پاسخ به:نگاهی به زن در ادبیات فارسی
پنج شنبه 5 خرداد 1390 9:37 AM
در آثار پیش از مشروطیت زنان بهعنوان موجوداتی پرشهوت و غیر قابل اعتماد تصویر میشوند. عصر، عصر حرمسرا و چند همسری است. زن بهشدت مورد توهین و تعدی و تحقیر قرار میگیرد و بار گناه همه چیز بر گردن و دوش اوست. چنانکه در ادبیات کلاسیک ایران نیز به فراوانی از بیوفایی، شهوترانی و مکر زنان نمونههای فراوان آمدهاست. برخی از این داستانها که از مکر و شهوترانی و هوس بازی زنان، حکایت میکند به همان صورت در ادبیات اروپا نیز آمدهاست. این احتمال وجود دارد که پس از جنگهای صلیبی و در طی ارتباطهای روزافزون شرق و غرب، این روایتها به اروپا بردهشدهاست.
یکی از دهها نمونه، داستانی است که در دفتر چهارم مثنوی آمده است. داستان زنی که شوهر خود را به باغی میبرد که پیش از آن معشوق خود را در آن جا پنهان کردهاست. زن بالای درخت گلابی میرود و از آنجا شوهر خود را مورد خطاب قرار میدهد که این چه کار زشت و ناپسندی است!؟ در برابر دیدگان من با یک زن روسپی هماغوشی میکنی!؟ شوهر هر چه انکار میکند، فایدهای ندارد تا خود، بالای درخت میرود. در این فاصله زن با معشوق خود به هماغوشی میپردازد. در این حالت مرد که ناظر بر این صحنه است، باورش میشود درخت گلابی، خاصیت جادویی دارد زیرا زن خود را میبیند که با مردی مشغول هماغوشی است.
این افسانه را «بوکاچیو»، نویسندهی ایتالیایی در کتاب «دکامرون»، که به سبک «هزار و یکشب» نوشته شده میآورد و «چوسر» نویسندهی انگلیسی جزو داستانهای «کانتربری Canterbury» به نام «حکایت تاجر» بهنظم کشیدهاست.
مثال دیگر، داستانی است به نام «ارسطو و فیلیس» که حدود سده شانزده میلادی در فرانسه نوشته شده و جزو حکایتهایی است که بیش تر از کشیشان و زنان انتقاد میکند. این داستان نشان میدهد چه گونه «ارستو» فیلسوف معروف، با همهی دانایی و حکمت خود گرفتار مکر زنانه میشود. همین داستان در منابع فارسی هم آمده، اما به اسم «ارستو» نیست.
در کتاب «زینتالمجالس»، میخوانیم که پادشاهی کنیزی داشت فوقالعاده زیرک و زیبا، و وزیری که سخت با زنان و وجود آنان مخالف بود. کنیز به پادشاه میگوید که مرا بهعنوان هدیه به وزیر ببخش تا خلاف میل و گفتههای او را به تو ثابت کنم. شاه چنین میکند و کنیز زیبا پس از رفتن به خانهی وزیر از این که او به وصالش برسد سر باز میزند. تا این که با وزیر عهدی میبندد، او در صورتی اجازه وصل خواهد داد که بر پشت وزیر زینی بگذارد و دهنه به دهانش بزند و پس از سواری با او به بستر برود. وزیر چنین میکند و بنا به قرار قبلی بین پادشاه و کنیزک، شاه، سر میرسد و در حالی که خود شاهد ماجرا بوده از وزیر میپرسد، تو که مرا از نزدیک شدن و معاشرت با زنان برحذر میداشتی این چه کاری است که میکنی؟ وزیر حاضر جواب پاسخ میدهد که قربان میخواستم شما به روزگار من نیافتید.
گذشته از این داستانهای مشترک میان غرب و شرق، داستانهای بسیاری در ادبیات فارسی وجود دارند
در برخی داستانهای مثنوی، «مولانا» انتقاد از شهوترانی را با خردهگیری بر زاهدان در یکجا جمع میکند.
در داستانی زن «حوجی»، دل قاضی شهر را میرباید و او را به خانهی خود میبرد. وقتی که «حوجی» سرزده وارد میشود، زن، قاضی را در صندوقی محبوس میسازد و بعد مطابق نقشهی قبلی او را بر پشت حمّالی به بازار میفرستد. عاقبت نایبِ قاضی میرسد و با خریدن صندوق از «حوجی»، او را خلاصی میدهد.
«مولانا» با صراحت لهجه و سادگی بینظیری این داستان را تصویر کرده و حالت آشفتگی زاهد و کنیزک را که غافلگیر شدهاند به قلم میکشد. از این گونه داستان ها در مثنوی فراوان میتوان یافت.
طبیعی است که مردان در آن دوران عامل بیش ترین فسادها را زن میدانند و بیش ترین و شاید تمام بار گناه بر دوش زن گذاشته میشود. اینکه چه گونه میتوان فساد اجتماعی را فقط به زنان نسبت داد، از جمله همان گونه که پیش از این گفته شد به این دلیل بوده است که در آن دوران، هم قلم و هم قدرت، در دست مردان بوده و از این رو این باورها و دید تحقیرآمیز و غیر انسانی نسبت به زنان نیز در میان مردم رایج شدهاست.