قصه ي جدايي ِ ما آدم ها
چهارشنبه 29 تیر 1390 9:38 AM
من و تو را جدا كردند
من و تو در دو دنياي متفاوت زندگي مي كنيم
با عادت ها،سنت ها،پيش فرض ها و واژه ها،
با اخلاق و ارزش ها؛
ما را جدا كردند.
با عادت ها خشم و نفرت بيشتري آفريدند و ما جداتر شديم،
تكرار، تكرار شد؛
ما جدا تر شديم، نفرت و جدايي بيشتر شد.
ما انسان ها مي توانستيم همديگر را در آغوش بگيريم،
ولي ماها را جدا كردند،
به لحظه هاي زندگي ترس تزريق كردند تا هيچ لحظهاي آزاد نباشد،
ما را از درون غافل كردند،اسيرمان كردند،
اسير دنياي بيرون،
اسير حرص و آز،ارزش و اخلاق،خشم و نفرت،ضعف و قدرت،مقايسه و قضاوت،تاييد و تكذيب،ترس و
تعصب،تكرار و تكرار و تكرار!
اسير بيرون شديم تا درون را فراموش كنيم؛
اسير شديم تا آزادي را فراموش كنيم.
در ماها خشم و نفرت بسياري آفريدند،
و با اين خشم و نفرت جدايي ماندگارتر شد.
ما به عادت ها عادت كرديم تا اسير بمانيم
به ما دادند تا خود خلق نكنيم
به ما دادند تا وابسته بمانيم.
ما انسان ها مي توانستيم همديگر را در آغوش بگيريم،
مي توانستيم بخنديم،آزاد باشيم،
مي توانستيم زنده باشيم و به زندگي لبخند بزنيم،
مي توانستيم عاشق زندگي باشيم،
ولي پر شديم از خشم و نفرت و حرص و آز و ترس و تعصب.
مي توانستيم عاشق آزادي باشيم و در آزادي ناداني ها را فراموش كنيم،
مي توانستيم هر روز آزادي را در آغوش بگيريم،
مي توانستيم هميشه عشق را احساس كنيم و اشك بريزيم،
ولي دربند مانديم
سلسله ي ناداني ها ادامه دارد،
عادت و تكرار مي چرخند،سنت معناي زندگي ست. و رنج، انگيزه ي زندگي!
شايد هم زندگي همين باشد!!!
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.