پاسخ به:مجله ادبیات
شنبه 30 مرداد 1389 12:15 PM
كشف المحجوب
هجويري
در حقيقت رضا
...رضا بر دو گونه باشد يكي رضاي خداوند از بنده و ديگري رضاي بنده از خداوند ـ تعالي و تقدس ـ
اما حقيقت رضاي خداوند ـ عزوجل ـ ارادت ثواب و نعمت كرامت بنده باشد و حقيقت رضاي بنده اقامت1 بر فرمان هاي وي و گردن نهادن مرا حكام وي را.
پس، رضاي خداوند ـ تعالي ـ مقدم است بر رضاي بنده، كه تا توفيق وي ـ جل جلاله ـ نباشد بنده مر حكم وي را گردن ننهد و بر مراد وي ـ تعالي و تقدس ـ اقامت نكند از آن كه رضاي بنده مقرون به رضاي خداوند است عزوجل و قيامش بدان است.
و در جمله رضاي بنده استواي2 دل وي باشد بر طرف قضا3، اما4 منع و اما عطا و استقامت سرش بر نظاره احوال اما جلال و اما جمال. چنان كه اگر به منع واقف شود، و يا به عطا سابق5 شود به نزديك رضاي وي متساوي باشد.
و اگر آتش هيبت و جلال حق بسوزد و يا به نور لطف و جمال وي بفروزد سوختن و فروختن6 به نزديك دلش يكسان شود ار آن چه از وي بود، وي را همه نيكو بود اگر به قضاي وي رضا دارد.
و از اميرالمؤمنين حين بن علي ـ رضي الله عنه و كرم الله وجهه ـ پرسيدند از قول بوذر غفاري ـ رضي الله عنع ـ كه گفت: «الفقر الي احب من الغني و القسم احب من الصحة» فقال: «رحم الله اباذر، اما انا فاقول من اشرف علي حسن اختيار الله لم يتمن الا ما اختار الله له» درويشي به نزديك من دوستر از توانگري و بيماري دوستر از تندرستي» حسين ـرضي الله عنه ـ گفت: «رحمت خداي بر ابوذر باد. اما من مي گويم هركرا بر اختيار خداي اشراف افتد. هيچ تمني نكند به جز آن كه حق تعالي وي را اختيار كرده باشد.»
و چون بنده اختيار جق بديد از اختيار خود اغراض كرد از همه اندوهان برست و اين اندر غيبت درست نيايد كه اين حضور بايد بايد «لان الرضا للا حزان نافيه و للغفلة معافة . «رضا مرد را از اندوهان برهاند و از چنگ غفلت بربايدو» و انديشه غير از دلش بزدايد و از بنده مشقت ها آزاد گرداند، كه رضا را صفت رهانيدن است.
اما حقيقت معاملات رضا، پسند، كاري بنده باشد به علم خداوند ـ عزوجل ـ و اعتقاد وي كه خداوند تعالي در همه احوال بدو بينا است.
و اهل دين بر چهار قسمند: گروهي آنان كه از حق تعالي راضي اند به عطا7 و آن معرفت است و گروهي آنان كه راضي اند به نعما8 و آن دنيا است و گروهي آنان راضي اند به بلا 9 و آن محن گوناگون است و گروهي آنان كه راضي اند به اصطفا10 و آن محبت است
پس از آن معطي11 به عطا نگرد آن را به جان قبول كند و چون قبول كرد كلفت12 و مشقت از دل زايل شود، و آن كه از عطا باز ماند و به تكلف راه رضا رود و اندر تكلف جمله رنج و مشقت بود و معرفت آن گاه حقيقت بود كه بنده مكاشف13 بود اندر حق معرفت چون معرفت وي را حبس و حجاب باشد آن معرفت نكرت14 بود و آن نعمت نقمت15 و آن عطا غطا16 و باز، آن كه به دنيا از وي راضي شود وي اندر هلاك و خسران بود و آن رضاي وي به جمله نيران17 بود و آن چه با سرها18 بدان نيرزد كه دوستي خاطر بدان گمارد و يا هيچ گونه اندوه آن بر ضميرش گذر كند و نعمت آن نعمت بود كه به منعم دليل19 بود چون از منعم حجاب باشد آن نعمت بلا بود.
و باز، آن كه به بلا از وي راضي باشد آن بود كه اندر بلا مبلي20 را ببيند و مشقت آن به مشاهدات مبلي بتواند كشيد رنج آن به مسرت مشاهدت دوست، به رنج ندارد.
