس چون آن جناب قلب ظاهري خود را با مهجه اش، و جميع علايقش داد، پس خالص گرديد قلب معنويش از براي خدا، وفارغ گرديد از جميع ما سوي، پس گرديد بيت الله حقيقي تحقيقي، ونبود در آن غير از خدا، پس بر مردم است كه حج كنند اين بيت الله را، به شرط استطاعت، و از اين تحقيق ظاهر گرديد سر آنچه وارد شده است درخبر كه هر كس حسين (عليه السلام) را زيارت كند چنان است كه خدا را در عرش زيارت نموده. (بحار 98/ 70- كامل الزيارات باب 59 صفحه 147).
مقصد دوم: بيت الله حقيقي و تعظيم نمودن بيت الله ظاهري
مقصد دوم: چون آن بيت الله حقيقي تعظيم نمود بيت الله ظاهري را به نحو مخصوصي، پس خداوند هم از برايش خصائص كعبه را قرار داد با علاوه، تفصيلش آن است كه آن حضرت روز جمعه سوم شعبان وارد مكه گرديد (بحار 44 / 332- ارشاد مفيد 2/ 33)، و در آنجا بود تا موسم حج، پس احرام بست از براي حج يا عمره تمتع، پس خبر رسيد به او كه يزيد پليد سي نفر از شياطين بني اميه را فرستاده است كه آن جناب را به حيله شهيد كنند، و لشكري با عمربن سعد العاص روانه كرده كه آن حضرت را علانية بگيرند (بحار 45 / 99 _ منتخب طريحي 2 / 124)، پس حضرت احرامش را به عمره مفرده تبديل نمود در روز ترويه يا عرفه عزم خروج نمود، محمد بن حنفيه چون خبر شنيد شبانگاه به خدمتش مشرف گرديد، و عرض كرد: اي برادر غدر وبي وفايي اهل كوفه بر شما مخفي نيست، و به تحقيق كه دانسته اي رفتار ايشان را با برادر و پدر بزرگوارت، و مي ترسم كه با تو نيز غدر و مكر كنند، و وفا به وعده خود ننمايند، و اگر در اينجا بماني معزز و محترم خواهي بود، و دست تعدي به دامان جلال تو نرسد، حضرت فرمود كه: مي ترسم يزيد پليد در اين جا مرا به حيله بكشد، و به اين سبب احترام خانه كعبه شكست گردد، عرض كرد: پس برو به طرف يمن، يا به بعض نواحي صحرا كه در آن جا ايمن خواهي بود، فرمود: تأملي دراين امر مي كنم، پس در وقت سحر حضرت امر به رحيل نمود، چون شنيد به خدمت آمد و زمام ناقه را گرفت، و عرض كرد: شما وعده نمودي كه در اين امر تأمل فرمائي، پس چرا به اين تعجيل روانه مي شوي؟ فرمود: چون تو رفتي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد من آمد، و فرمود: برو، كه خدا خواسته است ترا كشته ببيند، محمد استرجاع نمود، عرض كرد: پس چرا اين زنان را همراه خود مي بري؟ و حال آنكه از براي شهادت مي روي، فرمود: خدا خواسته كه ايشان را اسير ببيند (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 27)، وباز فرمود: اي برادر اگر در سوراخ جانوري از جانوران زمين داخل شوم، هر آينه مرا بيرون مي آورند، و مي كشند. (بحار 45 / 99 _ مقتل خوارزمي 1/218 «در جواب نامه عبد الله بن جعفر»).
و بعد عبد الله بن زبير و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمر به خدمتش آمدند و هريك سخني از منع گفتند، حضرت جواب فرمود ابن زبير را به اينكه: نمي خواهم حرمت خانه خدا به سبب من شكسته شود. (بحار 44 / 185 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 211) .
و ابن عمر را به بيان بي اعتباري دنيا ، و قضيه قتل يحيي، و كشته شدن أنبياء بني اسرائيل. (بحار 45 / 365 _ لهوف صفحه 13-14) .
و ابن عباس را جواب داد به اينكه: حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا امري كرده است كه بايد اطاعت نمايم (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 13)، پس همه ايشان تسليم نمودند، و وداع كردند، و گريستند، و ابن عمر خواهش نمود كه ببوسد، موضعي را كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مكرر بوسيد، پس حضرت ناف مبارك را گشود، و عبد الله بوسيد و گريست، و حضرت به طرف عراق روان شد. (بحار 44 / 313 _ امالي صدوق مجلس 30 صفحه 131).
مؤلف گويد: كه ملاحظه نما اين امام بزرگوار را كه چگونه مراعات نمود احترام كعبه را و راضي شد كه آن صدمات بر او وارد شود، ولي نزديك خانه خدا نباشد كه موجب هتك آن شود، و به سبب اين احترام كه آن امام محترم از كعبه نمود، خداوند جميع خصائص و كرامات كعبه را از براي او قرار داد، پس خوب است كه آن فضائل و كرامات را بشماريم، و اشاره به تطبيق نمائيم، و آن درباري نظر پنجاه فضيلت است:
جميع فضائل و كرامات كعبه از براي حضرت امام حسين عليه السلام
اول: كعبه اول خانه اي است كه از براي مردم قرار داده شده، و حسين (عليه السلام) چون از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و پيغمبر اول مخلوقات است، و نور حسين (عليه السلام) با نور جدش و پدرش و مادرش و برادرش پيش از خلقت زمين و آسمان بوده (بحار 53 / 142 بحار 25 / باب اول) پس اول بيتي است كه قرار داده ازبراي مردم، و از براي ملائكه، و از براي جميع مخلوقات.
دوم: اينكه در مكه است كه افضل مواضع است، و حسين (عليه السلام) در كربلا است، كه به مقتضاي حديث مفاخرت، اشرف از مكه است. (بحار 98 / 106- كامل الزيارات باب 88 صفحه 267).
سوم: بناي خليل خدا است، و حسين (عليه السلام) گوشت و خونش از گوشت و خون حبيب خدا است كه اشرف از خليل است.
چهارم: مبارك است به زوار و مجاورين، و حسين (عليه السلام) صاحب بركات الهيه است كه فيضهاي الهي به سبب او بر خلايق مي ريزد، پس جمعي به شهادت در ركابش به بهشت رفتند، و گروهي به گريه بر او مستحق مي شوند، و برخي به اقامه عزايش، و جماعتي به گريانيدن بر او، و طايفه اي به تباكي، و فرقه اي به ياد آوردن از او در وقت آب خوردن، وبعضي به زيارتش، يا به اعانت زوارش، يا دفن شد در تربتش، و نحو اينها از بركاتي كه به سبب آن جناب بر مردم فايض مي شود.(جنانكه در بابهاي گذشته شرح داده شده است).
پنجم: سبب هدايت خلق است، و حسين (عليه السلام) ايضا سبب هدايت است، بلكه او جان خود را فداي دين خدا كرد، تا اينكه به سبب قتل او ظاهر شد حقيقت دين شيعه، چنانكه در زيارت اربعين، حضرت صادق مي فرمايد در حق آن جناب كه مهجه خود را در راه خدا داد تا اينكه خلاص نمايد بندگان را از گمراهي و حيرت.(بحار98/ 331-تهذيب 6/113)
ششم: حرم كعبه را از چهار طرف محترم قرار داد، و حرام نمود صيد آن را و بريدن درخت و گياه آن را، و لقطه اش را، مگر به جهت پيدا كردن صاحبش، و از براي مدفن آن حضرت احترامي است از چهار طرف، كه تربتش را محترم نمود و خوردن آن را به جهت شفا تجويز كرد، و حرمش تا يك فرسخ است، يا چهار فرسخ، يا پنج فرسخ، علي اختلاف الاخبار، و بعضي جمع كرده اند به تفاوت مراتب فضيلت، و كلمات علماء مختلف است در تحديد نسبت به مواضع جواز اكل، بعضي تربت حرم را مطلقا تجويز كرده اند، و بعضي تربت خود قبر و نواحي قريبه به آن را كه عرفا خاك قبر گويند، و اين احوط است. و از بعض روايات ظاهر مي شود تحديد بيك ميل، يا چهار ميل، يا هفتاد ذراع.(در موضوع تربت و حد حرم و حد جواز خوردن تربت مراجعه شود به كتاب بحارالانوار جلد 98 از صفحه 106 تا صفحه 116 و به كتاب كامل الزيارات از صفحه 279 تا صفحه 284).
و از براي خوردن تربت، آداب و شرايطي است كه در محلش مذكور است (بحار 98 / 127 _ كامل الزيارات باب 93 صفحه 280)، و از كثرت آن آداب بعضي را گمان شده است كه استشفاء به آن در كمال صعوبت است، و گويا شرطيت فهميده است، و اظهر آن است كه آن همه از آداب است نه شرائط. هفتم: كعبه محل امن و امان است، و هركس پناه بردن خون او محفوظ مي شود و قتلش جايز نيست، و حسين (عليه السلام) نيز مأمن است، و حلال نيست خون كسي كه به او پناه برد، لكن بني اميه، هم هتك حرمت خانه را كردند، و هم هتك حرمت آن جناب را نمودند، و كساني را كه به او پناه بردند خونش ريختند، حتي دوطفل صغير را كه يكي در دستش بود و از برايش طلب آب نمود، تير به حلقومش زدند (بحار 45 / 46 _ ارشاد مفيد 2 / 112- لهوف صفحه 50 _ تذكرة الخواص صفحه 143)، و ديگري بالاي سينه اش دستش را قطع كردند، پس استغاثه به عمويش كرد، آن حضرت او را به سينه گرفت، پس تيري به او زدند و او را كشتند بالاي سينه اش (بحار 45 / 53 - 54 _ ارشاد مفيد2 / 114- لهوف صفحه 53)، و كبوتران برج امامت را كه بر او احاطه نموده بودند متفرق كردند، يعني دخترش سكينه را از روي سينه اش كشيدند، و به زنجير بستند، و بر جهاز شتران سوار كردند.(بحار 45 / 59 _ لهوف صفحه 58).
هشتم: كعبه قبله حبيب خدا بوده در نمازش كه اشرف حالات و افضل عبادات است، و محل توجه وجه آن جناب است، و حسين (عليه السلام) مخجه قلب پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ثمره فؤاد آن سرور، و ريحانه آن جناب(بحار43/270- كامل الزيارات باب 14 صفحه 51-52)،بلكه نفس آن حضرت بود، چنانكه فرمود:«حسين مني و انا من حسين (عليه السلام)» (بحار 43/270-271- كامل الزيارات باب 14 صفحه 52) بلكه قبله وجه قلب پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. كه هميشه قلبش متوجه به سوي او، و در ياد او بود، حتي در اثناء خطبه، يا در اثناء نماز كه او را بر دوش مبارك سوار نموده بود.(بحار43/296- مناقب ابن شهر آشوب3/227).
كعبه ركني از اركان اسلام و حضرت امام حسين عليه السلام ركني ازاركان ايـمان
نهم: طواف كعبه ركني است از اركان اسلام به شرط استطاعت، و اگر كسي ترك آن نمايد ركني از اركان اسلامش ناقص است، و زيارت حسين (عليه السلام) ركني است از اركان ايمان، و در حديث است كه تارك زيارت آن جناب ناقص الايمان است، و قاطع حرمت رسول خدا است، و عاق آن جناب است، و شيعه نيست، و اگر در بهشت رود مهمان خواهد بود، و تارك حقي است از حقوق خدا، اگر چه هزار حج كرده باشد، و محروم است از خير.(بحار98/4-5- كامل الزيارات باب 78 صفحه 193-194 «و در باب زيارت گذشت».
و در خبر است كه كسي يكسال يا دو سال بر او بگذارد، و به زيارت نرود، حظ خود را گم كرده، و از خدا كناره جسته، و از جوار پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دور شده.(بحار98/12- كامل الزيارات باب 98 صفحه 295).
دهم: كعبه مغناطيس قلوب است، كه همه دلها به سوي آن مايلند، و به آن مشتاقند از دور و نزديك، و حسين (عليه السلام) مغناطيس قلوب شيعيان است كه تمام را ميل حاصل است به سوي آن جناب، و محبت او ممتاز است از محبت ساير ائمه بالوجدان، و از اخبار هم مستفاد مي شود، چنانكه در بحار و غير آن، روايت كرده است از مقداد بن اسود كندي كه حضرت رسول بيرون تشريف برد در طلب حسنين(عليهما السلام) كه از خانه بيرون رفته بودند، و من در خدمت آن حضرت بودم، پس ديدم قامتش از نخل بلندتر است، و از شتر ضخيم تر است، و از دهانش آتش بيرون مي آمد، پس مرا واهمه ربود، و ترسيدم، پس چون نظرش به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) افتاد، باريك و ضعيف گرديد، و بمانند ريسماني شد، پس پيغمبر خدا ملتفت به من شد، و فرمود: مي داني اين افعي چه مي گويد؟ عرض كردم: خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) بهتر مي دانند، فرمود مي گويد: حمد خدا را كه مرا باقي گذاشت تا اينكه نگاهبان فرزندان رسول خدا شدم، پس در ميان رملها روان شد، ناگاه ديدم در آنچا درختي است كه پيش از اين نديده بودم و بعد از آن روز هم نديدم، و آن درخت سايه انداخته بود بر حسنين (عليهما السلام)، پس حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نشست در ميان ايشان، و سر حسن (عليه السلام) را برداشت و بر ران مبارك گذاشت، بعد سرحسين (عليه السلام) را برداشت و بر ران چپ خود گذاشت، آنگاه زبان مبارك را در دهان حسين (عليه السلام) برد، حسين (عليه السلام) بيدار شد، و عرض كرد: يا ابه، دوباره به خواب رفت، و همچنين حسن (عليه السلام) بيدار شد، و يا ابه گفت و به خواب رفت، عرض كردم: گويا حسين (عليه السلام) بزرگتر است حضرت فرمود: به درستي كه از براي حسين (عليه السلام) محبت مكنونه اي است، پس چون بيدار شدند، ايشان را به دوش مبارك برداشت، تا آخر حديث كه بسيار مفصل است. (بحار 43/271-272- خرائج 2/841-842) .
كعبه مقام ابراهيم، و مقام حسين عليه السلام كتف پيغمبـر صلي الله عليه و آله و سلم
يازدهم: در آن جا مقام ابراهيم (عليه السلام) كه اثر قدم ابراهيم(عليه السلام) بر سنگ باقي است، و حسين (عليه السلام) مقام حبيب خدا است كه دهان مباركش در چند عضو او اثر نموده، و آن پيشاني و گلوي مباركش بود كه از اثر بوسه پيغمبر (عليه السلام) هميشه مي درخشيدند(بحار44/187-188- منتخب طريحي 1/117- مناقب ابن شهر آشوب 3/230)، و اگر مقام بدن خليل در نزد بيت است، پس به تحقيق كه مقام حسين (عليه السلام) كتف پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، و پشت و سينه آن سرور بوده، و اگر كسي تتبع در اخبار و آثار نمايد، خواهد ديد كه، پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گاهي آن جناب را بر دوش مبارك مي گرفت و راه مي رفت، و گاهي كه خوابيده بود بالاي سينه مي نشانيد، و در سجده بر پشت مباركش سوار مي شد، پس سجده را طول مي داد تا او به ميل خود فرود آيد، و از اينها معلوم مي شود چه قدر محبت وعلاقه داشته است به حسين (عليه السلام)، كه احدي را با أحدي چنين محبت و علاقه اي اتفاق نيفتاده، و نخواهد افتاد. (بحار43/286 و 296- مناقب ابن شهر آشوب3/226 و 227).
خداوند براي مقام كعبه و حضرت حسين عليه السلام كرامات قرار داده است.
دوازدهم: از براي كعبه كرامت ظاهره قرار داده، كه كبوتران ازبالاي آن عبور نمي كنند، و بر ديوار آن نمي نشينند.
مترجم مي گويد: حقير هنگامي كه مشرف شدم به حج بيت الله ، چند روز مواظب اين مطلب بودم، و در مطاف نشسته نظر به كبوتران داشتم، مي ديدم در حالت شدت طيران، چون به محاذي ديوار بيت مي رسيدند، منحرف مي شدند، و به طرف ديگر مي رفتند، و از بالاي خانه عبور نمي كردند، ولي اين حكم مخصوص كبوتران است، نه مطلق طيور، چنانكه مؤلف فرموده - انتهي.
و از براي حسين (عليه السلام) نيز كرامت ظاهره بود كه آب به قبرش بستند، قبر بلند مي شد، و آب به آن احاطه نمي كرد، و گاوها به طرف قبر مطهر نمي رفتند در وقتي كه متوكل مدت بيست سال امر نمود به حرث آن قبر شريف، و محو آثارش، حتي اينكه حكم كرد نبش نمودند آن قبر منور را، پس ديدند چسد شريفش را كأنه در آن ساعت دفن شده، پس آن را به حال خود گذاشتند، و آب بر آن بستند، پيش نرفت، و گاوها را به سوي او حركت دادند پيش نمي رفتند، و مي ديدند جماعتي را كه تير به سوي ايشان مي اندازند، و اگر اينها تيري به سمت آن جماعت مي انداختند، تير بر مي گشت، و به صاحبش مي خورد. (بحار 45 / 395، 404 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 /221- منتخب طريحي 2 / 67).
مرغ سفيدي نزد جسد شريف آن حضرت
بلي طيور بريدن شريفش واقع گرديدند آن هم به چهت شرافتش بود.
تفصيلش آن است كه در روايت وارد است كه چون آن جناب را شهيد كردند، و بدنش را بر روي خاك گذاشته رفتند، مرغ سفيدي به نزد آن جسد شريف آمد، و پر و بال خود به خون آن جناب آلود، و پرواز كرد، پس ديد مرغان چندي در سايه درختان و بستان آسوده اند، گفت: اي مرغان، شايسته است كه شما به عيش مشغول باشيد، و حسين (عليه السلام) در زمين كربلا بر روي خاكهاي گرم افتاده باشد، و خون از رگهاي او روان باشد، سرش را بر نيزه نموده، عيالش را اسير كرده اند، و در شهرها مي گردانند؟ آن مرغان پرواز كردند، و به كربلا آمدند، و ديدند آن بدن بي سر را كه بي غسل و كفن بر خاك افتاده، بادها گرد و خاك بر آن ريخته اند، و هيچ كس به زيارتش نمي آيد، مگر وحوش صحرا، و نوحه گري ندارد، مگر جنيان، و تمام عرصه صحرا از نور آن بدن روشن است، پس نوحه و ناله آغاز نمودند، و خود را به آن خون مطهر آلودند، و هريك به طرفي پرواز نمودند، از آن جمله مرغي به سوي مدينه طيبه شتافت، و بر قبر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) طواف نمود در حالتي كه خون از پرهاي او مي چكيد، و فرياد مي كرد: آگاه باشيد حسين (عليه السلام) را در كربلا كشتند، و ذبح نمودند، و مرغان به دور او جمع شدند، و دختر يهوديه به بركت آن خون مطهر كه از بالش مي چكيد شفا يافت. (بحار49/191- منتخب طريحي 1/61).
و طيور خاكي كه كنايه از اسباب مخالفين است بر آن بدن شريف تاختند به نحوي كه زبان را ياري تقرير نه.
عـقـرت بنات الأعــوجيـــــة هــل درت
مــــا يستباح بهــــا و مـــــــاذا يــصنــع
اعوج، اسم اسبي بوده است، و اولاد آن را بنات الاعوجية مي ناميده اند، و معني آن بيت آن است كه: بريده باد پي آن اسبان، آيا دانستند كه چه حرمت بزرگي با ايشان هتك شد؟ و چه عمل شنيعي را با ايشان مرتكب گرديدند؟!
سيزدهم: كعبه را مطاف خلايق قرار داده، و ثواب طواف بسيار است نسبت به شوطها و گامها، و فضيلت زيارت حسين (عليه السلام) بر آن چندين صنف است چنانكه در عنوان زيارت ذكر شد.
كعبه و حضرت حسين عليه السلام مطاف ملائكه اند
چهاردهم: كعبه را مطاف ملائكه قرار داد، چنانكه در خبر است كه جبرئيل به امر رب جليل كعبه را بنا نمود و قبل از آن، خيمه از بهشت نازل گرديده بود، و نصب شده بود بر قواعدي كه ملائكه بنا نموده بودند پيش از خلق آدم در مقابل ضراح كه درمقابل بيت المعمور است، و آن محاذي عرش است، و هفتاد هزار ملك حراست آن خيمه مي نمودند، پس چون چبرئيل بناي بيت نمود، آن ملائكه بر دور آن طواف نمودند و آدم و حوا نيز طواف كردند هفت شوط.(بحار11/208- بحار 96/75 - علل الشرائع صفحه 421 و ايضا صفحه 206).
و حسين (عليه السلام) نيز مطاف ملائكه بود در وقتي كه نور بود، و شفيع ملائكه بود چنانكه از قضيه صلصائيل و دردائيل ظاهر مي شود، كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) حسين (عليه السلام) را به روي دست گرفت، و در حق ايشان دعا كرد، و فطرس به گاهواره او پناه چست، و جبرئيل و ميكائيل خادمش در مهد، و مكافات فطرس آن است كه سلام و صلوات زوارش را به او مي رساند.(بحار43/248-251و259- منتخب طريحي 1/86- كمال الدين 1/282- السرائر صفحه 478).
و قبر آن جناب مطاف ملائكه، و محل زيارت ايشان است
و در اين عمل چند صنف هستند:
يكي: آن چهار هزار ملكند كه ژوليده و غبارآلوده در اطراف قبرش هميشه مشغول گريه هستند، و به استقبال زوار مي روند، و عيادت ايشان، و تشييع چنازه ايشان مي كنند، و ايشان همان ملائكه اند كه در روز عاشورا به جهت زيارتش آمدند، وقتي رسيدند كه آن حضرت شهيد شده بود، پس مأمور گشتند كه همانجا بمانند، و گريه كنند، تا در زمان رجعت از ياوران او باشند، و اسم رئيس ايشان منصور است.(بحار45/220 و صفحه 226- امالي صدوق مجلس 92- كامل الزيارات باب 78 صفحه 222).
و ديگر: هفتاد هزار ملكند، كه موكلند به قبر آن جناب، و بر او صلوات مي فرستند از روز شهادتش تا زمان قيام حضرت قائم(عجل الله تعالي فرجه).(بحار45/222- كامل الزيارات باب27 صفحه 84).
و ديگر: هفتاد هزار ملكند كه وقت طلوع فجر نازل مي شوند، و گريه مي كنند تا وقت زوال، پس صعود مي كنند، و چهار هزار ديگر نازل مي شوند، و گريه مي كنند تا طلوع فجر.(بحار45/22- كامل الزيارات باب 27 صفحه 85).
و ديگر: ملائكه شب و روزند، ملائكه حفظ اعمالند، كه چون نازل مي شوند به زمين به سوي حاير مي روند، و با ملائكه آنجا مصاحفه مي كنند، و بالهاي خود را به زوار مي مالند، و دعا در حق ايشان مي كنند به امر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و حسن (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) چنانكه در اخبار وارد است.(بحار45/224- كامل الزيارات باب 27 صفحه 86).
و ديگر: پنچاه هزار ملكند چنانكه از حضرت صادق (عليه السلام) مروي است كه ايشان مرور كردند به آن جناب در وقتي كه مشرف بر شهادت بود، پس به آسمان عروچ نمودند، خطاب الهي به ايشان رسيد، كه شما گذشتيد به فرزند حبيب من، و او را مي كشتند، شما ياريش نكرديد، پس برويد، و بر قبر او ساكن شويد، شوريده و غبار آلوده تا روز قيامت.(بحار45/226- كامل الزيارات باب 39 صفحه 115).
و ديگر: آنچه در خبر ام ايمن است از حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: احاطه مي نمايند به او از هر آسماني صد هزار ملك هر شبانه روز، و بر او صلوات مي فرستند، و تسبيح خدا مي نمايند، و استغفار مي كنند از براي زوارش، و مي نويسند اسمهاي كساني را كه به جهت تقرب به خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به زيارت مي آيند، و اسماء آباء ايشان، و عشاير و بلادشان را، و مي زنند به پيشاني ايشان از نور عرش خدا، كه اين است زائر قبر بهترين شهداء، و فرزند بهترين انبياء، پس چون روز قيامت شود، نوري از آن مهر ساطع گردد، كه چشمها را خيره نمايد، و به آن شناخته شوند، چنانكه در همين خبر است، كه جبرئيل به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت، كه: گويا مي بينم تو را، اي محمد، كه در ميان من و ميكائيل باشي، و علي (عليه السلام) در پيش روي ما باشد، و با ما باشند ملائكه بسياري، كه عدد ايشان به شماره در نيايد، پس بر چينيم كساني را كه اثر آن مهر در صورت ايشان است از ميان خلايق، تا اينكه از احوال روز قيامت، و شدايد آن نجات يابند.(بحار45/182- كامل الزيارات باب 88 صفحه 265).
و ديگر: در وقت هر نماز هفتاد هزار ملك نازل مي شوند، تا قيامت نوبت ايشان نمي شود، چنانكه در كامل الزيارة از حضرت صادق (عليه السلام) نقل نموده. (بحار 98 / 40 _ كامل الزيارات باب 65 صفحه 159).
پانزدهم: كعبه از آسمان نزول نموده است، چنانكه در خبر است از حضرت صادق (عليه السلام) كه خداوند نازل نمود كعبه را از آسمان، و از برايش چهار در بود، و در هر دري قنديلي از طلا آويخته بود.(من لا يحضره الفقيه صفحه 214 باب الحج- تفسير عياشي1/ 39- بحار96/63(با تفاوتي)).
