0

پرسش‏هاى مهم، پاسخ‏هاى كوتاه

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

پرسش‏هاى مهم، پاسخ‏هاى كوتاه
چهارشنبه 13 مرداد 1389  11:26 PM

پرسش‏ها و پاسخ‏هاى حاضر، پرسش‏هاى مهمى است كه پاسخ كوتاه، زيبا و همراه با تمثيل مناسب آن توسط حجةالاسلام والمسلمين قرائتى ارائه شده است. اميد است مورد استفاده قرار گيرد.

اشاره: پرسش‏ها و پاسخ‏هاى حاضر، پرسش‏هاى مهمى است كه پاسخ كوتاه، زيبا و همراه با تمثيل مناسب آن توسط حجةالاسلام والمسلمين قرائتى ارائه شده است. اميد است مورد استفاده قرار گيرد.

سؤال: چرا خداوند دست به آفرينش زده و اين همه موجود و از جمله انسان را آفريده است؟
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: اگر دانشمند خوش بيانى سخن گفت، نبايد پرسيد چرا سخن گفتى؟! زيرا علم و بيان او اقتضا مى‏كند كه يافته‏هاى علمى خود را ارائه دهد. اما اگر اين دانشمند با آن همه كمالات ساكت شدو يافته‏هاى خود را كتمان كرد، زير سؤال مى‏رود كه چرا نگفتى؟
خداوند قادر حكيم مهربان كه مى‏تواند از خاك، گندم و از گندم، نطفه و از نطفه انسان كاملى را بيافريند، اگر نمى‏آفريد جاى سؤال بود كه چرا قدرت خود را به كار نگرفتى و چيزى نيافريدى؟

سؤال: چرا صالحان، گرفتار مشكلات هستند و مجرمان و گنهكاران، در رفاه به سر مى‏برند؟
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: از آنجا كه خداوند اولياى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى كنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‏گيرد تا متذكر شوند، چنانكه خداوند در قرآن مى‏فرمايد: اگر پيامبر سخنى را كه ما نگفته‏ايم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى‏گيريم. «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ».(1) و همچنين اگر مؤمنين خلافى كنند، چند روزى نمى‏گذرد مگر آنكه گوشمالى مى‏شوند. اما اگر نااهلان خلاف كنند، خداوند به آنان مهلت مى‏دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاك مى‏كند: «وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً»(2) و اگر اميدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قيامت به تأخير مى‏اندازد و به آنان مهلت مى‏دهد تا پيمانه شان پر شود.«أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِاَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى»(3)
به يك مثال توجه كنيد:
اگر قطره‏اى چاى روى شيشه عينك شما بريزد، فوراً آن را پاك مى‏كنيد.
اما اگر قطره‏اى چاى روى لباس سفيد شما بچكد، صبر مى‏كنيد تا به منزل برويد و لباس خود را عوض كنيد.
و اگر قطره‏اى روى قالى زير پاى شما بچكد، آن را رها مى‏كنيد تا مثلا شب عيد به قالى شويى ببريد.
خداوند نيز با هر كس به گونه‏اى رفتار مى‏نمايد و بر اساس شفافيت يا تيرگى روحش، كيفر او را به تاخير مى‏اندازد.

سؤال: اگر نماز، انسان را از فحشا و منكر باز مى‏دارد، چرا بعضى نمازگزاران مرتكب خلاف مى‏شوند؟
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: اولا تخمه پوك، هيچ گاه سبز نمى‏شود و نماز بدون حضور قلب، تخمه پوك است. نمازى سبب دورى انسان از مفاسد مى‏شود كه با حضور قلب باشد وگرنه حركت لب و كمر چنين خاصيتى ندارند.
اگر مدرسه و دانشگاه به انسان رشد علمى مى‏دهد به اين معنا نيست كه هركس به مدرسه و دانشگاه رفت به آن رشد مى‏رسد، بلكه به اين معناست كه مدرسه و دانشگاه بستر رشد است به شرط آنكه با جديت درس بخوانيد و آنچه را مى‏خوانيد بفهميد. نماز نيز اگر با اصول و شرايطى كه دارد اقامه گردد، مانع فحشا و منكر مى‏شود. «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ».(4)
ثانياً نمازگزارى كه گاهى خلاف مى‏كند، اگر اهل نماز نبود خلافش بيشتر بود، زيرا همين نمازگزاران براى صحيح بودن نمازش مجبور است بدن و لباسش پاك باشد، لباس و مكانش از مال مردم نباشد و همين مقدار مراعات احكام و مسائل، سبب دور شدن او از برخى گناهان و منكرات مى‏شود، همان گونه كه پوشيدن لباس سفيد، انسان را از نشستن روى زمين آلوده باز مى‏دارد.

سؤال: آيا انسان آزاد است يا مجبور؟ مرز آزادى تا كجاست؟
----------------------------------------------------------------
پاسخ: خداوند، انسان را آزاد آفريده است و به او اختيار داده تا كارهايش را انتخاب كند. گرچه بعضى گفته‏اند: انسان در كارهايش مجبور است و گمان مى‏كند كه آزاد است، اما دلايل بسيار بر اختيار انسان وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:
الف) هر انسانى كه در كارهاى خود گاهى دچار ترديد و شك مى‏شود كه آيا انجام دهد يا ندهد؟ همين شك، دليل بر آزادى اوست كه مى‏تواند كارى را انجام دهد و مى‏تواند انجام ندهد.
ب) گاهى انسان‏ها به كار يكديگر انتقاد دارند، انتقاد نيز دليل آن است كه كسى كه كار را انجام داده، مى‏توانسته انجام ندهد.
ج) هر انسانى در عمر خود بارها از گفتار و رفتار خود پشيمان شده است و همين پشيمانى دليل آن است كه مى‏توانسته انجام ندهد و لذا با خود مى‏گويد: اى كاش انجام نمى‏دادم!
د) همه مردم فرزندان خود را تربيت مى‏كنند و يا به معلم و مربى مى‏سپارند و اين دليل آن است كه فرزند انسان مى‏تواند ميسر كج را رها و به راه حق برود.
بنابراين شك، انتقاد، پشيمانى و تربيت، دليل آزادى انسان است، علاوه بر آنكه آزادى خواسته تمام انسان‏ها بلكه حيوانات است. شما اگر گربه‏اى را در قفس كنيد، هر نوع غذا براى او در قفس قرار دهيد، باز ناراحت است و ترجيح مى‏دهد در كوچه و خيابان ساده‏ترين غذا را بخورد اما در قفس نباشد.
در بهشت نيز اگر آزادى نباشد، مؤمن رنج مى‏برد و لذا مؤمنان هنگامى كه وارد بهشت مى‏شوند، خداوند را به خاطر آزادى در بهشت سپاس مى‏گويند: «الْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنْ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ»(5)
با اين همه، انسان بنده خداست و بايد به دستورات او عمل كند و اگر آزادى مرز نداشته باشد و انسان اختيار خود را به نفس و تمايلات شخصى يا تمايلات ديگران بدهد او را به دره هلاكت سقوط خواهد داد.
آزادى بايد در چارچوب خدا و عقل باشد تا سبب سلب آزادى ديگران نشود.

سؤال: چرا خداوند كارهايى را كه ذره‏اى شرك و ريا در آن باشد، نمى‏پذيرد؟
----------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: خداوند مى‏فرمايد: «أنا خير شريك فَمَن عَمل لى و لِغيرى فهو لِمَن عَمله غيرى»(6) من بهترين شريك هستم، اگر كسى عملى را انجام بدهد كه هدفش هم من و هم غير من باشد، من سهم خود را به آن شريكى كه براى من پنداشته واگذار مى‏كنم تا پاداش خود را از او بگيرد.
آرى، هر كس و هر چيز را در كنار خدا قرار دادن، توهين به مقام الهى است.
اگر كسى به شما بگويد: من شما و سنگ را دوست دارم، اين توهين به شماست.
اگر بگويد: از غذايى كه تهيه كرده‏ام، هم شما بخوريد هم گربه‏ام مى‏خورد، توهين است.
علاوه بر آنكه هدف خداوند از انجام دستوراتش، رشد و كمال انسان است و شرك و ريا مايه سقوط انسان است.
اگر يك موش در ديگ غذا بيفتد، تمام غذا از قابليت مصرف مى‏افتد.
يك روز تمام مسافران هواپيما را پياده و بارى را كه بسته شده بود تخليه كردند و گفتند: يك موش در هواپيما ديده شده است. پرسيديم: اين همه مسافر و بار به خاطر يك موش بايد پياده شود؟ گفتند: بله زيرا ممكن است اين موش يكى از سيم‏ها را بجود و رابطه خلبان با فرودگاه قطع شود و موجب سقوط هواپيما شود.
آرى، موش شريك، سيم اخلاص را مى‏جود و رابطه بنده با خالق قطع مى‏شود.

سؤال: در برخورد با حوادث تلخ، چه كنيم؟
---------------------------------------------
پاسخ: در سر يك سفره ممكن است هم ترشى و فلفل قرار دهند و هم شرينى و مربا: كودكان از شيرينى و حلواى سفره لذت مى‏برند، و فلفل و ترشى را بى مورد مى‏دانند، اما بزرگ‏ترها هر دو را در سفره لازم مى‏دانند.
حوادث تلخ نيز بركاتى دارد، از جمله:
1 - توجه انسان را به خدا بيشتر مى‏كند، 2 - انسان را سنجيده و استعدادهاى او را شكوفا مى‏سازد. 3 - كفاره گناهان و لغزش‏هاى او مى‏شود. 4 - قدر نعمت‏ها بيشتر شناخته مى‏شود.
انسان‏ها در برابر حوادث سه گروهند: چنانكه كودك همين كه لب به فلفل و پياز و ترشى مى‏گذارد ناراحت مى‏شود، نوجوان تحمل مى‏كند و والدين او پول مى‏دهند و فلفل و ترشى را مى‏خرند.
قرآن مى‏فرمايد: گروهى همين كه دچار سختى مى‏شوند، جيغ مى‏زنند، «اذا مسه الشر جزوعا»(7)گروهى صبر مى‏كنند «وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للَّهِ‏ِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»(8) و گروهى به استقبال سختى‏ها مى‏روند. «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»(9) كسانى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مى‏آمدند تا آنان را به جهاد و جبهه جنگ اعزام كند، حضرت فرمود: اسب و شمشير ندارم تا شما را مجهز كنم آنان گريه مى‏كردند كه چرا به جبهه نرفتند. از سختى‏ها و حوادث تلخ مى‏توان با تدبير و صبر و استمداد از خداوند، بهترين استفاده را برد. همان گونه كه مى‏توان از ليموى ترش، شربت ليموناد ساخت.
آرى، اگر انسان آشپز ماهرى باشد، حتى از پوست پرتقال هم مربا درست مى‏كند. امروزه حتى از زباله‏ها استفاده بهينه مى‏كنند.
حضرت زينب عليها السلام با سخنرانى خود در كاخ ستمگران، از اسارت خود در كوفه و شام آن گونه استفاده كرد كه پايه‏هاى رژيم اموى را لرزاند.
در مسجد شام، امام سجاد عليه السلام بر بالاى منبر رفت و رژيم بنى اميه را به شدت استيضاح كرد. يزيد براى آن كه صداى امام را خاموش كند، به مؤذن دستور داد كه با صداى بلند اذان بگويد تا شايد سخنرانى امام سجاد عليه السلام قطع شود، ولى امام عليه السلام از همين صحنه نيز استفاده كرد و جملات اذان را آن گونه تفسير كرد كه بر مسجد لرزه افتاد، بخصوص پس از گفتن «أشهد أن محمداً رسول اللَّه» فرمود: اى يزيد! اين محمد جد من است يا جد تو؟ آيا اين اُسرا از نسل او نيستند؟
هنگامى كه امام كاظم عليه السلام را به زندان انفرادى بردند، فرمود: چه جاى خوبى براى عبادت است؟!
بسيارى از علما كتاب‏هاى خود را در شرايط سخت و در زندان و تبعيدگاه‏ها نوشته‏اند.

سؤال: عشق به اهل بيت : چه نقشى در زندگى دارد؟
------------------------------------------------------------
پاسخ: از امور فطرى و حالات انسان، الگوپذيرى و قهرمان پرستى است و يكى از بهترين و مؤثرترين راه‏هاى تربيت، معرفى الگوهاى مناسب است. هر چه الگو برجسته و كامل‏تر باشد، جاذبه بيشترى خواهد داشت. ولايت و محبت اهل بيت، بستر الگوپذيرى و پيروى از بزرگواران است. زيرا هر كس، كسى را دوست بدارد، سعى مى‏كند رفتار و گفتار و كردارش را هماهنگ با او بسازد.
البته محبت و علاقه‏اى ارزش دارد كه در آن كشش و گرايش و پيروى و عملى باشد.
كودكى كه از پدر تقاضاى بيسكويت مى‏كند و پدر به او وعده خريد مى‏دهد، كودك چشم به راه پدر است تا او برگردد. همين كه پدر وارد منزل مى‏شود، مى‏پرسد: بيسكويت خريدى؟ اگر پدر بگويد: نه، ولى تو را بسيار دوست دارم، آيا كودك، دوستى بدون عمل را مى‏پذيرد؟

سؤال: چگونه عمر هزار ساله و پس از آن ظهور در قيافه چهل ساله حضرت مهدى عليه السلام را باور كنيم؟
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: معمولا موى ابرو و مژه در صورت ما ده‏ها سال ثابت است و هيچ رشدى ندارد، در حالى كه موى سر و صورت در كنار آن هر لحظه در حال رشد و تغيير و تحول است. هر دو از يك پوست و گوشت و خون و غذا و اكسيژن تغذيه مى‏كنند، اما خداوند قادر اراده كرده است كه يك مو ثابت و در كنار آن موى ديگر متغير باشد.
علاوه بر آنكه هيچ دليل عقلى و نقلى و تجربى بر محدوديت عمر انسان نداريم. عمر مانند حركت است و تندى يا كندى حركت مرز ندارد، همان گونه كه نور محدوديت ندارد. خداوند در قرآن، عمر هزار ساله را براى حضرت نوح و خواب سيصد ساله را براى اصحاب كهف مطرح كرده است.

