0

عزرائيل و فرشتگان مرگ

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

عزرائيل و فرشتگان مرگ
جمعه 2 دی 1390  10:28 AM

 

 

بـا سيرى در آيات كريمه قرآن مجيد با اين مطلب مواجه مى شويم كه قبض ارواح گاهى به خدا نسبت داده شده ، گاهى بهملك الموت (عزرائيل ) و گاهى نيز به فرشتگان مرگ .

 

1-الله يـتـوفـى الانـفـس حـيـن مـوتـهـا(234) خـداوند جان ها را به وقت مرگ كاملا دريافت مى دارد.

2-قل يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم (235) بگو: جان شما را فرشته مرگ كه بر شما گمارده شده دريافت مى دارد.

3-حتى اذا جاء احدكم الموت توفت رسلنا و هم لا يفرطون (236) تا اين چون مرگ يكى از آنان فرا رسد، رسولان ما جان او را مى گيرند، و ايشان كوتاهى نمى كنند.

 

كـمـى دقـت در آيـات فـوق ، نـشان مى دهد كه هيچ گونه تضادى در ميان آنها نيست ؛ زيرا قـبـض كـننده اصلى ذات پاك خداست ، آن گاه در عالم اسباب فرشته مرگ ، يعنى عـزرائيـل مـجرى اين فرمان است و او نيز به وسيله گروهى از فرشتگان و رسولان الهى اين ماموريت را نجام مى دهد.

 

امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد: از مـلك المـوت سوال شد: چگونه در يك لحظه ارواح را قبض مى كنى ، در حالى كه بعضى از آنـهـا در مغرب و بعضى در مشرق است ؟ ملك الموت پاسخ داد: من اين ارواح راه به خود مى خوانم و آنها مرا اجابت مى كنند.

سـپس حضرت ادامه داد: ملك الموت گفت : دنيا در ميان دست هاى من هم چون ظرفى است در ميان دست هاى شما كه هر آن چه مى خواهيد از آن

گونه مى خواهيد آن را گردش در مى آوريد(237) .

 

نيز آن حضرت در پاسخ به كسى كه مرگ ناگهانى عده زياد را عجيب مى دانست ، فرمود: خـداونـد مـتـعال براى ملك الموت ياران و دست يارانى از ملائكه قرار داده است كه آنان ارواح را قبض مى كنند. همان گونه كه رئيس نگهبانان براى خود دست يارانى دارد و آنان را براى حوايج مختلف به كار مى گيرد(238) .

 

اسـتـاد شـهيد مطهرى (ره ) مى فرمايد: از خواص يك حقيقت مجرد اين است كه زمانى و مكانى نيت ، يعنى با همه زمان ها و مكان ها على السويه است ، نسبت او با اشيا على السويه است ، ولى نـسـبـت اشـياء با او متفاوت است و براى يك ملك ، تمام عالم طبيعت يك سان است ، اين است معناى اين كه گفته مى شود عزرائيل بر عالم آن چنان تسلط دارد كه يك انسان بر كف دستش . عزرائيل در يك نقطه معينى نيست كه از آن جا بخواهد به اين جا بيايد، انسانى كه بـا جـبـرئيـل اتـصـال بر قرار مى كند با انسان هاى ديگر فرق دارد، يعنى نسبت وحى از نـاحـيـه انـسـان مـتـفـاوت اسـت كـه يـك انـسـان وحـى را مـى گـيـرد و ديـگـرى وحى را نمى گيرد(239) .

 

خلاصه اين كه ، ملك الموت - سلام الله عليه - براى قبض ارواح مردم از حجاب هاى جهان غيب تجلى مى كند، پس ‍ مردم هنگام مرگ نابود نمى شوند، بلكه فرشته مرگ حقيقتشان را قبض مى كند و او هم حجاب هاى غيب را پشت سر مى گذارد و براى انسان محتضر تجلى مى كـنـد. ايـن تـجـلى را هـر مـحـتـضـرى ادراك نـمـى كـنـد، هـر كـسـى در آن حـال ايـن مقام را ندارد كه جلوه فرشته مرگ را ببيند بسيارى از مردم هستند كه ماموران اين فرشته را مشاهده مى كنند(240) .