و باز، آن را كه به اصطفاي دوست راضي باشد، آن محبان وي اند كه اندر رضا و سحظ21 هستي ايشان عاريت بود و منازل دلها ايشان به جز حضرت نباشد و سراپرده اسرار ايشان جز در روضه انس نه حاضراني باشد غايب و وحشياني عرشي22 و جسمياني روحاني موحدان رباني دل از خلق گسسته و از بند مقامات و احوال جسته و سر از مكونات23 گسسته و مر دوستي را ميان در بسته كما قال الله تعالي «لايملكون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لايملكون موتاً و لاحيوه و لا نشوراً»24
پس رضا به غير، خسروان بود و رضا بدو رضوان از آن چه رضا بدو ملكي صريح، و بدايت عافيت بود و قال التبي صلي الله عليه و سلم «من لم يرض بالله و بقضائه شغل قلبه و تعب بدند» آن كه بدو و قضاي وي راضي نباشد دلش مشغول بود و به اسباب نصيب خود و تنش رنجه به طلب آن. والله اعلم.
(كشف المحجوب، علي بن عثمان جلابي هجويري به كوشش دكنر تسبيحي، ص 258- 261)
پانوشت:
1- اقامت: بر پا داشتن، بر پا خاستن
2- استوار: قرار گرفتن، استقرار( معين)
3- قضا: حكم و خواست (خداوند)
4- اما: يا
5- سابق: سبقت و پيشي گيرنده.
6- فروختن: به فتح اول، مخفف افروختن
7- عطا: بخشش.
8- نعما: نعمت، نيكي، احسان (معين)
9- بلا: آزمون، سختي، محنت
10- اصطفا برگزيدن
11- معطي: عطا دهنده
12- كلفت: سختي، مشقت، رنج
13- مكاشف: گشاينده راز
14- نكرت: نشاختن، عدم معرفت و شناخت
15- نقمت: عتاب، معاتبه، پاداش، به عقوبت (معين)
16- غطا: پرده، پوشش.
17- نيران: آتش، كنايه از آتش دوزخ
18- باسرها: بتمامي، همگي، جملگي (براي مؤنث و جمع آيد) معين.
19- دليل: راهنما
20- مبلي: بلا دهنده
21- سخط: به فتح اول و دوم به ضم اول و سكون دوم ناخشنودي، در مقابل «رضا»
22- وحشيان عرشي: وحشي در مقابل «اهلي» است كه انس نمي گيرد و مي رمد منظور از «وحشيان عرشي» انسانهايي است كه به ظاهر از ديگران مي رسد اما در حقيقت با عرش خدا و خداوند انس و پيوند دارند.
23- مكونات: ساخته شده ها
24- ترجمه آيه: و ندارند براي خويشتن زيان و نه سودي را و ندارند مرگ و نه زندگي و نه برانگيختن را (فرقان 25/3)
سبك شناسي
1- كشف المحجوب هجويري با توجه بهآنكه متن عرفاني است و مستند به آيات و احاديث و اقوال بزرگان كه بسياري از آن اقوال به صورت اصل نقل شده است شمار لغات عربي فراوان و در حدود پنجاه درصد است.
2- به كاربردن علامت مفعولي «مر» مانند: «مر حكم وي را گردن نهد»
3- استعمال فراوان مصادر عربي
4- استعمال حروف عربي مانند «اما، «يا سرها».
5- به كار بردن سجع چون: دل از خلق گسسته از بند مقامات جسته...سر از مكونات گسسته مر دوستي را ميان بسته.
6- كاربرد «اندر» به جاي «در».
7- تكرار فعل، فعل «بود» در يك صفحه ده بار تكرار شده است.
8- در كشف المحجوب واژه ها و تركيبهاي فارسي كه بعضي از آنها در متون ديگر كمتر ديده
مي شود به كار رفته است مانند: گرد پاي نشستن (چهارزانو) بادناك (روزي كه باد زياد بوزد) بوده گشتن (موجه شدن)، پاي بازي (رقص)، بسنده كاري(اكتفا) پيوندانيدن (اتصال داشتن) برسيدن (كامل و تمام شدن) و نظاير آن (اين مثالها از سبك شناسي بهار نقل شده است جلد دوم ص 188).
9- استعمال فراوان جمله هاي دعايي عربي مانند عزوجل، جل جلاله، تعالي و تقدس، رضي الله عنه.....