سؤال: چه كنيم كه خدا را دوست داشته باشيم؟محبت در گرو توجه به نعمت يا خدمت است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ:ياد نعمت‏هاى خدا، علاقه ما را به او زياد مى‏كند، چه نعمت‏هاى عمومى و چه نعمت‏هاى خصوصى.
نعمت‏هاى عمومى از قبيل باد، باران، خورشيد، كوه‏ها، گياهان، خوردنى‏ها، آشاميدنى‏ها، همسر، فرزند، عقل، علم، زبان، چشم، گوش و ساير اعضا، نعمت شب و روز، خواب و بيدارى، آزادى و قدرت انتخاب و گرايش به خوبى‏ها و كمالات و تنفر از بدى‏ها كه هر كدام از اين نعمت‏ها نباشد، زندگى بشر فلج مى‏شود.
راستى، اگر آب دهان ما شور يا تلخ بود، چه مى‏كرديم؟
اگر خداوند نعمت خواب و حتى غلطيدن در خواب را دو سه روز از ما بگيرد چه مى‏كنيم؟
نعمت‏هاى خصوصى، امكانات و استعدادهايى است كه خداوند به هر يك از افراد بشر عطا كرده است و اگر انسان فكر كند مى‏بيند چه بسيار نعمت هايى كه در اختيار اوست و ديگران به دلايلى از آن محرومند.
آرى، فكر كردن در نعمت‏هاى الهى، انسان را عاشق خدا مى‏گرداند و قرآن به اين امر سفارش كرده است.
«فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ»(10)

سؤال: فلسفه تلخى‏ها و ناگوارى‏ها چيست؟
--------------------------------------------------
پاسخ: ناگوارى‏ها دو گونه است: برخى به دست خود ماست و برخى در اختيار ما نيست.
بسيارى از حوادث تلخ به خاطر عدم دقت و مديريت خودماست. اگر در داد و ستدها، اسناد تجارى را محكم تنظيم نكرديم و ضامن و وثيقه از طلبكار نگرفتيم و او مال ما را نداد، مقصر خود ما هستيم.
اگر مراعات بهداشت، قوانين رانندگى و آداب اجتماعى را نكرديم و گرفتار امراض و تصادفات و تحقيرها شديم، مقصر خود ما هستيم.
و اما دسته دوم، دلايل متعددى دارد:
سختى‏ها، سبب رشد و تكاپوى انسان است. پيشرفت و رشد علوم، در سايه رفع نياز و برطرف كردن مشكلات حاصل شده است.
حوادث تلخ، كفاره بسيارى از لغزش هاست.
حوادث تلخ، سبب تنظيم روحيات مردم است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: اگر براى انسان سه چيز: مرض، مرگ و فقر نبود، غرور انسان شكسته نمى‏شد و انسان در مقابل هيچ چيز سر فرو نمى‏آورد. «لولا ثلاثة فى ابن آدم ما طأطأ رأسه شى‏ء المرض و الموت و الفقر»(11)
حوادث تلخ، كمالات انسان را شكوفا مى‏كند، آنكه گرفتار شده با صبر و پايدارى رشد مى‏كند و آنكه در رفاه است و براى نجات مردم تلاش مى‏كند، با ايثار و از خود گذشتگى رشد مى‏كند.

سؤال: چرا خداوند انسان‏ها را متفاوت آفريده و آيا اين تفاوت‏ها ظلم نيست؟
----------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: يك دانشمند كه كتاب يا مقاله‏اى مى‏نويسد، حروف متفاوتى را در كنار هم قرار مى‏دهد تا مقاله‏اش كامل شود، اما اگر تمام صفحات را تنها از يك حرف پر كند، ديگر آن مقاله نمى‏شود و مفهومى نخواهد داشت.
تفاوت حروف ظلم نيست، اگر شما كلمه «ادب» را نوشتيد، در اين كلمه حرف «الف» عمودى و حرف «ب» افقى و حرف «د» خميده است كه تركيب آن يك كلمه معنادار مى‏سازد. هيچ يك از حروف حق ندارد به نويسنده اعتراض كند و مثلا «الف» بگويد: چرا من ايستاده‏ام؟ «ب» بگويد: چرا من خوابيده‏ام؟ و «د» بگويد: چرا من خميده‏ام؟ زيرا ظلم در جايى است كه مثلا حرف «د» قبلا خميده نبوده و ما كمر او را خم كرده باشيم و يا از حرف «د» صداى ديگرى توقع داشته باشيم.
اما اگر از آغاز، «د» را خميده خلق كرديم و از آن انتظار صداى خودش را داشتيم، ظلمى در كار نيست.
چنانكه اگر يك قالى بزرگ را با چاقو تكه تكه كنيم و آن را به صورت چند قاليچه كوچك در آوريم، ظلم است، چون بزرگى را از او گرفتيم و كوچكش كرده‏ايم، اما اگر از آغاز قاليچه‏هاى كوچكى بافتيم، اينجا ظلمى صورت نگرفته است، چون كمالى را از آن نگرفته‏ايم.
هيچ كس به مديران كارخانه‏هاى چينى‏سازى كه ظروف كوچك و بزرگ و متفاوتى را توليد مى‏كنند، ظالم نمى‏گويد، چون هيچ ظرفى از اول نبوده و از خودكمالى نداشته تا كمالش گرفته و به او ظلمى شده باشد.
تفاوت انسان‏ها در خلقت نيز بر اساس حكمت الهى است، نه آنكه ظلم به كسى باشد، زيرا از هر كس به همان مقدار كه به او داده شده، انتظار مى‏رود نه بيشتر.

سؤال: چرا قرآن، غيبت ديگران را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه كرده است؟
----------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: دلائل متعددى براى اين تشبيه قرآن بيان شده است:
«أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً».(12)
1 - مرده، روح ندارد تا از خود دفاع كند و شخصى هم كه مورد غيبت قرار مى‏گيرد، حضور ندارد تا از خود دفاع كند.
2 - غيبت، ريختن آبرو است و آبرو كه رفت، قابل جبران نيست. همان گونه كه گوشت مرده، اگر كنده شود، قابل جبران نيست.
اگر مالى گم شود، قابل جبران است اما آبرو كه رفت، ديگر جبرانش شبيه محال است و تفاوتى هم نمى‏كند كه به قصد جدى باشد يا از روى شوخى و مزاح، زيرا در هر دو صورت، آبروى طرف مى‏ريزد.
3 - گوشت به تدريج رشد مى‏كند ولى يكباره خورده مى‏شود، آبرو هم به تدريج پيدا مى‏شود ولى غيبت كننده يك مرتبه آن را مى‏ريزد.
انسان سالها زحمت كشيده تا وجهه و آبرويى كسب كرده است و شما با غيبت كردن، نتيجه زحمات او را نابود مى‏كنيد.

سؤال: چگونه مردم را به كارهاى نيك دعوت كنيم؟
-------------------------------------------------------
پاسخ: راه‏هاى دعوت مردم به حق، گوناگون است كه به موارد آن اشاره مى‏كنيم:
1 - دعوت زبانى: آياتى كه مى‏فرمايد: «قل» يعنى بگو.
2 - دعوت عملى: «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»(13) لباس خود را تطهير كن (تا ديگران نيز لباسشان را تطهير كنند).
3 - دعوت مستقيم: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ»:(14) به طور مستقيم به مردم بگو: نماز به پا داريد.
4 - دعوت غير مستقيم: داستان‏هاى قرآن، مثلا وقتى مى‏گويد: برادران حسود، يوسف را به اسم بازى بردند و او را در چاه انداختند، به طور غير مستقيم به همه نوجوانان هشدار مى‏دهد كه دشمنان نيز به نام ورزش، شما را گمراه و از هدف اصلى پرت مى‏كنند و به چاه ذلت مى‏كشانند.
5 - دعوت جمعى: «وَكَانَ رَسُولاً نَبِيّاً»(15) پيامبران مأمور دعوت عموم مردم بودند.
6 - دعوت خصوصى: «وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ»(16) پيامبر موظف است خانواده خود را به نماز دعوت كند.
7 - دعوت همسر و فرزند: «قُلْ لِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ»(17) اى پيامبر! به همسران و دخترانت بگو ...
8 - دعوت فاميل: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(18) بستگان نزديك‏تر را هشدار ده.
9 - دعوت هموطنان: «وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا»(19) مردم مكه و اطراف آن را هشدار ده.
دعوت جامعه بشريت: «إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً»(20) من به سوى همه شما فرستاده شده‏ام.
آرى، غواصى كه به دنبال لؤلو و مرجان است و صيادى كه به دنبال صيد ماهى است، نبايد تلاش خود را به يك گوشه دريا و به يك ماهى و لؤلؤ متمركز كند.
افرادى كه به دنبال بدست آوردن سود بيشترى هستند، عمر خود را در داد و ستد يك كالا تلف نمى‏كنند.

سؤال: چرا ارث زن، نصف مرد است؟
-----------------------------------------
پاسخ: حقوق كارگر روز مزد بيشتر از كارمند رسمى است، اين به خاطر آن نيست كه شخصيت كارگر از كارمند بيشتر است، بلكه به خاطر آن است كه براى كارمند، بيمه، بازنشستگى، مرخصى، حق مأموريت، حق مديريت، حق عائله، سختى كار، بدى آب و هوا و ... در نظر گرفته شده است كه اگر همه آنها محاسبه شود، حقوق كارمند از كارگر بيشتر مى‏شود.
اسلام، ارث زن را نصف مرد قرار داده ولى در عوض هزينه زندگى را از دوش او برداشته و هزينه‏هاى خوراك، پوشاك، مسكن و درمان او را توسط مرد تأمين كرده است.
زن، سهم ارث خود را از شوهر مى‏گيرد. به علاوه مهريه‏اى را هم از او دريافت مى‏كند كه اگر مهريه و هزينه زندگى را در كنار سهم ارث بگذاريم، سهم زن بيشتر مى‏شود.

سؤال: چرا ديه زن نصف مرد است؟
---------------------------------------
پاسخ: زن و مرد در شخصيت انسانى يكسان هستند و ديه، قيمت انسان‏ها نيست، بلكه جبران خسارت مالى است. اگر كسى مردى را بكشد، به نان آور خانه لطمه زده و ضربه اقتصادى بيشترى وارد كرده است و به همين دليل جريمه بيشترى بايد بپردازد.
اگر كم و زيادى ديه بر اساس شخصيت افراد باشد بايد هر كس يك شخصيت علمى يا معنوى را كشت، قصاص و ديه بيشترى را متحمل شود. در حالى كه ديه ساده‏ترين افراد و برجسته‏ترين افراد، از نظر حقوقى يكسان است.
در مسايل حقوقى، حضرت على عليه السلام و ابن ملجم يكسان هستند و به همين خاطر حضرت على عليه السلام در مورد قاتل خود فرمود: «فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ»(21) او يك ضربت به من زد، شما هم يك ضربت به او بزنيد، نه بيشتر.
اگر ديه قصاص بر مبناى شخصيت افراد باشد، همه ثروت و پول‏هاى دنيا را هم بدهيم، جبران يك ذره از شخصيت على بن ابيطالب صلى الله عليه وآله وسلم نمى‏شود.
آرى، حساب ديه، حساب شخصيت افراد نيست تا خيال كنيم كه چون ديه زن نصف مرد است، پس شخصيت او كمتر از مرد است.

سؤال: چگونه در قيامت اجزاى پراكنده مردگان جمع شده و از خاك بر مى‏خيزند؟
---------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ: به چند مثال توجه كنيد:
1 - شما مقدارى ماست و دوغ را در مشك مى‏ريزيد و آن را تكان مى‏دهيد. ذرات چربى كه در تمام دوغ پخش بود، همه يك جا جمع مى‏شود، خداوند هم زمين را تكان مى‏دهد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»(22) و اجزاى هر كس كنار هم قرار مى‏گيرد.
2 - انسان از نطفه و نطفه از غذا و غذا از ذرات خاك پخش شده است. يعنى مواد غذايى زمين در قالب گندم و برنج و ميوه و سبزى به صورت نطفه و سپس انسان در مى‏آيد، پس هم اكنون نيز ما از ذرات خاك پخش شده هستيم.
3 - مگر شير حيوانات از علف هايى كه مى‏خورند توليد و خارج نمى‏شود؟ خدايى كه شير را از درون علف خارج مى‏كند، ما را هم پس از مردن از درون زمين خارج مى‏كند.

سؤال: چرا بايد در احكام دين، از مراجع تقليد كنيم؟
---------------------------------------------------------
پاسخ: همه مردم در همه زمان‏ها و مكان‏ها چيزى را كه نمى‏دانند از كارشناس مى‏پرسند. مراجع تقليد و علما نيز هنگامى كه مريض شوند از نسخه پزشكان تقليد مى‏كنند. بنابراين تقليد ريشه در تاريخ بشر دارد و ما در شناخت احكام دين به كارشناس دين مراجعه مى‏كنيم، چنانكه در امور ديگر به كارشناس آن رجوع مى‏كنيم.
در قرآن مى‏خوانيم: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(23) اگر نمى‏دانيد از اهل ذكر سؤال كنيد.
اين آيه نمى‏فرمايد: از هر عالمى سؤال كنيد، بلكه مى‏فرمايد: از عالمى سؤال كنيد كه اهل ذكر باشد، يعنى ياد خدا باشد، پروا و تقواى الهى داشته باشد، نسبت به دانسته‏ها و آموخته‏هاى خود فراموشكار نباشد.
به گفته روايات، تقليد بايد از عالمى باشد كه علاوه بر علم و آگاهى در بالاترين سطح، عادل نيز باشد و افكار و گفتار و رفتارش بر اساس هوا و هوس و تمايلات نفسانى نباشد.
ساختمان بدون پروانه و مجوز قابل تخريب است مگر آنكه صاحب خانه آنگونه طراحى كرده باشد كه تصادفاً خانه او طبق مقررات مسئولين شهرسازى واقع شده باشد. عمل بدون تقليد نيز باطل است. جز آنكه اين عمل مطابق فتواى مرجع تقليدش باشد.

سؤال: آخرين سخن ما با كسى كه دين را نمى‏پذيرد، چيست؟
---------------------------------------------------------------------
پاسخ: برخى رانندگان، وسائلى را كه احتمال مى‏دهند در جاده مورد نيازشان باشد همراه خود برمى‏دارند، (از قبيل زنجير چرخ، جك، چرخ اضافه، چراغ سيار) و بعضى بى خيال به جاده مى‏روند، چيزى با خود بر نمى‏دارند. به هر حال، يا نيازى به اين وسائل پيش مى‏آيد و يا پيش نمى‏آيد. اگر نيازى نبود، راننده‏اى كه آنها را برداشته، ضررى نكرده فقط چند كيلومتر بار اضافه حمل كرده است ولى اگر به آن وسائل نياز شد، كسى كه آنها را برنداشته در وسط جاده چه خواهد كرد؟
آرى، شرط عقل آن است كه انسان نسبت به حوادث احتمالى، پيش‏بينى لازم را بكند. بعد از اين مثال به سراغ دين مى‏رويم؛
پيامبران از حساب و كتاب پس از مرگ در قيامت خبرهايى داده و دستوراتى داده‏اند. گروهى پذيرفته و گروهى منكر شده‏اند. كسانى كه پذيرفته‏اند در شبانه روز چند دقيقه‏اى با خدا گفتگو كرده و نماز مى‏خوانند. در سال چند روزى غذاى ظهر را تا به غروب تأخير انداخته و از انجام برخى كارها دورى كرده‏اند. بر فرض كه حساب و كتابى در كار نباشد، چه ضررى كرده‏اند و چه چيرى را از دست داده‏اند؟ ولى كسانى كه به نداى انبيا گوش ندادند، اگر با حساب دقيق خداوند برخورد كنند و دستشان خالى باشد، چه خواهند كرد؟
آرى، عاقل كسى است كه حتى اگر يقين به قيامت ندارد به خاطر حساب و كتاب، خود را آماده كند و هشدارهاى انبيا را جدى بگيرد.
هنگامى كه فرعون تصميم گرفت موسى عليه السلام را بكشد، يكى از اطرافيان فرعون كه ايمان خود را كتمان كرده بود گفت: آيا كسى را كه مى‏گويد پروردگار من الله است و دلائل روشنى براى شما آورده مى‏كشيد؟ اگر دروغ بگويد به ضرر خودش خواهد بود (و كارى به حكومت شما ندارد) ولى اگر راست بگويد، آن قهر و عذابى را كه به منكران وعده مى‏دهد به شما خواهد رسيد. «وَإِنْ يَكُ كَاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ»