حضرت امام حسين عليه السلام اشرف از كعبه است
اگر شرف كعبه آن است كه از آسمان نازل شده، پس حسين (عليه السلام) اشرف است، كه نوري بوده است پيش ا زخلق آسمانها، بلكه لوح و كرسي از نور او خلق شده. (بحار 36/73).
و بعد از قتل او، جسدش را با خونهايش به آسمان بردند، و با صورت علي (عليه السلام) در آسمان پنچم بداشتند، كه بر اوست اثر ضربت ابن ملجم ملعون، و ملائكه آسمانها در آنچا چمع شدند، و به ايشان نظر مي نمودند. (بحار 45 / 229 _ المحتضر صفحه 147-146).
و در روايتي است كه حسين (عليه السلام) در يمين عرش است، و نظر مي كند به محل شهادت، ودفنش، و به زوار و گريه كنندگانش، چنانكه در خواص گريه ذكر كرديم. (بحار 44 / 292).
شانزدهم: كعبه معظم و مجلل بوده است در جاهليت و اسلام، بلكه از زمان آدم تا حال هميشه خلائق آن را احترام مي كرده اند، و به زيارتش مي رفته اند، حتي اهل كفر و شرك، و حسين (عليه السلام) معظم و محترم بود حتي در نزد دشمنانش، چنانكه در خبر است كه محبت حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) در همه قلوب هست حتي منافقين و كفار.(بحار43/281- مناقب ابن شهر آشوب3/154).
و اين معني ظاهر مي شود از اخبار تكلم نمودن آن حضرت به ابوبكر در طفوليتش، و از تكلم او با معاويه و درشتي كردنش با او، و با عمر و عاص، و با احترام ايشان از آن جناب را(بحار44/206-209- مناقب ابن شهر آشوب30/223- احتجاج طبرسي2/22)، و وصيت كردن معاويه يزيد را به رعايت حرمت آن جناب، و مكالمه عتبه با آن حضرت در مسئله بيعت با يزيد، و جوابي كه به مروان داد، چون او را امر به قتل آن حضرت نمود(بحار44/312- امالي صدوق مجلس 30 صفحه 120- ارشاد مفيد2/30)، پياده شدن سعد وقاص با جميع حاج در وقتي كه آن حضرت پياده راه مي رفتند در سفر مكه(بحار43/276- مناقب ابن شهر آشوب 3/174- ارشاد مفيد 2/132)، و اين حرمت باقي بود تا روز عاشورا، كه ابن سعد ملعون حرمت آن جناب را ضايع نمود، و وقتي كه آن مظلوم از اسب بر زمين افتاد، آن ملعون سوار شد، و امر نمود ده نفر سوار شوند، و اسب بربدن شريفش بتازند.(بحار45/59- لهوف صفحه 59- مقتل خوارزمي 2/38-39).
نماز مسافر در كعبه و كربلا تمام است
هفدهم :جايز است از براي مسافر كه نماز را تمام بخواند در مسجد الحرام كه محيط است به كعبه بنابر اظهر و اشهر، و اين حكم در حاير حسين (عليه السلام) نيز جاري است(بحار98/84- كامل الزيارات باب 82 صفحه 294)، و در تحديد حاير خلاف است. ابن ادريس گفته است كه: مراد مقداري است كه سور مشهد و مسجد بر آن احاطه دارد نه سور بلد، دليلش آن است كه حاير به معني زمين پستي است كه آب در آنجا بايستد.
و اين قول مختار شيخ مفيد است در ارشاد، زيرا كه همه اصحاب را در حاير دانسته به جز حضرت عباس، ودليل ديگرش احتياط است چون اين قدر را مورد اجتماع دانسته.(بحار86/89- و 98/117- سرائر صفحه 77- ارشاد مفيد2/130).
و شهيد گفته است كه: در همين موضع بود، كه آب بگرد آن ايستاد، و پيش نرفت در زمان متوكل (بحار86/89-98/117- الذكري صفحه 255- 256)، و بعضي گفته اند: حاير تمام صحن است، و بعضي اقتصار نموده اند بر همان زير قبه منوره، و بعضي حرم و رواق و قتلگاه را داخل دانسته اند، و مرحوم مجلسي رحمة الله عليه گفته كه: ظاهر در نزد من آن است كه مجموع صحن قديم از حاير است، نه آنچه زياد شده است در زمان صفويه، و استدلال كرده است به اخباري كه مضمون آنها آن است كه چون داخل حاير شوي، بايست و بگو، و دعائي را ذكر كرده، پس قدري راه برو، و بگو، پس دستها را بلند كن و بگذار بر قبر، چون از آنها مستفاد مي شود حاير وسعت دارد، و اين قول قوت دارد، و احوط اقتصار بر حرم مطهر است. (بحار 86 / 89-90 و 98 / 117).
هجدهم: كعبه طواف گاه تمام انبياء است از آدم، تا خاتم، چنانكه از اخبار متواتره مستفاد مي شود، و اين معني از براي حسين (عليه السلام) نيز ثابت است، هم نسبت به جسد شريفش، و هم نسبت به سر مبارك، و هم نسبت به قبر مطهرش، بلكه در خبر است كه اگر كسي در شب نيمه شعبان، آن حضرت را زيارت كند، مصافحه نمايند با او صد و بيست و چهار هزار پيغمبر. (بحار 98 / 93- كامل الزيارات باب 72 صفحه 179- 180).
تمام انبياء زيـارت كرده اند زمين كربلا را
و از كعب الاحبار مروي است كه هيچ پيغمبري نبوده است مگر اينكه زيارت كرده است زمين كربلا را، و گفته است كه: در تو مدفون خواهد شد ماه برج امامت و تفصيل آن را محل عليحده است.(بحار44/301- كامل الزيارات باب 21 صفحه 67).
نوزدهم: خداوند زينت داده است كعبه را به حجر الاسود كه ياقوتي بوده است كه از بهشت نزول كرده، و از شير سفيد تر بوده، از اثر مس كفار و فساق سياه شد، و حسين (عليه السلام) زينت بهشت است، بلكه زينت عرش است، چنانكه در حديث است از جناب پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بهشت سؤال نمود از خداوند كه او را زينت دهد، پس وحي رسيد كه زينت دادم اركان تو را به حسن(عليه السلام) وحسين (عليه السلام)، پس بهشت از خوشحالي به خود باليد مانند عروس، و بسيار مسرور شد.(بحار43/275-276- ارشاد مفيد2/131).
و در خبر ديگر است كه چون روز قيامت شود، عرش خدا را با تمام زينتها زينت كنند، پس بياورند دو منبر، كه بلندي هر يك صد ميل باشد، و بگذارند در يمين و يسار عرش، و حسن(عليه السلام) و حسين (عليه السلام) بر آن منبرها بر آيند، و خداوند عرش خود را به ايشان زينت دهد مانند گوشواره كه در گوش زنان موجب زينت ايشان باشد.(بحار43/261-262- امالي صدوق مجلس 24 صفحه 98-99).
و از جمله فضائل حجر الاسود آن است، كه ميثاق خلائق به او سپرده شده زيرا كه او، اول ملكي بود كه اقرار نمود به آنچه خداوند از خلائق ميثاق آن را گرفت، و محبت او به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و آل او، از همه كس بيشتر بود، پس خداوند او را جوهري كرد، و به سوي آدم فرستاد، و مونس آدم بود، و چون آدم به مكه آمد، آن جوهر را بر گردن خود گرفته بود، و مخفي نيست بر كسي كه آن ميثاق كه شرافت حجر الاسود به آن است اقرار به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ائمه بوده است، پس شرافت به سبب حسين (عليه السلام) است. (بحار 96 / 224- علل الشرايع صفحه 429-432).
بيستم : از براي طواف كعبه لازم است نماز كردن در نزد مقام ابراهيم به جهت احترام خانه خدا، و حبيب خدا دو ركعت نمازشكر نمود وقتي كه حسين (عليه السلام) متولد گرديد، و آن نافله مغرب مقرر شد، و همچنين در وقت تولد امام حسن(عليه السلام) و اين سنت جاري شد تا روز قيامت (بحار 79 / 262-263 و 43 / 292- علل الشرايع باب 15 صفحه 324 _ مناقب ابن شهر آشوب 3/163) پس هر كس نافله مغرب مي گذارد كأنه من باب شكر وجود ايشان و احترام ايشان است.
و در روايت ديگر است به سند معتبر از حضرت امام باقر (عليه السلام) كه در شب معراج نمازهاي يوميه ده ركعت مقرر گرديد، كه هر نمازي دو ركعت بود، و چون حسنين متولد شدند، حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) هفت ركعت من باب شكر اضافه نمود، پس خداوند هم امضاء كرد، و نماز هفده ركعت شد. (بحار 44 / 285- كافي3 / 487).
بيست و يكم: كعبه نور ميداد به مانند آفتاب و ماه، تا زماني كه قابيل هابيل را كشت، پس كعبه به اين حالت شد كه هست، چنانكه در روايت حضرت صادق است. (بحار 11 / 217- كافي 4 / 189).
و در روايت ديگر در موضع كعبه ياقوت سرخي بود كه نور آن مي تابيد تا حدود حرم. (بحار 96 / 64 _ تفسير عياشي 1/60).
نور حضرت حسين عليه السلام از كعبه بيشتر است
مؤلف گويد كه: اگر كعبه نوراني بود، و حال نورش بر طرف شده. پس به درستي كه حسين (عليه السلام) نوراني بود، كه صورت و پيشاني او مي درخشيد، و به همين حال بود تا وقت شهادتش، چنانكه هلال بن نافع مي گويد كه: در عسكر عمر بن سعد بودم، ناگاه شخصي فرياد كرد كه بشارت تو را اي امير، اينكه شمر حسين را كشت، پس به ما بين صفين رفتم، ديدم آن حضرت مشغول جان دادن است، پس قسم به خدا هرگز نديده ام كشته اي به خون آغشته، كه چنين نوراني باشد، و نور صورتش شريفش مرا مشغول نمود از فكر كشتنش، و در آن وقت طلب آب مي نمود. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 55).
و اگر نور كعبه از اثر ياقوت بوده، كه تا حدود حرم مي تابيد، پس به درستي كه تمام صحراي كربلا مي درخشيد از نور تجلي الهي كه بر شجره مباركه واقع شد، زيرا كه كربلا همان وادي ايمن است و بقعه مباركه كه موسي در آن نور الهي را مشاهده نمود، و آن نور به آفاق آسمان و اقطار عالم رسيد، و ايضا بدن آن جناب بعد از شهادتش مي درخشيد مانند آفتاب، چنانكه در روايتي مذكور است. (بحار 45 / 194_ منتخب طريحي 2 / 61).
بيست و دوم: مكه ام القري است، و حسين (عليه السلام) ابو الائمه النجباء است، و اين فضيلت را خداوند به او كرامت فرمود در عوض شهادتش، چنانكه در روايات وارد است. (بحار 44 / 221 _ امالي طوسي 1 / 324).
بيست و سوم: كعبه سيد بيوت است، و حسين (عليه السلام) سيد جوانان بهشت است، و همه اهل بهشت جوانند، اين خبر به طرق شيعه و سني متواتر است، حتي عمر بن الخطاب آن را از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كرده. (بحار 43 / 291-292 - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 163).
بيست و چهارم : مكه با اينكه وادي بي زرع است، از اطراف و جوانب هر چيزي به آن جا نقل مي شود به دعاء ابراهيم (عليه السلام) و از براي حضرت حسين (عليه السلام) ثمرات بهشتي نقل مي شود، چنانكه در روايات متعدده رسيده است، از آن جمله در بحار روايت نموده است، از ابن شاذان، از ذاذان، از جناب سلمان، كه گفت: به خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) متشرف شدم، و سلام كردم، چون به خدمت حضرت فاطمه (عليها السلام) رسيدم، فرمود: اي سلمان حسن و حسين از شدت گرسنگي گريه مي كنند، دست ايشان را بگير، و ببر نزد جدشان پس دست ايشان را گرفتم، و به نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بردم، فرمود: چه مي شود شما را اي حسنين من؟ عرض كردند: گرسنه هستيم، و به طعام ميل داريم، حضرت دعا نمود، كه خدايا طعام ده ايشان را، و سه مرتبه مكرر كرد، پس ديدم كه يك دانه به به دست پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد، كه به قدر يك كوزه بزرگي بود از كوزه هايي كه در بلد«هجر» مي سازند و از برف سفيد تر بود، پس حضرت آن را با انگشت ابهام دو نيمه كرد، نيمي به حسن(عليه السلام) و نيمي به حسين (عليه السلام) عطا نمود، من به آن نظر مي كردم، و ميل داشتم كه از آنها بخورم، حضرت فرمود: اي سلمان شايد ميل داري به خوردن آن؟ عرض كردم: بلي، فرمود: اين طعام بهشت است، و كسي از آن نمي خورد مگر بعد از فراغ از حساب. (بحار 43 / 308- مقتل خوارزمي 1/ 97).
و از آن جمله حديث رطب است، كه حضرت حسين (عليه السلام) ميل به آن نمود، پس طبقي از بلور حاضر شد، كه در آن رطب بهشتي بود، و بر روي آن پارچه اي از سندس سبز بود، و اين حديث بسيار مفصل است، و در بحار و جلاء مذكور است. (بحار 43 /310-311 _ منتخب طريحي 1 /12).
حديث سيب و به و انار ...
و از آن جمله حديثي است، كه در بحار روايت نموده، از حسن بصري، و ام سلمه، كه حسنين (عليهما السلام) وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئيل در نزد آن حضرت بود، پس ايشان در اطراف او گرديدند به گمان اينكه دحيه كلبي است، جبرئيل دست خود را حركت داد مانند كسي كه از كسي چيزي بگيرد، پس سيبي و بهي، و اناري آورد، و به ايشان داد، روي ايشان از خوشحالي برافروخت، و دويدند به نزد جد خود، حضرت از ايشان گرفت، و بوئيد، و فرمود: برويد نزد پدر ومادر خود، پس رفتند، و هيچ يك از آن نخوردند، تا اينكه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد ايشان رفت، و همه با هم خوردند، و هر چند از آن مي خوردند، به حال خود عود مي نمود، و به همين حالت بود، تا زماني كه حضرت فاطمه (عليها السلام) وفات نمود، حسين (عليه السلام) فرمود: كه «انار» مفقود شد و چون امير المؤمنين (عليه السلام) شهيد گشت«به» مفقود گشت، و سيب به حال خود بود، تا وقتي كه آب را به روي ما بستند پس چون تشنگي من به نهايت رسيد، دندان بر آن فشردم، و يقين به هلاك نمودم، حضرت سجاد (عليه السلام) مي فرمايد، كه اين سخن را از پدر بزرگوارم شنيدم يك ساعت قبل از شهادتش، و چون شهيد گرديد، بوي سيب از محل شهادتش استشمام مي شد، ولي خودش را نيافتند، و اين رائحه در آن محل باقي است، و هر كس از زوار بخواهد استشمام رائحه آن را نمايد، در وقت سحر به زيارت رود، كه اگر از مخلصين باشد، آن را خواهد استشمام نمود. (بحار 43 / 289- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 161).
بيست و پنجم : از جمله احترامات كعبه آن است كه حضرت اسماعيل موكل بر زينت آن، و پوشانيدن جامه بر آن بوده، پس طوايف عرب هدايا وتحف مي آوردند، و مادر اسماعيل و زوجه اش جامه مي ساختند، به خانه مي پوشانيدند (بحار 12/ 95 _ كافي 4/204) ، و بعد حضرت سليمان جامه اي به جهت كعبه فرستاد، همچنين ساير ملوك، و خداوند از براي حسين (عليه السلام) جامه اي فرستاد، و حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر او پوشانيد، چنانكه ام سلمه روايت كرده، ديدم حضرت رسول خدا جامه اي بر حسين (عليه السلام) مي پوشاند، كه از جامه هاي دنيا نيست، سؤال كردم كه اين چيست؟ فرمود: اين هديه اي است كه خداوند از براي حسين فرستاده است، و پودش از پرهاي نازك بال جبرئيل است. (بحار 43 / 271 _ منتخب طريحي 1/71).
و گاهي خود آن حضرت ازمادرش جامه به جهت عيد طلب نمود، پس رضوان جامه اي هديه آورد به جهت او و حضرت حسن (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) بر ايشان پوشانيد، چنانكه مشهور است. (بحار 43 / 289 _ مناقب 3 / 161 _ منتخب طريحي 1 /72).
و گاهي از جدش طلب نمود به جهت عيد، و خداوند هديه فرستاد، و جبرئيل او را سرخ رنگ نمود به خواهش آن جناب، و گريست، چنانكه حديث آن نيز معروف است. (بحار 44 / 245-246 _ منتخب طريحي 1 / 70- 71).
و گاهي از خواهر طلب نمود، اما جامه كهنه، نه از براي عيد و زينت، بلكه از براي آنكه چون او را شهيد نمايند و لباسهاي نو، را ببرند، طمع در اين جامه كهنه نكنند، و بدنش عريان نماند، پس خواهرش زينب جامه كهنه آورد، و حضرت چند موضع آن را پاره نمود، و خونهاي حضرت آن جامه را رنگين كرد (بحار45/54- لهوف صفحه 53)، به همان رنگ كه جبرئيل جامه اش را در عيد رنگين نمود، و خاكهاي كربلا او را خاكي كرد، و نيزه و تير و شمشير پاره پاره اش نمود، مع ذلك اسحاق بن حويه آن را بيرون آورد، و بدن شريفش را عريان بر روي خاك گذاشت آه. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 56).
مصحح گويد: اين پيراهن، پيراهن حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) بود، كه آن را حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، سه روز پيش از شهادتش به حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) داد و فرمود: هنگامي كه اين پيراهن را برادرت حسين از تو مطالبه كند، بدانكه او فقط يك ساعت مهمان تست، سپس او را اولاد زنا به سخت ترين وضعي مي كشند. _ انتهي _ (مسند فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) صفحه 324 به نقل از وقايع الشهور و الايام صفحه 95).
داستان اصحاب فيل در كعبه و يزيد در كربلا
بيست و ششم : اصحاب فيل چون اراده خراب كردن كعبه نمودند، ابابيل سنگ ريزه هاي جهنم را بر فرق ايشان مي زدند، كه از دبر ايشان بيرون مي رفت، و چون اصحاب كلب و خنزير يعني بني اميه اراده نمودند تخريب خاندان رسالت را به كشتن حسين (عليه السلام)، خداوند هر چند زمان قليلي ايشان را مهلت داد به جهت مصالح چندي، و ليكن بعد بر ايشان فرستاد جماعتي را كه يك يك را گرفته به انواع عذابها معذب نمودند دست و پا بريدند، و به آتش سوزانيدند، و به روغن زيت جوشانيد، و كشتند و بعد جسدش را سوزانيدند مانند ابن زياد(بحار45/374-384- امالي طوسي 1/245-250- تاريخ طبري 6/331)، خودش به آتش سوخت مانند اخنس بن زيد(بحار45/321- منتخب طريحي 1/103/ 104- مقتل خوارزمي 2/98)،و از حاجب ابن زياد منقول است كه گاهي صورت آن ملعون به آتش مشتعل مي شد پس آن را خاموش مي كرد.(بحار45/309- مقتل خوارزمي 2/87).
و يزيد شب را مست خوابيد، صبح ديدند كه مرده است، و رويش سياه شده.(بحار45/309- كامل الزيارات باب 17 صفحه 61-62).
و اسبابي كه از حضرت به غارت بردند، همه آتش گرفته، مانند گوشت شتران آن جناب، و عطرياتي كه برده بودند، از
زعفران و غيره، چنانكه در مقامش مفصل است.(بحار45/322- امالي طوسي2/336).
نظر به كعبه سبب مغفرت و نظر به حضرت حسين عليه السلام از اعظم عبادات
بيست و هفتم: نظر نمودن به كعبه ازبراي كساني كه عارف به حق ائمه هدي باشند سبب مغفرت است، و موجب كفايت هموم دنيا و آخرت است(بحار96/62-محاسن برقي صفحه 558) و همچنين نظر به سوي حسين (عليه السلام) از اعظم عبادات بوده، و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عمدا نظر به سوي او مي نمود، و گاهي كه گرسنه مي گرديد مي فرمود: بروم نظر به حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) كنم تا گرسنگي من زايل شود. (بحار 43 / 309 _ مقتل خوارزمي 1/ 129).
و حضرت امير (عليه السلام) هم عمدا نظر به آن جناب مي كرد، و لكن مجرد نظر به او، سبب غلبه حزن و گريه ايشان بود. (بحار 44 /280 _ كامل الزيارات باب 36 صفحه 108).
و نظر به سوي قبر آن جناب عبادت است، و اثرش نيز غلبه رقت و حزن است بر ناظر، خصوصا اگر نظر نمايد به قبر فرزندش علي، كه نزد پاهاي پدر مدفون است، البته محزون خواهد شد، چنانكه همه اينها مروي است. (بحار 98 / 73 _ كامل الزيارات باب 108 صفحه 325).
بيست و هشتم: درحج وارد است كه هر درهم كه در راه آن صرف كنند، به هزار درهم محسوب مي شود، و ابن سنان از حضرت صادق سؤال نمود كه درهمي كه در راه حج صرف مي شود به هزار درهم است، پس درهمي كه در راه زيارت پدرت حسين (عليه السلام) صرف شود چه قدر است؟ فرمود: حساب مي شود هر درهم به هزار هزار درهم، تا ده مرتبه هزار مكرر كرد، و رفع مي شود از براي او درجات به همين عدد، و رضاي الهي از براي او بهتر است.(بحار 98 / 50 _ كامل الزيارات باب 46 صفحه 128).
بيست ونهم: خداوند مكه را خلق نمود، و آن را حرم خود قرار داد پيش از دحو الارض، و لكن در روايت است از علي بن الحسين (عليه السلام) كه خداوند قرار داد زمين كربلا را حرم امن و مبارك، پيش از آنكه كعبه را خلق كند، و آن را حرم قرار دهد بيست و چهار هزار سال، و چون زلزال روز قيامت شود، برداشته شود اين زمين با تربت نوراني صافي، و گذاشته شود در بهترين مواضع بهشت، كه ساكن آن نشوند مگر نبيين و مرسلين، با فرمود: مگر انبياء اولوالعزم، و آن زمين نور مي دهد درميان رياض بهشت، مانند ستاره روشن در ميان ستاره ها كه نور آن ديده را خيره مي كند، و آن زمين ندا مي كند: منم آن زمين مقدس پاكيزه، كه در بر داشتم سيد الشهداء، و سيد جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 268).
كعبه و كربلا هر دو تكلم نمودند
سي ام: مكه سخن گفت: و تفاخر نمود به كرامتهاي خدا، و گفت: كيست مانند من، و حال اينكه خانه خدا بر روي
من بنا شده، و مردم از اطراف به جانب من مي آيند، و از براي كربلا برتري است بر او، چنانكه مروي است كه چون مكه تفاخر نمود، وحي شد به سوي آن، كه به جاي خود باش، نيست فضل خانه كه سبب فضل تو است، در جنب فضل كربلا، مگر به مانند سوزني كه در دريا فرو برند، پس چه قدر آب از دريا بر مي دارد، و اگر خاك كربلا نبود تو را فضيلت نمي دادم، و اگر آن شخص كه در آنجا مدفون است نبود، ترا و خانه را خلق نمي كردم، پس به جاي خود باش، و تواضع وخشوع نما و تكبر مكن بر كربلا، و الا ترا به جهنم خواهم انداخت.(بحار 98 / 606-107 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 267).
باز مي گوئيم كه: كربلا نيز تكلم نمود، و مفاخره كرد در اين نشأة، و خداوند بر آن رد نكرد، و يك مفاخرت در بهشت خواهد كرد، اما مفاخرتش در اين عالم، پس وقتي بود كه خطاب رسيد سخن گو، و فضايل خود را ذكر كن، پس گفت: منم زمين خدا كه مبارك و پاكيزه هستم، در خاك و آبم شفا است، و فخر نمي كنم، بلكه خاضع و ذليل هستم از براي خداوندي كه مرا چنين قرار داده، و فخر نمي كنم، بر زمينهاي ديگر، بلكه اين كلام را من باب شكر الهي ادا نمودم، پس خداوند او را گرامي داشت به حسين (عليه السلام) و اصحابش، به سبب تواضع و شكرش، پس فرمود: حضرت صادق(عليه السلام) كه هر كس تواضع كند از براي خداوند تعالي، بلندش نمايد، و هر كس بلندي كند، پستش سازد. (بحار 98 / 109 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 271).
و اما مفاخره اش در بهشت، پس در وقتي است كه آن را بهترين روضه هاي بهشت و اعلي درجات آن قرار دهند، ندا كند كه منم زمين خدا كه پاكيزه و پاك و مبارك بودم كه در برداشتم سيد شهداء و سيد جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 268).
سي و يكم: خانه، بيت عتيق است، يعني سالم شد از طوفان، يا طواف به آن شده است از قديم الأيام، و حسين (عليه السلام) نيز بيت العتيق است، كه حائرش از طوفان سالم شد، و از جريان آب سالم (بحار 98 / 106- فرحة الغري صفحه 71)، و احترامش از قديم الأيام پيش از خلق آسمان و زمين بود، و از آتش آزاد است، و سبب آزادي از آن است.
سي و دوم: در كعبه حطيم است، كه سبب محو ذنوب عبادت است، و به سبب حسين (عليه السلام) همه گناهان گذشته و آينده آمرزيده مي شود، و پاك مي شود مانند روزي كه از مادر متولد شده. (بحار 98 / 20و 21 _ امالي طوسي2 / 28- كامل الزيارات باب 54 صفحه 138).
سي و سوم: در كعبه مستجار است، كه پناه به آن مي برند از عذاب، و حسين (عليه السلام) از روز تولدش مستجار بود از براي ملائكه، و از براي خلائق تا روز قيامت.
سي و چهارم : حجر اسماعيل ذبيح متصل است به كعبه، و در آن است قبر اسماعيل، و دخترانش، و در مابين ركن و
مقام قبر هفتاد پيغمبر است، كه همه از گرسنگي مرده اند، چنانكه در اخبار مأثور است (كافي 4/214 حديث 10)، و حسين (عليه السلام) قبر علي بن الحسين (عليه السلام) متصل است به او، و قبر هفتاد و دو صديق در پائين پاي او است، كه همه تشنه كشته شدند، و در يك حفره مدفون گشتند، و حائر به ايشان محيط است (بحار 45 / 108_ ارشاد مفيد 2 /130)، و در آن جا دويست نبي و دويست وصي مدفونند، چنانكه در روايات صحيحه است. (بحار 98 / 116_ كامل الزيارات باب 88 صفحه 270).
در اطراف كعبه و كربلا چند مقام معظم محترم است
سي و پنجم: در اطراف كعبه چند مقام معظم محترم است، مانند مني، ومشعر، و عرفات، و صفا، و مروه، و در اطراف قبر حسين (عليه السلام) نيز چند مقام معظم است، مانند قتلگاه آن حضرت، و محل قتل شهداء، و علي اكبر، چون سبب شرافت مني به واسطه آن است كه محلي است كه ابراهيم اسمعيل را خوابانيد به جهت كشتن، و محل شهادت حسين (عليه السلام) و علي و عبد الله و عباس و قاسم از آن اشرف است، و اگر شرافت مني به سبب اين است كه محل ذبح اضحيه و هدي است، پس محل ذبح قربانيهاي الهي كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود در حق ايشان كه: سادات شهداي امت منند(مثير الاحزان صفحه 12) اشرف از مني خواهد بود، و شرف مشعر الحرام به جهت آن است كه ابراهيم در آن جا به خواب ديد كه مأمور است به ذبح فرزندش، و مكاني كه حضرت حسين (عليه السلام) در بيداري فرزندش را در آن كشته ديد، افضل خواهد بود.
سي و ششم: خداوند مقرر فرمود كه: حضرت ابراهيم مؤذن و داعي به سوي خانه باشد، پس آن جناب بر مقام بر آمد، و ندا كرد كه بيا به سوي حج، و مؤذن وداعي به سوي حسين (عليه السلام) حبيب خدا به امر الهي، كه فرمود: « قل لا أسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي»: [بگو: من در برابر اداي رسالت پاداشي جز محبت خويشاوندان نمي خواهم].(سوره شوري آيه 22).
پس آن جناب بر منبر بر آمد، و مكرر فرمود: اي مردم من دو چيز نفيس يا سنگين درميان شما مي گذارم، كتاب خدا، و عترت من، و ندا نمود به سوي ياري حسين عليه السلام و محبت او چندين مرتبه، چنانكه حذيفة بن اليمان روايت نموده، كه گفت: شنيدم حضرت رسول در حالتي كه دست حسين (عليه السلام) را گرفته بود، مي فرمود: ايها الناس اين است حسين بن علي (عليه السلام) او را بشناسيد، به خدا قسم كه او در بهشت است، ودوستان او در بهشتند، و دوستان دوستانش در بهشتند. (بحار 43 / 262- امالي صدوق مجلس 87 صفحه 478).
و خود آن جناب نيز چندين مرتبه ندا نمود، ودعوت كرد مردم را به سوي ياري خود، در مدينه، و مكه، وما بينهما، و در كربلا، به طريق خطبه، و استنصار، و استغاثه، و داعيه پس اجابتش نمودند پياده، و سواره، و ياريش نمودند كساني كه ادراك فيض صحبتش را نمودند، مانند شيعيان كه آرزو مي كنند شهادت درركابش را، و بعض زوار وگريه كنندگان.
سي و هفتم: از احترامات كعبه معظمه فرستادن هدي است به سوي آن از گوسفند و شتر، و تعظيم حسين (عليه السلام) از آن عظيم تر است، كه خداوند امر نمود آهو را كه بچه خود را به جهت آن جناب ببرد پيش از آنكه اشك از ديده او جاري شود، چنانكه مروي است كه روزي اعرابي بچه آهوئي هديه ازبراي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا آورد، و عرض كرد كه: اين را صيد كرده ام، و از براي فرزند تو حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) آورده ام، حضرت قبول فرمود: و دعاي خير در حق او نمود، و چون امام حسن (عليه السلام) در آن جا حاضر بود، حضرت آن را به او عطا كرد، پس ساعتي بعد حسين (عليه السلام) آمد، ديد برادرش بچه آهوئي دارد و با او بازي مي نمايد، عرض كرد: يا جداه به برادرم بچه آهو دادي، و به من ندادي، و مكرر كرد اين سخن را، و پيغمبر خدا او را تسلي مي داد، و با او ملاطفت مي نمود تا اينكه نزديك شد به گريه افتد. ناگاه صداي هاي و هوي از در مسجد بلند شد، ديدند آهوئي با بچه اش داخل مسجد شد، و از عقب ايشان گرگي است كه ايشان را مي راند به سوي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تا اينكه به خدمت آن حضرت رسانيد، پس آهو به سخن درآمد، و عرض كرد: يا رسول الله دو بچه داشتم، يكي را صياد صيد نمود، و به خدمت رسانيد، ديگري از براي من باقي بود، و به آن دلخوش بودم، و الآن او را شير مي دادم، ناگاه صدائي شنيدم، كه شخصي مي گفت: بشتاب اي آهو، و بچه خود را به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برسان به سرعت، زيرا كه حسين (عليه السلام) در نزد آن جناب ايستاده، ونزديك است به گريه افتد، و تمام ملائكه سرهاي خود را بلند كرده اند از محل عبادت خود، و اگر حسين (عليه السلام) گريه كند، ملائكه مقربين به گريه مي افتند، وصدائي شنيدم، كه اي آهو بشتاب پيش از آنكه اشك بر صورت حسين (عليه السلام) جاري گردد، و الا اين گرگ را بر تو مسلط مي كنم، كه تو را با بچه ات بخورد، پس اينك بچه ام را به خدمت آورده ام از راه بسيار دور، وزمين در زير پاي من پيچيده مي شد، تا اينكه به زودي به خدمت رسيدم، و حمد مي كنم خدا را، كه پيش از جاري شدن اشك بر صورت حسين (عليه السلام) آن را رسانيدم، پس صداي تكبير و تهليل از اصحاب بلند شد، و حضرت از براي آهو دعاي خير وبركت نمود، و حسين (عليه السلام) بچه آهو را گرفت، و به نزد مادرش برد، و همه مسرور شدند. (بحار 43 / 312 _ منتخب طريحي 1 / 72).
سي وهشتم: خداوند مقرر نموده است از براي حج بهترين ماههاي حرام را، و آن را مخصوص حج گردانيد، علاوه بر آن كه ايام سال را براي عمره قرار داد، و از براي زيارت حسين (عليه السلام) نيز همان وقت را معين نمود، بلكه ابتدا نظر به زوار آن جناب مي نمايد پيش از آن كه نظر به اهل عرفات كند، علاوه بر اوقات شريفه كه از براي زيارت بالخصوص مقرر نموده، با اينكه زيارت مطلقه را هم در تمام اوقات سال قرار داده. (بحار 98 / 85 ثواب الاعمال صفحه 116_ كامل الزيارات باب 70 صفحه 170).
نماز در كعبه و كربلا بهتر از هزار نماز
سي و نهم: نماز در مسجد الحرام مساوي صد هزار نماز است به مقتضاي اخبار، و در خبر است كه نماز در مسجد مدينه بهتر از هزار نماز است، و در مسجد الحرام هزار مقابل آن است، پس هزار هزار مي شود، و شعيب عقرقوفي روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود: اي شعيب هيچ كس نماز نمي كند نزد حسين، مگر اينكه قبول مي شود از او، و از براي تو است به هر ركعتي كه در نزد آن جناب به جا آوري، ثواب هزارحج، و هزار عمره، و عتق هزار بنده، و هزار وقوف در سبيل خدا با نبي مرسل. (بحار 98 / 82-83 _ كامل الزيارات باب 83 صفحه 251-252 و معلوم شود كه اين روايت از عقرقوفي است تا جمله(قبول مي شود از او) و بعد از آن روايت جابر جعفي است كه امام صادق(عليه السلام) به مفصل فرموده است رجوع شود به مصادر، مصنف جمع كرده است ما بين دو روايت).
چهلم : خداوند واجب كرده است بر قاصد كعبه، كه احرام ببندد، و ترك مال و علاقه دنيا نمايد، از زنان، و عطريات، و زينت، وسرمه، و سايه، و لباس(در كتب فقيه در باب تروك احرام شرح داده شده است) ، و مستحب است از براي زائر حسين (عليه السلام) كه غبار آلوده و گرسنه و تشنه باشد، (بحار 98 / 140 _ ثواب الاعمال صفحه 114 _ كامل الزيارات باب 48 صفحه 131) و از عطريات و لذايذ اجتناب كند. (بحار 98 / 148- تهذيب الاحكام 6 / 76).
چهل و يكم: مكه محل تولد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، و علي مرتضي (عليه السلام) است، و مدفن حسين (عليه السلام) محل زيارت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) است در غالب اوقات سال. (بحار 98 / 60 _ كامل الزيارات باب 38 صفحه 113).
چهل و دوم: مكه مبدأ ظهور اسلام است، و جدا شدن مسلمين از مشركين، و كربلا مبدأ ظهور ايمان است، و افتراق شيعيان از مخالفان، اين است كه آن را قبة الاسلام ناميده اند. (بحار 98 / 109 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 269).
چهل و سوم: شمرده شده است دراخبار از براي مكه صد و بيست رحمت خاصه (بحار 96 / 202 _ ثواب الاعمال صفحه 72- خصال 2 / 408) ، و از براي وسائل حسيني (عليه السلام) شمرده شده است زياده از صد و بيست هزار رحمت خاصه.
چهل و چهارم: مكه محلي است كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چند مرتبه از آن به معراج رفت، از خانه ام هاني، يا از شعب، و مدفن حسين (عليه السلام) معراج پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده كه در شب معراج به آنجا رسيده از آن جا عروج فرموده (بحار 44 / 239 _ ارشاد مفيد 2 / 133)، و آن زمين معراج حسين (عليه السلام) است در روز عاشورا، و معراج ملائكه است.
حضرت خليل درمكه و امام حسين عليه السلام دركربلا مأمور به ترك عيال
چهل و پنجم: مكه محلي است، كه حضرت خليل مأمور شد كه ذريه و عيال خود را تنها در آنجا بگذارد، و برود، و حسين (عليه السلام) نيز مأمور شد كه عيال خود را در كربلا حيران و تشنه و گرسنه، و بي كس بگذارد، و برود، لكن خليل دعا نمود در حق عيالش، كه خداوند قلوب خلايق را مايل نمايد به سوي ايشان، و از ثمرات به ايشان روزي كند، و حسين (عليه السلام) عيال خود را در اين زمين گذاشت، و فرمود: مهياي اسيري باشيد، و صبر كنيد بر هر بلا كه بر شما وارد مي شود. (بحار 45 / 3 - ارشاد مفيد 97- منتخب طريحي 2 / 127).
چهل و ششم: خداوند امر نمود اشرف مخلوقات را، به اينكه اركان كعبه را ببوسند، و دست به آنها بمالند، و اين از همه فضائل كعبه بالاتر است، و نظير آن از براي مولاي مظلومان ما ثابت است، زيرا كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را در بر مي گرفت، و جميع اعضاي او را مي بوسيد، خصوصا زير گلو، و قلب، و جبين، و لبهاي آن جناب را، و همچنان كه اسلام پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ركن عراقي و شامي را بالخصوص، اسرار و حكمتها داشته، همچنين به جهت تقبيل و استلام پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اعضاء و جوارح حسين (عليه السلام) را اسرار چندي است، و از براي تكثير تقبيل مواضع مخصوصه نيز اسرار و معجزات و اخبارات بوده، اما سر كثرت تقبيل گلوي مباركش پس معلوم است. و اما پيشاني، پس شايد به جهت آن است كه موضع سنگي بود كه پيشاني شريفش شكست و خون بر صورت انورش جاري گرديد (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52 _ مقتل خوارزمي 2 / 34)، يا موضع تير است كه به آن پيشاني زدند (بحار 45 / 52 _ مقتل خوارزمي 2/43- مناقب 3/258)،يا چون موضع سجود بوده، و از اين جهت پيشاني محل ظهور نور مؤمن است، چنانكه درروايت است(بحار82/160- مجمع البيان9/127)، و حسين دراين مقام خصوصيتي داشت كه سجده اش سجده مخصوص است، بيانش آن است كه حالت سجود خودش ازجمله حالات تقرب به خداست صورتا و معنا، و در آيات و اخبار دلالت بر آن است، و در خبر است از اقرب حالات عبد به خدا حالت سجود است (بحار82/162- عيون الاخبار2/7- ثواب الاعمال صفحه 56)، و از براي حسين (عليه السلام) سجود خاصي بوددر وقتي كه در درجات قرب الهي ترقي مي نمود، از وقتي كه از وطن خارج شد تا زماني كه به حالت سجود پيشاني مبارك برخاك گذاشت به قصد سجود، و ديگر سر بلند نكرد، مگر بر سر نيزه، چنانكه از عبارت«المذبوح من القفاء» مستفاد مي شود (بحار 45 / 59 - لهوف صفحه 58- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 260) پس از اين جهت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) آن پيشاني مبارك را مكرر مي بوسيد.
و اما بوسيدن قلب منورش، پس سرش آن است كه موضع تير سه شعبه زهر آلود است كه في الحقيقه همان تير سبب قتل آن جناب شد. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52- مقتل خوارزمي 2 / 34).
و اما بوسيدن لب ودندان او، پس يكي از اسرار آن ظاهر شد در وقتي كه زيد بن ارقم گفت: اي پسر زياد بردار چوب خود را از اين دو لب مبارك، كه من به چشم خود ديدم كه رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا مكرر مي بوسيد اين لبها را. (بحار 45 / 118- مثير الاحزان صفحه 72).
كعبه و كربلا هرگز بدون طواف نيستند
چهل و هفتم: كعبه هرگز بدون طواف كننده نيست، نه در شب، و نه در روز، امام حسين (عليه السلام) نيز از روز شهادتش تا حال بدون زوار نيست، از بشر، يا ملائكه، و يا وحوش، يا جن، از اهل دنيا، يا از عوالم ديگر، چنانكه در روايات منقول است.(بحار98/60- كامل الزيارات باب 39 صفحه 113).
چهل و هشتم: خداوند امتحان نموده است اهل عالم را به خانه مبارك، چنانكه حضرت امير (عليه السلام) فرمود درخطبه اش: آن را قرار داد در ميان زمينهاي سنگلاخ تنگ بي انتفاع، كه در اطرافش كوههاي سخت، و رملهاي سست، و آبهاي بسيار كم، و قريه هاي دور از هم است، به جهت امتحان عباد.(نهج البلاغه فيض الاسلام صفحه 794 خطبه 234(خطبه قاصعه).
و اما بيت حقيقي يعني حسين (عليه السلام)، پس محك امتحان عالميان شد در وقتي كه استغاثه نمود در زماني كه از همه جا تنگ تر بود به احاطه [دشمنان] و شمشيرهاي كشيده، و نيزه هاي بلند شده، و تيرهاي پران، و سنگها، و در اطرافش اعضاي مضطرب و روهاي زرد، و چشمهاي گود شده، و ناله ها و عويلها و كشته هاي به خون آغشته (بحار 45 / 46 و 12_ لهوف صفحه 44 و 50)، پس همه مردم را امتحان نمود، وامر فرمود: به ياريش، و اينكه دعوت او را اجابت نمايند به تفصيلي كه كيفيتش مذكور شد در باب زيارت.
چهل ونهم: خداوند تارك حج را به استطاعت كفار شمرده من باب مبالغه در بزرگي عقابش (سوره ي آل عمران آيه ي 97)، و از تارك زيارت امام حسين (عليه السلام) با قدرت تعبير شده است به انيكه غير مؤمن است، و يا ناقص الايمان است، يا اينكه شيعه نيست و عاق رسول خدا است، با اينكه زيارت آن حضرت از جمله مستحبات است، و حج از جمله واجبات است. (بحار 98 / 1- 4 _ كامل الزيارات باب 78 صفحه 193 و باب 46 صفحه 128).
مقصد سوم: ميزان ثواب آن حضرت با ثواب حج بيت الله
در بيان سر اينكه ميزان ثواب زيارت آن حضرت را ثواب حج بيت الله نموده اند.
بدان كه از براي حضرت حسين (عليه السلام) در فعل حج مدخليت خاصي بوده است، كه خودش بيت الله است، و از براي خدا چند حج مخصوص نموده، كه، نه از سابقين، و نه از لاحقين، چنين حجي واقع نيست، و از براي هر يك از حجهاي آن جناب، تركيب مخصوصي، و مناسك خاصي بوده است، و از براي اين بيت الله حقيقي صاحبان مخصوصي است، كه از براي هر يك مناسك خاصي بوده، و ايشان چند صنفند:
اول: انبياء و ملائكه، دوم شهداء، و سوم اهل بيت آن جناب، چهارم شيعيانش، پس در اين جا چند مقصد است:
اول: در حج خود آن حضرت، بدان كه آن جناب هشت نوع حج نمود:
نوع اول آن كه بيست و پنج مرتبه حج كرد پياده، بعضي با امام حسن (عليه السلام)، و بعضي بعد از او (بحار 44 / 193- مناقب 3 / 224)، و در بعض حج ها امير حاج سعد بن ابي وقاص بود، و چون قافله حجاج در بين راه عبور نمودند به ايشان درحالتي كه پياده راه مي رفتند، تمام حجاج با امير پياده شدند، و با ايشان رفتند، پس سعد به خدمت ايشان آمد، و عرض كرد پياده بودن به مردم زحمت مي دهد، و سواري هم با پياده بودن شما دشوار است، خوب است كه سوار شوي، تا مردم سوار شوند، و راحله ايشان حاضر بود، پيشاپيش مي بردند، ايشان راضي نشدند، و فرمودند: كه ما بر خود لازم كرده ايم، كه پياده به حج رويم، و سوار نشويم، و لكن از ميان قافله به كنار مي رويم تا برايشان سواري دشوار نباشد، پس از راه به كناري رفتند و حجاج سوار شدند. (بحار 43 / 276 _ ارشاد مفيد 2 / 132- مناقب ابن شهر آشوب 3 / 168).
نوع دوم حج قلبي باطني بسي روحاني بود، يعني حقيقت اعمال حج، كه اين اعمال ظاهريه عناوين و دلايل آنها است، چون كه از براي احرام يك معني قلبي است، و همچنين از براي كندن جامه و پوشيدن جامه احرام، و لبيك گفتن، و طواف، و سعي، و وقوف، ونحر، و حلق، و رمي جمرات، و بيتوته مني، روح و باطن و حقيقتي است، كه اين صورتها به جهت آن حقيقت مقرر شده، و تفصيلش در روايات اسرار حج مبين است (بحار12 / 108- 110 _ علل الشرايع صفحه 400 _ 460)، و حسين جمع نمود باطل همه اعمال، و حقيقت تمام مناسك، و بواطن جميع ظواهر، و روح اشباح اين اعمال، و حقايق صور آنها را در عبادت خود، كه به آن امتثال نمود خطابي را كه نسبت به آن جناب وارد شده بود، چنانكه بر شخص عارف بصير مخفي نيست، زيرا كه روح ارارده حج و مناسك آن مجملا مجرد نمودن قلب است، و وداع نمودن با دنيا، و اهل دنيا، و تسليم نمودن قضا، و ترك علايق، حتي لباس بدن، و گشودن هر عقده با احرام، و ايستادن به درگاهي بعد از درگاهي، و طلب اذن نمودن، و سعي كردن در خدمت مولا، و دويدن به سوي خدمات، و دفع دشمنان، و پناه بردن به آستان آقا، و امتثال آنها، و از آن جناب صادر شد تمام اين حقايق، او است كسي كه واقع گرديد از او حقيقت حج حقيقي صريحا نه اشارة، مانند مناسك حج پس مصور نمود مشار اليه اعمال را، و موجود ساخت درخارج.
نوع سوم حجي است، كه مكرر به آن احرام بست، و محل گرديد، اول احرام بست از براي تمتع، و چون دانست كه اگر آن را تمام كند، به حيله او را در حرم خدا مي كشند، پس عدول نمود به عمره مفرده، و مناسك آن را به جاي آورد، و محل شد (بحار 44 / 363- 364 _ ارشاد مفيد 2 / 68 _ لهوف صفحه 27)، پس احرام بست به حج ديگر، و اين احلال و احرام از خصايص آن حضرت است، و بيانش آن است كه چون آن چناب محل گرديد از حجي كه منادي به سوي او حضرت خليل الله بود، در وقتي كه ندا نمود عباد الله را كه بشتابيد به سوي حج، پس جواب داند او را اشخاصي كه در اصلاب بودند، محرم گرديد به حجي كه منادي به سوي آن، خداوند جليل بود در وقتي كه پيش از خلقت آسمانها و زمينها او را ندا نمود كه اي حسين بفروش خود را در راه خدا (بحار 36 / 192- امالي صدوق مجلس 63 صفحه 328 « كافي 1 / 280»)، و محل گرديد از حجي كه ميقاتش مسجد شجره بود، و محرم شد به حجي كه ميقاتش شجره مباركه است، كه نداي: لا اله الا انا از آن به گوش موسي رسيد (سوره طه: آيه 14)، محل شد از حجي كه از احكام آن است، كندن جامه دوخته، و پوشيدن دو جامه سفيد، و محرم شد به حجي كه احرامش كندن جميع لباسها است، و پوشيدن دو جامه يكي از خون و ديگري از غبار صحرا، محل شد از حجي كه از جمله تروك احرامش ترك خضاب ريش و دست و پا است به حنا، و محرم شد به حجي كه از جمله افعالش خضاب صورت و ريش و سر و تمام اعضاء است به خون (بحار 45 / 55 _ لهوف صفحه 54) محل شد از حجي كه بايد در حال سير درسايه نباشد، و محرم شد به حجي كه در آن ترك سايه نمود د رحال سير و وقوف و نوم، محل شد از حجي كه احرامش سر برهنه كردن است، و محرم شد به حجي كه احرامش سر بريدن است، محل شد از حجي كه از جمله اعمالش اطعام طيور حرم است به گندم يا جو، و محرم شد به حجي كه در آن حبه فؤاد را طعام طيور حرم نمود، محل شد از حجي كه در آن بايد ترك نمود كافور را، محرم شد به حجي كه در آن ترك نمود سدر و كافور را، بلكه آب قراح را نيز، محل شد از حجي كه اكثر عابدين آن را به جا آورده اند از زمان پيش از آدم به سي هزار سال، و محرم شد به حجي كه غير از آن جناب چنان حجي نكرد، ومحل شد از حج اصغر، و محرم شد به حج اكبر، محل شد از حج ظاهري، و محرم شد به حج ظاهري وباطني، محل شد از حجي كه بسياري از مردم، مستطيع به سوي آن هستند، و محرم شد به حجي كه احدي غير از آن جناب را استطاعت آن نيست، محل شد از حجي كه خداوند به آن امر نموده است در قرآن كه بر زبان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل گرديده از براي همه جن، و انس، و محرم شد به حجي كه خداوند امر نمود به آن در رساله مخصوص به آن جناب، كه در صحيفه مهر شده بود به مهر طلا، كه آتش به آن نرسيده، و آن يك صحيفه بود از دوازده صحيفه اي كه جبرئيل به خدمت حضرت رسول(صلي الله عليه و آله و سلم) آورده، و آن رساله اين بود، كه اي حسين (عليه السلام) بفروش خود را در راه خدا، و بيرون رو با جماعتي كه از براي ايشان شهادت نيست مگربا تو، و جهاد نما تا كشته شوي، محل شد از حجي كه مؤذن آن ابراهيم خليل بود به امر خدا، ومحرم شد به حجي كه مؤذن آن حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، در وقتي كه آمد به نزد قبرش از براي وداع، و شكايت حال خود نمود، پس خواب، او را در ربود، و جد خود را در خواب ديد، كه او را در بر گرفت، و پيشاني او را بوسيد، و امر نمود او را به خروج به سوي شهادت، و خبر داد او را به آنچه بر او وارد مي شود از مصائب. (بحار 44 / 313 _ امالي صدوق مجلس30 صفحه 130).