 

بـعـضـى از صـوفـيـه گـفـتـه اند: حق ملك الموت اين است كه انسان او را نسبت به ساير مـلائكـه بـيـشـتر دوست داشته اشد؛ چه اين كه او باعث مى شود كه انسان از زندگى پست دنيوى به زندگى جاودانه و ابدى منتقل شود.

 

روايـت شـده : حضرت ابراهيم خليل (ع ) فرشته اى را ملاقات كرد و به او گفت : تو كه هستى ؟ آن فرشته گفت : من ملك الموت هستم .

حـضـرت ابراهيم گفت : آيه ممكن است به من صورتى را كه در آن روح مومن را دريافت مى كنى ، بنمايانى ؟ گفت : بله ، از من روى گردان ، و چنينى كرد، به ناگاه جوانى شد با چـهـره اى زيـبـا، لبـاس پـاك و زيـبا و بويى پاك و طيب ، ابراهيم گفت : اى ملك الموت ، اگـر مـومـن فـقـط روى تو ر ملاقات كند برايش بس است ، سپس گفت : آيا ممكن است يه من صـورتـى را كـه در آن روح فـاجر را قبض مى كنى ، بنمايانى ؟ گفت : طاقت نمى آرى . گفت : چرا!عرض كرد: از من روى گردان ، چنين كرد و سپس به او نگريست . ناگهان مردى سياه چهره را ديد كه موهايش راست شده و بوى بسيار بد و لباسى سياه به تن دارد كه از بـيـنـى او آتش و دود بيرون مى آيد، با دين اين منظره وحشتناك غش كرد. وقتى به هوش آمـد مـلك الموت به حالت اولى خود بر گشته بود. ابراهيم به او گفت : اى ملك الموت ، اگر كافر هنگام مرگ فقط تو را ملاقات كند (در عذابش ) بس است (241) .

 

از روايـاتـى كـه در كـافـى رسـيـده اسـتـفـاده مـى شـود بـه عـزرائيـل بـريال نيز گفته شده است و كلينى به سند خود از حنان بن سدير از امـام صـادق (ع ) روايـت كـرده كـه گفت : خدمت آن حضرت عرض كردم : معناى اين كه يعقوب بـه فـرزندان خود گفت : اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه ...(242) چيست ؟ آيا او بعد از بيست سال كه از يوسف جدا شد مى دانست كه او زنده است ؟ فرمود: آرى ، عرض كـردم : از كـجـا مـى دانـسـت ؟ فـرمـود: در سحر به درگاه خدا دها كرد و از خداى نعالى در خـواسـت كـرد كـه مـلك المـوت را نـزدش نـازل كـنـد، بـريـال - كـه هـمـان ملك الموت باشد- هبوط كرده پرسيد: اى بعقوب چه حاجتى دارى ؟ گـفـت : بـه مـن بـگـو بـدانـم ، ارواح را يـكـى يـكـى فـبـض ‍ مـى كـنـى يا با هم ؟ بـريـال گـفـت : بـلكـه انـه را چدا چدا و روح روح قبض مى كنم ؛ بعقوب پرسيد: آيه در ميانه ارواح به روح يوسف هم بر خورده اى ؟ گفت : نه ، از همين جا فهميد كه پسرش زنده است ، رو به فرزندان كرد و فرمود: اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخته (243) .

 

عارف معروف ، مول عبدالرزاق كاشانى در تاويلاتش مردم را سه قسمت كرده و مى گويد: عده اى را ملائكه قبض روح مى كنند و اينها اصحاب نفوسند، چه سعيد ياشند چه شقى ، در صـورتـى كه سعيدند ملائكه رحمت و در صورتى كه سقى باشند فرشتگان غضب قبض مـى كـنـنـد. عـده اى را مـلك الموت (عزرائيل ) قبض روح مى كند و آنها ارباب قلوبند كه از حـجـاب نـفـس بـيـرون رفـته و به مقام قلى رسيده اند و به تعبير صاحب تاويلات ، نفس كـليـه عـالم جـانـشـان را مـى گـيـرد و گروهى را خداى تعالى با دست قدرت خود متصدى گـرفـتـن روحـشـان مى شود، و آنها كسانى هستند كه از مقام قلب فراتر شده و به رتبه شهود نايل گرديده اند و بين انه و خداى تعالى حجابى باقى نمانده است .

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها