علت فاعلى
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:42 PM
علت فاعلى |
شامل: مقدمه، علت فاعلى و اقسام آن، نكاتى پیرامون اقسام
فاعل، اراده و اختیار .
مقدمه
یكى از تقسیمات معروفى كه براى علت ذكر شده و
گویا ارسطو براى نخستین بار آن را بیان كرده باشد تقسیم به علت فاعلى و غائى و مادى
و صورى است كه دو قسم اول را علل خارجى و دو قسم اخیر را علل داخلى یا علل قوام و
از یك نظر علل ماهیت مىنامند و اطلاق علت بر دو قسم اخیر خالى از مسامحه نیست و
علت مادى و علت صورى همان ماده و صورت اجسام هستند كه نسبت به جسم مركب علت مادى و
علت صورى و نسبت به یكدیگر ماده و صورت نامیده مىشوند و طبعا اختصاص به مادیات
خواهند داشت و چون بعدا در باره ماده و صورت بحثخواهد شد ([1]) در اینجا از گفتگو پیرامون آنها خوددارى
مىكنیم و بخش علت و معلول را با بحث در باره علت فاعلى و علت غائى به پایان
مىبریم.
علت فاعلى و اقسام آن
علت فاعلى عبارت است از موجودى كه موجود
دیگرى معلول از آن پدید مىآید و بمعناى عامش شامل فاعلهاى طبیعى كه مؤثر در حركات
و دگرگونیهاى اجسام هستند نیز مىشود .
فلاسفه پیشین دو نوع فعل و تاثیر را در
جهان شناسایى كرده بودند یكى فعل ارادى كه موجودات زنده و ذى شعور با اراده خودشان
انجام مىدهند و جهتحركت و سایر ویژگیهایش تابع اراده فاعل است مانند افعال
اختیارى انسان كه بصورتهاى گوناگونى تحقق مىیابد و دیگرى فعل و تاثیرى كه از
موجودات بىشعور و بىاراده سرمىزند و همواره یك نواخت و بىاختلاف است .
ایشان براى هر نوعى از موجودات جسمانى طبیعتخاصى قائل بودند كه ذاتا اقتضاء
ویژهاى دارد و از جمله هر یك از انواع عناصر چهارگانه خاك و آب و هوا و آتش را
مقتضى مكان طبیعى و كیفیات طبیعى خاصى مىدانستند به طورى كه اگر مثلا بواسطه عامل
خارجى در مكان دیگرى قرار بگیرند در اثر میل طبیعى به سوى مكان اصلى خودشان حركت
مىكنند و بدین ترتیب سقوط سنگ و ریزش باران و بالا رفتن شعله آتش را توجیه
مىكردند و طبیعت را بعنوان مبدا حركت معرفى مىنمودند .
سپس با توجه به اینكه
گاهى حركات و آثارى در اشیاء بر خلاف مقتضاى طبیعتشان پدید مىآید مثلا در اثر وزش
باد گرد و غبار بسوى آسمان بلند مىشود قسم سومى از افعال را بنام فعل قسرى اثبات
كردند و آن را به طبیعت مقسور نسبت دادند و معتقد شدند كه گرد و غبار كه از جنس خاك
است با حركت قسرى بسوى آسمان مىرود و با حركت طبیعى به زمین برمىگردد و در مورد
چنین حركاتى معتقد بودند كه هیچگاه دوام نخواهد یافت القسر لا یدوم .
از سوى
دیگر با توجه به اینكه ممكن است فاعل با ارادهاى نیز در اثر تسلط فاعل قویترى
مجبور شود كه بر خلاف خواستخودش حركت كند نوعى دیگر از فاعلیت را بنام فاعل جبرى
اثبات كردند كه در مورد فاعل ارادى مانند فعل قسرى نسبت به فاعل طبیعى است .
فلاسفه اسلامى به تعمق و ژرفاندیشى بیشترى در باره فاعل ارادى پرداختند و نخست
آن را به دو قسم تقسیم كردند یكى فاعل بالقصد و دیگرى فاعل بالعنایه اساس این تقسیم
توجه به این فرق بین فاعلهاى ارادى بود كه گاهى نیاز به انگیزهاى زائد بر ذات
خودشان دارند مانند انسان كه براى اینكه با اراده خودش از جایى به جایى حركت كند
باید انگیزهاى در او پدید آید و این قسم را فاعل بالقصد نامیدند و گاهى فاعل ارادى
نیازى به پدید آمدن انگیزهاى ندارد و آن را فاعل بالعنایه نامگذارى كردند و
فاعلیتخداى متعال را از قسم دوم دانستند .
سپس اشراقیین با دقت بیشترى نوعى
دیگر از فاعل علمى و اختیارى را ثابت كردند كه علم تفصیلى فاعل به فعلش عین خود آن
است چنانكه علم تفصیلى انسان به صورتهاى ذهنى خودش عین همان صورتها است و قبل از
تحقق آنها جز علمى اجمالى كه عین علم به ذات فاعل است علم تفصیلى به آنها ندارد و
چنان نیست كه براى تصور چیزى لازم باشد كه قبلا تصورى از تصور خودش داشته باشد و
چنین فاعلیتى را فاعلیت بالرضا نامیدند و فاعلیت الهى را از این قبیل دانستند .
و سرانجام صدرالمتالهین با الهام گرفتن از مضامین وحى و سخنان عرفاء نوع دیگرى
از فاعل علمى را اثبات كرد كه علم تفصیلى به فعل در مقام ذات فاعل وجود دارد و عین
علم اجمالى به ذات خودش مىباشد فاعل بالتجلى و فاعلیت الهى را از این قبیل دانست و
براى اثبات آن از اصول حكمت متعالیه مدد گرفت مخصوصا از تشكیك خاصى و واجد بودن علت
هستىبخش نسبت به همه كمالات معلولات خودش .
همچنین فلاسفه اسلامى با توجه به
اینكه گاهى دو فاعل در طول یكدیگر در انجام كارى مؤثر هستند و فاعل بعید كار را
بوسیله فاعل قریب انجام مىدهد نوعى دیگر از فاعلیت را بنام فاعلیت بالتسخیر اثبات
كردند كه با انواعى از فاعلیتها قابل جمع است مثلا گوارش غذا را كه بوسیله قواى
بدنى ولى تحت تسلط و تدبیر نفس انجام مىگیرد فعل تسخیرى نامیدند سپس بر اساس اصول
حكمت متعالیه و با توجه به اینكه هر علتى نسبت به علت هستىبخش خودش ربط محض است
مصداق روشنترى براى فاعل تسخیرى ثابتشد و نسبت فعل به فاعلهاى متعدد طولى و از
جمله نسبت افعال اختیارى انسان به خودش و به مبادى عالیه و خداى متعال تفسیر فلسفى
متقنترى یافت .
بدین ترتیب همچنانكه حكیم سبزوارى بیان كرده فاعل را مىتوان
داراى هشت قسم دانست فاعل بالطبع فاعل بالقسر فاعل بالقصد فاعل بالجبر فاعل
بالتسخیر فاعل بالعنایه فاعل بالرضا و فاعل بالتجلى
نكاتى پیرامون اقسام فاعل
1 سخنان فلاسفه پیشین در باره فاعل طبیعى و قسرى مبتنى بر اصول موضوعهاى است
كه از طبیعیات قدیم گرفته شده است و مىدانیم كه فرضیه عناصر چهارگانه و اقتضاء
آنها نسبت به مكان طبیعى یا كیفیاتى از قبیل رطوبت و یبوست و حرارت و برودت اعتبار
خود را از دست داده است ولى به هر حال شكى نیست كه موجودات جسمانى تاثیراتى در
یكدیگر دارند و پیدایش پدیدههاى مادى در گرو حصول زمینهها و شرایط خاصى است و
بنابر این وجود اسباب و شرایط مادى براى تحقق معلولهاى جسمانى بعنوان یك قاعده
فلسفى همواره اعتبار داشته و خواهد داشت و اما تعیین اسباب و فاعلهاى طبیعى خاص
براى هر پدیدهاى كار فلسفه نیست و باید با روشن تجربى در علوم مختلف طبیعى اثبات
شود و بعنوان مثال بر اساس نظریات علمى جدید مىتوان حركت مكانى را لازمه ذاتى نور
دانست و نیروهاى جاذبه و دافعه را عامل حركتهاى قسرى اجسام تلقى كرد و در این صورت
مناسبتر این است كه فعل را به نیروى قاسر نسبت دهیم و جسم مقسور را تنها منفعل
بدانیم هر چند از نظر دستور زبان فاعل شمرده شود و مىدانیم كه احكام فلسفى تابع
چنین قواعدى نیست .