سؤال: چرا خداوند گاهى دعاى ما را مستجاب نمى‏كند؟
--------------------------------------------------------------
پاسخ: در قرآن مى‏خوانيم: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(24) مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. اگر شخصى به ديگرى گفت: به هنگام برخورد با مشكل به من تلفن كن تا تو را كمك كنم، اين جمله لوازم و شرايط دارد از جمله:
1 - رفاقتت را با من حفظ كن.
2 - شمار تلفن مرا گم نكنى و شماره را درست بگيرى.
3 - به هنگام بازگو كردن مشكلات، حرف‏هاى بى ربط نزنى و توقعات نابجا نداشته باشى و به وظيفه خود عمل كرده باشى.
4 - آنچه مى‏گويى واقعا مشكل باشد، نه خيالات و توهمات.
5 - براى حل مشكل خود، انتظار نداشته باشى تمام مقررات و نظام را بهم بريزم.
6 - حل اين مشكل سبب پيدايش مشكل ديگرى براى شما يا ديگران نشود.
7 - در بازگو كردن مشكلات، صادق باشى و دروغ نگويى.
آيا ما در دعا و طرح مشكلات خود با خدا، اين شرايط را مراعات كرده‏ايم؟
آيا رفاقت و بندگى خود را با خدا حفظ كرده‏ايم؟ قرآن مى‏فرمايد: «وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»(25) پاسخ مثبت به كسانى داده مى‏شود كه با ايمان و عمل شايسته رابطه خود را با خدا حفظ كرده باشند.
آيا شماره تلفن را درست گرفته‏ايم؟ در روايات مى‏خوانيم:
دعا آدابى دارد، از جمله:
ابتدا «بسم اللَّه» بگوييد، با وضو و حضور قلب و در مكان مقدس مثل مسجد باشيد، قبل از دعا از خداوند با صفات و اسماء الحسنى تجليل كنيد، ده مرتبه «يا اللَّه»، «يا رب» بگوييد، گوشه‏اى از نعمت‏هاى الهى را به زبان آوريد، از خداوند تشكر كنيد بر محمد و آل محمد صلوات بفرستيد، لغزش‏هاى خود را مطرح و استغفار كنيد، دعا و خواسته خود را ميان دو صلوات مطرح كنيد و اميدوار باشيد.
آيا در دعاهاى خود توقعات نابجا نداريم و به وظيفه خود عمل كرده‏ايم؟
دانش‏آموز درس نخوانده، دعا مى‏كند كه قبول شود. مى‏گويند: دانش آموزى به خانه آمد و وارد اتاق جلويى شد و مشغول دعا شد، به خدا گفت: پروردگارا!كوه هيماليا را در فلان كشور قرار بده و درياچه اروميه را در نيشابور قرار بده. مادرش گفت: اين چه دعايى است كه مى‏كنى؟ گفت: من در امتحان جغرافيا پاسخ سؤالات را اشتباه نوشته‏ام، حالا به خدا مى‏گويم كوه و دريا را جابه جا كند تا من نمره بياورم! آيا زمان دعا و شرايط ديگر را در نظر گرفته‏ايم؟ در اسلام زمان‏هايى براى دعا سفارش شده است، از جمله: شب‏هاى جمعه، سحرها، بعد از نماز، غروب جمعه، بعد از خطبه‏هاى نماز جمعه، هنگام نزول باران و جارى شدن اشك و ...
آيا مشكلات ما واقعا مشكل است يا خيال مى‏كنيم كه مشكل است؟ بسيارى مشكلات، لازمه نظام طبيعت است و رفع آن، به معناى به هم زدن نظام عالم، همچون فقيرى كه سقف خانه‏اش خراب است و باران كه مى‏آيد، سقفش چكه مى‏كند. براى رفع مشكل او، يا بايد خداوند باران نفرستد يا بر بام خانه او باران نبارد و يا آب باران در پشت بام خانه‏اش نفوذ نكند و يا ... كه هر كدام از اينها به معناى ناديده گرفتن قوانين حاكم بر طبيعت است.

سؤال: چرا خداوند چيزهايى آفريده كه براى انسان خطرناك است؟
---------------------------------------------------------------------------
پاسخ: قرآن مى‏فرمايد: هر چه را كه خدا آفريده نيكو آفريده است:
«الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ»(26) حتى زهر مار در بدن مار نيكوست، ولى در بدن ما كشنده است. چنانكه آب دهان در دهان ما نيكوست، ولى اگر به سوى كسى پرتاب شود، جسارت بزرگى محسوب مى‏شود.(27)

پي نوشت:
1) الحاقّه، 44 - 45.
2) كهف، 59.
3) آل عمران، 178.
4) عنكبوت، 45.
5) زمر، 74.
6) وسائل، ج 1 ص 72.
7) سوره معارج، آيه 20.
8) بقره، 154 - 155.
9) احزاب، 23.
10) اعراف، 69.
11) بحارالانوار، ج 6، ص 118.
12) حجرات، 12.
13) مدثر، 4.
14) بقره، 83.
15) مريم، 51.
16) مريم، 55.
17) احزاب، 59.
18) شعراء، 214.
19) انعام، 92.
20) اعراف، 158.
21) نهج‏البلاغه، نامه 47.
22) زلزال، 1.
23) نحل، 43.
24) غافر، 60.
25) شورى، 25.
26) سجده،7.
27) محسن قرائتى، تمثيلات، پرسش‏هاى مهم پاسخ‏هاى كوتاه.

منبع: كتاب پرسش‏هاى مهم پاسخ‏هاى كوتاه نوشته حجة الاسلام محسن قرائتي

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

تشکرات از این پست
azadeh_69
دسترسی سریع به انجمن ها