بلكه در بيداري او را ايضا امر كرد در مدينه زماني كه جابر به آن جناب عرض كرد، كه بهتر آن است كه با بني اميه مصالحه كني، حضرت فرمود: [نظر كن، گفت] نظر كردم ديدم رسول(صلي الله عليه و آله و سلم) خدا و اميرالمومنين علي مرتضي (عليه السلام) و امام حسن مجتبي (عليه السلام) را كه به او مي گويند به اين مضمون كه: اي جابر شك مكن در امر حسين (عليه السلام) كه او هر چه مي كند امر خداست(شرح شافيه ابي فراس صفحه 132- ناسخ التواريخ 4 / 13)، محل گرديد از حجي كه يك حج بود، و بعد از فراغ از مناسكش شخص محل مي شود، و محرم شد به حجي كه مركب بود از پنج حج، و هر چند از مناسك يكي فارغ مي شد، واز آن محل مي گرديد، محرم به ديگري مي شد.
تلبيه گفتن حضرت امام حسين عليه السلام مانند تلبيه كليم الله
و بيان اجماليش، آن است كه آن جناب محرم گرديد از ميقات مدينه، و تلبيه گفت مانند كليم الله در وقتي كه از فرعون فرار نمود و تلاوت نمود اين آيه را: «فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين»: [ترسان و نگران از آن بيرون آمد و گفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمگر نجات ده]، در وقت خروج از مدينه(بحار44/332- ارشاد مفيد 2/33- سوره قصص آيه 21) [و] تلاوت نمود اين آيه را: «و لما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي أن يهديني سواء السبيل»: [هنگامي كه به طرف مدين روي نمود گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به سوي راه راست هدايت فرمايد]، در وقت فرمود به مكه (بحار 44 / 332 _ ارشاد مفيد _ 2 / 33 سوره قصص آيه 22)، چون از مناسك [آن] فارغ گرديد و محل شد از آن، محرم شد به حج حضرت خليل كه مي گفت: « اني ذاهب إلي ربي سيهدين»: [من به سوي پروردگارم مي روم، زود است كه مرا هدايت كند] (سوره صافات آيه 99).
پس از براي آن تلبيه گفت، و چون از مناسك آن فارغ شد، محرم شد از خيمه ها، و تلبيه گفت به حجي كه مخصوص خودش و اهل بييتش بود، و چون از آن فارغ شد، محرم شد از موقف و مركزش در ميدان حرب (بحار 45 / 50 _ لهوف صفحه 51)، و چون از آن فارغ گرديد، محرم شد از قتلگاه و تلبيه گفت به حج مخصوصي بعد از جدا شدن روح ازجسد مباركش، و از براي هر يك از اين حجها مؤذن مخصوصي بود، كه اذان گفت در آن حج، به اذان دعوت از براي امتثال امر خاصي كه به آن جناب تعلق يافته بود، و در آن صحيفه مختصه به خودش ثبت گرديده بود.
و بيانش آن است كه اولا شنيد اذان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا را در حج اولش كه از قبر رسول احرام به آن بست، پس تلبيه گفت واز مدينه بيرون آمد، و چون از مناسك فارغ شد، در مكه اذان دوم را شنيد، پس تلبيه گفت و احرام بست، و از مناسك آن فارغ شد عصر روز تاسوعا، پس اذان سوم رادر پيش روي خيمه ها شنيد از براي حج سوم كه سخت تر بود، و از مناسك آن ظهر روز عاشورا فارغ شد، پس شنيد اذان چهارم را از براي حج اكبر، يعني خطاب: «قاتل حتي تقتل» يعني: جنگ كن تا كشته شوي، و مؤذن آن علي اكبر بود از زبان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمي 2 / 31)، پس تلبيه گفت، و از موقف احرام بست، و از مناسك آن فارغ شد در وقتي كه با سر بريده بر روي خاك افتاد، پس شنيد اذان پنجم را از براي حج پنجم، ومنادي بدون واسطه خداوند متعال بود، پس تلبيه فرمود از براي آن در آن نشأة و حج كرد آن حجي را كه مخصوص بود به او.
بيعت گرفتن براي فرعون اين امت!
و بيان تفصيلي اين حجها آن است كه خواستند از آن جناب بيعت بگيرند از براي فرعون اين امت يزيد بن معاويه، فرار كرد از مدينه، و دست از وطن برداشت، و با ترس و بيم روانه مكه شد، پس تلبيه گفت به ترك بيعت، و اظهار مخالفت، با قلت ناصر، و علم به اينكه كسي ياري او نخواهد كرد، پس احرام بست ازبراي مخالفت و مقاتلت و ترك تقيه و آمد به سوي مكه، و دعوت مي نمود مردم را به سوي حج و جهاد با بني اميه، و چون از اعمال اين حج فارغ شد، محرم شد به حج خليل، و احرام بست از براي آن در ميقات مكه در روز عرفه به حج قران، و هدي آن مسلم بن عقيل بود، و اشعارش كشته شدن مسلم بود در آن روز، چون مشعر بود به مصائب حسين (عليه السلام) و اصحاب و اهل بيتش، و مؤذن اين حج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود درخواب، كه به آن حضرت فرمود در مكه: بيرون رواي حسين (عليه السلام) و اصحاب و اهل بيتش، و مؤذن اين حج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود درخواب، كه به آن حضرت فرمود در مكه: بيرون رواي حسين (عليه السلام) زيرا كه خدا خواسته تو را كشته ببيند، و زنان را همراه ببر، كه خدا خواسته ايشان را اسير ببيند، پس تلبيه گفت و عرض كرد لبيك، مي روم، خودم، و اولاد، و برادران، و بني اعمام، و خواص صحابه را از براي كشته شدن در راه تو بيرون مي برم، زنان و خواهران و دختران را از براي اسيري در راه تو، لبيك اطاعت مي كنم امر تو را، كه فرمودي: بيرون رو با جماعتي كه از براي ايشان شهادتي نيست مگر با تو، پس احرام بست از محلي كه از براي همه كس از بني آدم و طيور و وحوش و اشجار و نباتات و كفار و مشركين مأمن بود، و از براي آن جناب مأمن نبود، و احرام بست از امنيت، و هر كس در بيداري به آن جناب مي رسيد او را مي ترسانيد، ومي گفت: كجا مي روي؟ كه پيش رويت به غير از شمشير چيزي نيست، بلكه هاتف غيب در هر منزل ندا به كشتن او مي داد، چنانكه در منزل خزيمه خواهرش زينب شنيد، كه در نصف شب هاتفي ندا مي دهد به چند شعر، كه مضمونش آن است كه اين جماعت را اجلشان مي كشاند، پس نقل از براي برادرش كرد، فرمود: خواهر هر چه مقدر شده است خواهد شد. (بحار 44 / 272 _ مقتل خوارزمي 1 / 225).
در خواب هم خوف از برايش حاصل مي شد
و در خواب هم خوف از برايش حاصل مي شد، حتي اينكه روزي از خواب بيدار شد و گريست، فرزندش علي عرض كرد از براي چه گريه مي كني اي پدر؟ فرمود: در خواب ديدم كه شخصي مي گفت: اين جماعت مي روند، و اجل ايشان را مي كشد، عرض كرد: اي پدر مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا، بلكه ما بر حقيم به حق آن كسي كه بازگشت خلايق به سوي اوست، عرض كرد: پس باكي از مردن نداريم (بحار 44 / 379 _ ارشاد مفيد 2 / 84)، و احرام بست از اميد ياري خلق، اگر چه هر چند گاهي طلب ياري مي نمود، به جهت اتمام حجت بود، و احرام بست از اميد زندگاني چنانكه به عمر و بن [لوذان] فرمود در وقتي كه آن حضرت را ترسانيد از مخالفت بني اميه، فرمودند، بر من مخفي نيست، والله مرا نخواهند گذاشت مگر اينكه اين دل خون شده را بيرون آورند (بحار 44 / 375 _ ارشاد مفيد 2 / 77-78 _ مقتل خوارزمي 2 / 226)، پس شروع نمود در مناسك اين حج، و احرام بست از جميع اماكن و بلاد، و سعي نمود به سوي صفاي كربلا، و رحل خود را در آن جا گذاشت از براي وقوف، پس احرام بست از طعام و از آب، و شروع نمود در تمام مناسك آن، كه بيرون رفتن به سوي جهاد بود، با جماعتي كه مأمور بود كه ايشان را با خود ببرد، و ميثاق از ايشان بگيرد، و چون از اعمال اين حج فارغ شد، صداي اذان سوم بلند شد از براي حج سوم، و ميقات آن خيمه ها بود، ومنادي رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا و حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) و امام حسن (عليه السلام) و با ايشان بود ملكي در دست داش شيشه سبزي از زمرد سبزتر، و وقت آن عصر تاسوعا بود در وقتي كه آن جناب سر به زانو گذاشته بود، اندكي خواب بر او غلبه نمود (بحار 44 / 391 _ ارشاد مفيد2 / 92 _ لهوف صفحه 39) و اذانش كلام پيغمبر خدا بود، كه فرمود: اي پسر من توئي شهيد آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، و تمام اهل آسمانها به قدوم تو مستبشرند، زود باش كه بايد فردا شب افطار تو در نزد من باشد، و اينك ملكي است از آسمانها نازل گرديده است، كه خون تو را در اين شيشه سبز ظبط نمايد، پس آن جناب اظهار خوشحالي نمود، و لبيك گفت و احرام بست به اين حج. (بحار 45 / 3 _ مقتل الخوارزمي 1 / 252).
لكن چون خواهرش مطلع گرديد بر اين تلبيه و اذان، و تسليم برادرش از براي موت در شب [عاشورا]، سر خود را برهنه نمود، و پاي برهنه به طرف برادر دويد، و لطمه بر صورت زد، و فرياد زد اي برادر كاش مرده بودم، اين كلام كسي است كه يقين به كشته شدن داشته باشد، فرمود: بلي خواهر چنين است، يعني من تسليم كرده ام، و علاجي ندارم، و تمام اسباب خلاص منقطع گرديده، عرض كرد اين بيشتر دل را به درد مي آورد، كه تو را بيچاره ببينم، پس دست انداخت، و گريبان خودرا چاك نمود، و صيحه زد، و بي هوش شد، و بر زمين افتاد، حضرت به بالينش نشست، و آب بر صورتش پاشيد تا به حال آمد، پس او را موعظه كرد، و تسلي داد. (بحار 45 / 2 - ارشاد مفيد 2 / 96).
خدايا توئي خداي بي شريك
پس مشغول شد به مناسك اين حج، ودر آن طواف خانه محبت الهي و نماز و تلاوت قرآن بود، و آن را طواف وداع قرار داد، پس هدي خود را پيش فرستاد، و قرباني خود را تقديم كرد، نه ازشتر و گوسفند، بلكه از اصفياء و دوستان، و كسي كه افضل بود از اسماعيل در خلق، و خلق و منطق، و كساني كه نور چشم، وقوت پشت او بودند، همه را قرباني و هدي فرستاد، پس مشغول سعي شد، و بيشتر از هفتاد مرتبه از خيمه گاه آمد تا به قتلگاه، و برگشت، و در بعض از آنها هروله مي نمود، مانند حاجيان، و چون از اين حج فارغ گرديد، صداي اذان چهارم بلند شد، و منادي آن شبيه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جناب علي اكبر بود، كه از زبان جدش به والدش پيغام آورد در امر به حج كه آمر به او خداوند متعال است، كه فرمود: «اي حسين جهاد كن تا كشته شوي»، و آن حج اكبر بود كه مؤذن علي اكبر بود وقتي كه در ميدان افتاد پس فرياد كرد: اي پدر اينك جدم رسول خدا مي فرمايد به تو: «العجل، العجل» : [بشتاب، بشتاب] (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمي 2 / 31)، و وقت آن ظهر عاشورا بود، پس لبيك گفت درميقات آن كه مركز ميدان بود، وعرض كرد كه: خدايا پيش فرستادم اولاد وبرادران و بني اعمام را، و هيچ يك ازايشان براي من نماند، و وداع نمود زنان و دختران و خواهران را، و عرض كرد: لبيك خدايا، گذاشتم در عقب خود زنان و دختران تشنه حيران را (بحار 45 / 46-47 _ منتخب طريحي 2 / 132- 134_ مقتل خوارزمي 2 / 32)، پس در بر كرد جامه احرام را كه لباس كهنه پاره پاره بود (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53)، و بر اسب سوار شد، و ايستاد، در موقف عجيبي كه احدي چنين وقوف به عمل نياورده است در راه خدا، نه در عرفات، و نه در مشعر، و نه در ميدان مبارزت، و تلبيه گفت كه: خدايا توئي خداي بي شريك، اينك من با تن تنها به سوي تو آمدم، واحرام بسته است قلب من به ترك جميع علايق، پس نه از غربت خود كربتي، و نه از وحدت خود وحشتي دارم، و نه قتل اولاد جگرم را ضعيف نموده ، و نه اضطرار عيال حالم را تغيير داده، و نه از قتل رجالم باكي، و نه از كثرت دشمنانم بيمي، و نه از شدت بلايم خوفي، و از اين جهت در كمال طمأنينه و سكون بود، و رخسارش مي درخشيد، به نحوي كه بعض دشمنانش ملتفت گشته و تعجب مي نمودند. (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53).
باز عرض كرد: لبيك احرام بسته است سرم ازاتصال پيكرم، و بدنم از ايستادن بر سرپا، و دستم از گرفتن چيزي، و كبدم از آب، و جسدم ازسلامتي به قدر سر موئي، ومويم از خضاب زينت، و اعضايم از اتصال، و گوشتم از اتصال به استخوان، واستخوانم از تركيب، و قلبم از استقرار، و از بقاء صورتش، وخون قلبم از ماندن در آن، ورگهايم از تعلق بسر، و وتينم از وصل به گردن، پس طواف نمود بيت الله را، وسعي نمود، پس وقوف نمود درمركز خود چنان وقوفي كه احدي ازعباد الله نكرد، پس از براي او بود حقيقت عرفه و مشعر، پس رمي جمرات نمود، به حملات ثلاثش كه تفصيل آن درباب شهادتش مذكور است، پس آمد به مني نه از براي تراشيدن سر و ذبح هدي، يا نحوآن، بلكه از براي بريدن سر، و قربان نمودن نفس به ذبح و نحر، و بيتوته را سه شب به انجام رسانيد از ايام تشريق، و بعد از اتمام مناسك اين حج، ومحل شدن از آن، متحقق شد نداء ازمعدن عظمت و كبريا به سوي حج اعظم، كه قسم پنجم بود از حجهاي آن جناب، كه احدي از متقدمين و متأخرين را چنين حجي ميسر نشده، و اذان اين حج از جانب خداوند متعال بدون واسطه بود، يعني خطاب: «يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلي ربك راضية مرضية»: [اي نفس آرام! خشنود و خشنود شده به سوي پروردگارت باز گرد] (سوره ي فجر، آيه ي 27-28)، و مخاطب حسين (عليه السلام) است به مقتضاي روايت (بحار 44 / 218-219 _ تفسير قمي 2 / 422 _ تأويل الآيات الظاهرة صفحه 769)، و آن جناب است نفس مطمئنه، و وقت احرام اين حج، عصر عاشورا بود بعد از مفارقت روح از جسد شريفش، و ميقاتش قتلگاه بود، و اعمال اين حج تلبيه بود از براي دعوت الهي، نه مانند تلبيه ديگران، بلكه تلبيه مخصوصي بود، كه از آن تعبير شده است به عبارت راضيه مرضيه، زيرا كه آن جناب با وجود آن مصائب عظيمه نفسش مفارقت نمود ازجسد به طريق رضا، نه به طريق صبر، بلكه با نهايت رضا، حتي اينكه در آيه شريفه صفت راضيه را مقدم داشته است بر مرضيه، واز آن نكته دقيقي مكشوف ميشود بعد ازتأمل، پس بعد از تلبيه سلاح خود را انداخت، پس جامه ها را انداخت، حتي جامه احرامي كه در حج سابق پوشيده بود، بلي دو جامه ديگر پوشيد، كه از بادهاي صحرا، و خون شريفش بافته گرديده بود (بحار 45 / 107- لهوف صفحه 63)، پس ترك نمود زينت ها را، حتي انگشتر (بحار 45 / 58 _ لهوف صفحه 56) پس برهنه نمود سر مبارك، و به همين برهنگي باقي گذاشت تا بعد از موتش مانند محرم، پس از بدن جدا نمود، پس در آفتاب بدون سايه، پس سه شب بيتوته نمود، پس ترك كرد عيال و اولاد، و تمام انس را، پس به روح مبارك طواف كرد به خانه اي كه احدي قبل از آن جناب طواف نكرده، يعني بيت المعمور، پس سعي نمود به سر منورش از صفاي كربلا به سوي كوفه، و از كوفه به شام، واز شام به مدينه، و از آن جا به آسمان، و از آن جا به صفاي كربلا، پس ذكر خدا كرد به تلاوت قرآن در چندين موضع. (بحار 45 / 304- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 218- ارشاد مفيد 2 / 122).
پس احرام بست از براي سر انورش، نه از سايه تنها، بلكه از گذاشتن بر زمين هم، زيرا كه گاهي بر نيزه بود (بحار 45 / 115- منتخب طريحي 2 / 148)، و گاهي بر درخت (بحار 45 / 304 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 218)، و گاهي بر دروازه ي دمشق (بحار 45 / 136- مقتل خوارزمي 2 / 63) و گاهي بر در خانه ي يزيد (بحار 45 / 143- مقتل خوارزمي 2 / 74 _ كامل بهائي2 / 179) بلي در اين حج احرام ازخضاب نداشت، بلكه احرامش به خضاب بدن بود به چندين خضاب، و خضاب محاسنش به خضابي، و صورتش به خضابي، و سرش به خضابي، و از آن محل نگرديده بلكه فرمود: به همين حالت ملاقات خدا خواهم نمود. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 54 - مقتل خوارزمي 2 / 34).
و مقصودش ملاقات محشري بود، زيرا كه آن جناب محشور مي شود در حالتي كه بدنش خون آلود است، وخون از رگهاي گردنش جاري است. (بحار 43 / 226 _ تفسير فرات كوفي صفحه 172_ سوره ي طور).
و همچنين دراين احرام اجتناب ننمود از صيد وحوش و طيور، بلكه همه وحوش را صيد نمود، و قيد كرد، و تمام شب تا صبح گردنها را كشيده بودند به سوي آن جسد شريف، و بر او نوحه وگريه مي نمودند (بحار 45 / 205- كامل الزيارات باب 97 صفحه 291 و باب 26 صفحه 79)، و طيور را نيز صيد كرد كه بر جسد انورش مي افتادند، و بالهاي خود را به خون منورش آلوده نموده به اطراف مي بردند. (بحار 45 / 191 _ منتخب طريحي 1 / 61).
خاتمه چون محقق شد اختصاص حضرت امام حسين (عليه السلام) به حج، خصوصاً اين حج آخري كه عبادت نشده است خداوند به مانند آن، پس عچبي نيست كه قرار دهد خدا اجر زيارت آن جناب را معادل حج و عمره، زيرا كه اجر مزور (امام حسين عليه السلام) است به سبب اين حج خاصي كه بجا آورد، و تعجبي نيست از مضاعف بودنش به حسب خصوصيات زيارت، تا اينكه برسد به صد هزار، و هزار هزار، تا اينكه به هر قدمي يا گامي اين مقدار، و عجب نيست كه به زائر عطا شود اجر حج كردن با پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا، يا با امام عصر عجل الله فرجه الشريف، و از مضاعف بودنش، و ايضاً عجب نيست كه عطا شود به زائر اجر نود حج پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) زيرا كه همه اينها اجر حسين (عليه السلام) است لا غير.
مقصد دوم: در حاجيان مخصوص به آن حضرت را ملائكه و انبياء و ساير خلق از رجال و نساء. اما رجال پس اول ايشان حضرت ختمي مآب بود كه به قصد آن جناب آمد، و حج نمود به مناسك مخصوصه.
شهداء اصحاب حاجيان حقيقي
و بعد شهداء اصحاب بودند كه از براي آن حضرت حج كردند در حقيقت، و احرام بستند از هر عادتي، و از زنان، و اولاد، و اموال و زندگي، و در مناي او بيتوته نمودند سه شب، و لباسها را كندند، و بدون كفن دفن شدند، و سايه را ترك نمودند در حال سير، بلكه در حال وقوف نيز. (بحار 45 / 62 _ مقتل خوارزمي 2 / 39).
و نيز كيفيت حج ايشان مختلف بود به اختلاف مناسكش، پس به دور آن بيت الله حقيقي طواف نمودند، و سعي كردند در زيارتش، و وقوف كردند در خدمتش، و با آن جناب نماز كردند (بحار 45 / 21_ مقتل خوارزمي 2 / 17_ ارشاد مفيد 2 / 109)، و نيت ايشان در اين مناسك در مقام خلوص و تقرب فايق بود بر نيات ساير حجاج، و ساير شهداء، بلكه از براي ايشان حالتي عارض شد هنگامي كه مشاهده كردند غريبي و بي كسي آن حضرت را، و حالت عيال و اطفالش كه از خود فاني شدند، و بي اختيار خويشتن را به دم تيغ و تير دادند. (بحار 45 / 29 _ مقتل خوارزمي2 / 29).
و اعمال ومناسك ايشان مختلف بود، پس بعضي احرام بستند، و متمكن نشدند از اتمام حج، مانند اشخاصي كه در
اول روز عاشورا شهيد گشتند (بحار 45 / 12- مقتل خوارزمي 2 / 9- لهوف صفحه 44)، و بعضي اختصار نمودند بر تقبيل آستانه اش، چون حربن يزيد رياحي (بحار 45 / 10- 11- ارشاد مفيد 2 / 102)، و بعضي اكتفا كردند بعد از احرام به طواف آن بيت حقيقي مانند سعيد بن عبد الله حنفي، كه بدن خود را هدف تيرها نمود در اطراف آن جناب تا كشته گرديد (بحار 45 / 21 _ مقتل خوارزمي 2 / 17)، و بعضي طواف و سعي وقوف بجاي آوردند، و بعضي نماز طواف بيت را با بيت و نزد بيت كردند، واز براي بعضي ايشان خصوصيتي بود در وقت استلام اركان اين بيت حقيقي، هنگام طوافش، و بعضي از ايشان را بيت استلام نمود، و اركان او را بوسيد مانند غلام تركي (بحار 45 / 30 _ مقتل خوارزمي 2 / 24)، ولكن بيتوته ايام تشريق در مني از همه ايشان محقق شد.
مادر وهب و زوجه وهب از زنان در گرد بيت الله حقيقي
و اما زناني كه با اين بيت الله حقيقي حج نمودند، پس يكي مادر وهب بود، كه از نصرانيت تازه به اسلام داخل شده بود، احرام بست ازبراي حج اين بيت معظم، و وقوف نمود به مشعر شعور، و دانست كه ياري حسين (عليه السلام) و امر به ياريش واجب است، و اين كه بيت الله است، كه بايد هدي به سوي او آورند، پس هديه خود را تقديم نمود، يعني آمد نزد فرزندش وهب، و گفت: اي پسر برخيز ياري نما فرزند رسول خدا را، عرض كرد: چنين خواهم كرد اي مادر، و كوتاهي نمي كنم، پس به سوي جهاد رفت، و رجز خواند، و هفده نفر سوار و دوازده نفر پياده را به قتل آورد، پس برگشت به نزد مادر و زوجه اش، و گفت: اي مادر از من راضي شدي؟ گفت: نه مگر اينكه كشته شوي پيش روي فرزند رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا، تا اينكه شفيع تو درروز قيامت شود، پس يزگرد اي پسر به سوي قتال، و بعد از كشته شدن هديه اش، رمي جمرات نمود به سوي اعداء كه احدي چنين رمي نكرده است. (بحار 45 / 16-17 _ مقتل خوارزمي 2 / 12-13 (با اختلاف مختصري در مصادر).
ديگر زوجه وهب بود، كه او در اول، اين بيت معظم را نمي شناخت و احرام از براي آن نبسته بود، بلكه شوهرش را منع نمود، و گفت: مرا به مرگ خود مبتلا مكن ومادرش گفت: زنهار، گوش به حرف اين زن مكن، و لكن بعد حالتي مشاهده نمود در آن جناب، كه احرام بست، و ندا داد شوهرش را كه جهاد كن در پيش روي پاكان، و طواف نمود دور بيت الله، هروله نمود به سوي ميدان، تا اينكه غلام شمر لعين او را به قتل آورد، و در مني بيتوته نمود سه شب، ولي معلوم نيست كه سر او را از بدن جدا نمودند، و با خود بردند يا نه. (بحار جلد 45، صفحه هاي 16و 17 مقتل خوارزمي جلد 2 / 12-13 (با اختلافي درمصادر).
و ديگر زني بود كه شوهرش در آن روز كشته شده بود، پس پسرش را به ميدان فرستاد، حضرت فرمود: اين پسر، پدرش در معركه كشته شده، او را برگردانيد، شايد مادرش كراهت داشته باشد، پس آن پسر عرض كرد: اي آقا مادرم مرا امر نمود، و گفت: برخيز اي پسر پيش روي فرزند رسول خدا جنگ كن، پس آن به عنوان هدي و قرباني تقديم نمود، پس چون كشته شد، سرش را جدا كردند، به نزد مادرش انداختند، آنرا گرفت، و بوسيد، پس به سوي ايشان انداخت. (بحار 45 / 27-28 _ مقتل خوارزمي 2 / 21-22).
و ديگر آن زني بود كه حقيقت حج حسيني از او محقق شد، به نحوي كه از احدي محقق نشد، و نمي شود، آن مكرمه حضرت زينب خاتون سلام الله عليها بود، و شرح كيفيت آن حج، و مناسك آن واحرامش را مقام ديگر بايد.