2 واژه جبر كه در برابر اختیار بكار مىرود گاهى بعنوان
نقیض اختیار لحاظ مىشود و به این معنى بر فاعلهاى طبیعى و قسرى هم اطلاق مىگردد و
گاهى به موردى كه شانیت اختیار دارد اختصاص مىیابد و تنها فاعل مختارى كه در شرایط
خاص و تحت تاثیر عامل خارجى قویترى اختیار خود را از دست مىدهد مجبور نامیده
مىشود و منظور از فاعل بالجبر همین معناى دوم است .
ولى باید توجه داشت كه از
دست دادن اختیار مراتبى دارد مثلا كسى كه مورد تهدید قرار مىگیرد و كارى را از روى
اكراه انجام مىدهد و كار وى نوعى كار جبرى تلقى مىگردد همچنین كسى كه در شرایط
خاصى ناچار مىشود كه براى ادامه حیاتش از گوشت میته استفاده كند كار وى نیز نوعى
كار جبرى بحساب مىآید اما چنان نیست كه در موارد اكراه و اضطرار بكلى سلب اختیار
شود بلكه دایره اختیار فاعل نسبت به شرایط عادى محدودتر مىگردد و ظاهرا منظور
فلاسفه از فاعل بالجبر چنین مواردى نیست بلكه منظور موردى است كه اختیار فاعل بكلى
سلب شود و از این روى مىتوان گفت كه چنین فعلى در واقع از اجبار كننده صادر مىشود
و نسبت آن به شخص اجبار شونده نسبت انفعال است چنانكه در مورد فعل قسرى نیز اشاره
شد .
3 پیش از آنكه فلاسفه اسلامى انواع مختلف فاعلهاى ارادى از قبیل فاعل
بالعنایه و فاعل بالرضا و فاعل بالتجلى را اثبات كنند چنین تصور مىشد كه فاعل
مختار منحصر به فاعل بالقصد است و از این روى بعضى از متكلمین فاعلیتخداى متعال را
هم از همین قبیل مىدانستند و حتى بعد از آنكه فلاسفه اسلامى ساحت الهى را از
اینگونه فاعلیت كه مستلزم نقص و صفات امكانى است منزه دانستند بعضى از متكلمین
ایشان را متهم به انكار مختار بودن پروردگار نمودند ولى حقیقت این است كه عالیترین
مراتب اختیار منحصر به ذات مقدس الهى است و نازلترین مراتب آن در فاعل بالقصد وجود
دارد و براى روشن شدن این مطلب لازم است توضیحى در باره اراده و اختیار بدهیم
اراده و اختیار
واژههاى اراده و اختیار كاربردهاى مختلفى دارند كه كمابیش
داراى مناسبتهایى با یكدیگر مىباشند ولى غفلت از اختلاف آنها موجب خلط و اشتباه
مىشود از این روى نخست به موارد استعمال هر یك اشاره مىكنیم و آنگاه به تطبیق
آنها بر اقسام فاعل مىپردازیم .
اراده واژه اراده معناى عامى دارد كه تقریبا
مرادف با دوست داشتن و پسندیدن است و به همین معنى در مورد خداى متعال هم بكار
مىرود چنانكه در مورد انسان بعنوان یك كیفیت نفسانى در برابر كراهتشناخته مىشود
و از این جهت همانند علم است كه از یك سوى شامل علم ذاتى الهى مىشود و از سوى دیگر
شامل علوم حصولى انسان كه از قبیل كیفیات نفسانى بشمار مىآیند و به خواستخدا در
بخش خداشناسى توضیح بیشترى در باره آن خواهد آمد .
[1] . ر. ك: مقاله ماده و صورت
|
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب