سوز و گداز
یک شنبه 18 اردیبهشت 1390 5:34 PM
چگونه است که دم می زنند از اینکه اگر در کربلا بودند هرگز امامشان را تنها نمی گذاشتند و نمی بینند امروز را که چگونه تنهایت گذارده اند...و تو خوب با بهانه هاشان آشنایی...خو گرفته ای...می نالند از غم نان و اینکه فرصتی ندارند تا آن چنان که باید به امامشان بپردازند و به یاد می آورم گفتار آنان را که به بهانه هایی چون این، چگونه جدت حسین (ع) را تنها گذاردند...دنیا فرقی نکرده است پدر...دنیا فرقی نکرده است...و ای کاش می یافتند که نه حسین(ع) را در کربلا احتیاجی به آنان بود و نه تو را در این زمان...ای کاش می دانستند که این سوز و گداز تو، نه برای خودت که برای خودشان است...گوشهاشان سنگین شده است پدر جان ! گوشهاشان سنگین شده است...و ای کاش نه به لقلقه ی زبان، که یقین می داشتند از حالشان غافل نمی شوی...ای کاش می یافتند که غم نانشان را فراموش نمی کنی...و ای کاش می دانستند که چشمان تو در همه حال نظاره گر آنان است...و با اعمال خیرشان شاد و با اعمال زشتشان شکسته می شوی...
اما دعا می کنی در حقشان....