پاسخ به:اخبار ایران و جهان
شنبه 10 اردیبهشت 1390 6:19 PM
فعالیت گروه فرقان از زبان حجتالاسلام شجونی
خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام شجونی اظهار داشت: اعضای گروه فرقان هزینههای سنگینی را به انقلاب تحمیل کردند کسانی مثل استاد مطهری و مفتح را کشتند؛ انقلاب خسارت این ترورها و از دست دادن این نیروهای مخلص و انقلابی را بهسختی تحمل کرد.
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از نشریه پنجره، حجت الاسلام جعفر شجونی اظهار داشت: گروه فرقان از سال 1356 فعالیت خودشان را شروع کردند. نوشتههایی را بهنام تفسیر قرآن منتشر و در جمعهای مذهبی و سیاسی پخش میکردند؛ بهویژه در میان جوانانی که اطلاعات دینی درستی نداشتند. حدس میزنم اکبر گودرزی را اولینبار در مدرسه چهلستون دیدم. طلبه درسخوانی نبود و گرایش چپ داشت، به همین دلیل مرحوم آیتالله حاج آقا حسن سعید او را از مدرسه بیرون کرد. بعد به مدرسه شیخ عبدالحسین رفت و در آنجا هم آیتالله سیدهادی خسروشاهی او را بیرون کرد.
آیتالله مجتهدی حساسیت ویژهای روی طلبهها داشت؛ حتی کوچکترین انحراف را تحمل نمیکرد. ایشان سر کلاس درس به گودرزی گفت: «برو بیرون منافق!» و او را از مدرسه بیرون کرد. مرحوم مجتهدی زود طینت آدمها را تشخیص میداد.
علمای آن زمان گودرزی را طرد کردند، چارهای نداشت جز اینکه سراغ موسویخوئینیها در مسجد جوستان برود. او هم گودرزی را پذیرفت و این کارش طبیعی بهنظر میرسید. آقای خوئینیها قبل از انقلاب در جلسه تفسیر قرآن، حرفهای عجیبی میزد که من اسم آن روش را گذاشتم «قرآنشناسی آسان»! چون یک مفسر واقعی با توجه به قرائن روایی، تاریخی و لغوی تلاش میکند منظور آیه را با اجتهاد سخت به دست بیاورد، ولی در «قرآنشناسی آسان»، فرد نگاه میکند ببیند اوضاع جامعه چطور است و قرآن را بهنفع آن مصادره میکند.
آن زمان توانستند با هیاهو، مارکسیسم را در میان نسل جوانی که مبارزه را دوست داشت، جا بیندازند. موسویخوئینیها به گفتن تفسیرهای مارکسیستی، معروف بود. شهید مطهری برای همین کارها هشدار داد، ولی او کار خودش را میکرد. مدتی در آن مسجد از این حرفها زد و عدهای جوان ساده هم دور و برش جمع شدند، فکر میکرد همیشه همینطور است. گودرزی به مسجد جوستان رفت و موسویخوئینیها او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در خیابان یخچال واقع شده است. این مسجد از همان زمان به یکی از پایگاههای ترویج افکار گودرزی تبدیل شد و او بسیاری از نیروهای گروه فرقان را در همینجا جذب کرد.
میزان تأثیرپذیری گودرزی از آقای موسویخوئینیها زیاد بود. موسویخوئینیها آشکارا میگفت آقای مطهری و آقای مفتح که تدریس در دانشگاه را پذیرفتهاند، با حکومت سازش کرده و تبدیل به ترمز انقلاب شدهاند! حال آنکه کاری که این دو نفر - مخصوصا آقای مطهری با تبیین اندیشههای اسلامی در دانشگاهها و تربیت نیروهای صالح - انجام دادند، بینظیر بود.
همین حکم را هم درباره آقای بهشتی و آقای باهنر داد که به آموزش و پرورش رفته بودند و کتابهای درسی را تدوین میکردند. میگفت که اینها همکار فرخرو پارسا (وزیر آموزش و پرورش وقت) شدهاند! امثال اکبر گودرزی تصور میکردند چپ زدن و سر و صدا کردن، علامت انقلابیگری است. منبرهای خوئینیها و مسجد او یکی از کانونهای تبلیغ علیه شهید مطهری بود.
ظاهرا اختلاف آقای مطهری با آقای موسویخوئینیها جدی بود. آقای مطهری عقیده داشت که خوئینیها مارکسیست شده! او اعتقاد افراد را از روی ظاهر و لباسشان نمیسنجید، بلکه محتوای حرف و فکر آنها را بررسی میکرد. ایشان میفرمود این نوع تفاسیر، تفسیر مارکسیستهاست، حالا میخواهد بر زبان هرکسی جاری شود. این داستانی را که برایتان نقل میکنم، میتوانید بروید از آیتالله آقارضی شیرازی بپرسید. ایشان تعریف میکرد که وقتی آیتالله انواری از زندان آزاد شدند، با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم. وقتی به منزل ایشان وارد شدیم، دیدیم موسویخوئینیها هم آنجا نشسته. او چون با آقای مطهری بد بود، تا چشمش به ایشان افتاد، بلند شد و رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکم از آقای انواری پرسیده بود: «شما او را میشناسید؟» آقای انواری جواب داده بود: «بله، آقای خوئینیهاست!» آقای مطهری میگوید: «خبر دارید مارکسیست شده؟» آقای مطهری واقعا درباره آقای موسویخوئینیها همینطور فکر میکرد و بخشی از هشدارهایی هم که در مقدمه کتاب «گرایش به مادیگری» داد، درباره همین آدم و اطرافیانش بود.
اعضای گروه فرقان بعضی از حامیان خود را نیز ترور کردند. یکی از آنها شهید تقی حاجطرخانی بود. او خیلی به گودرزی خدمت کرد، همینطور به بسیاری از روحانیانی که گرفتار میشدند. در مسجد قبا، اتاقی بود که در آنجا گودرزی را پنهان میکرد. گاهی خودش و گاهی یک نفر از افراد خانواده برای گودرزی غذا میبردند. او همچنین باغچهای در شمال داشت و اغلب بچههایی را که تحت تعقیب رژیم بودند، آنجا پنهان میکرد. همسر شهید حاج طرخانی بعد از شهادت شوهرش به ملاقات گودرزی رفت و به او گفت: «یادت هست حاج آقا چه خدماتی به تو کرد؟ یادت هست خودم برایت غذا میپختم و میآوردم؟ چرا بچههای مرا یتیم کردی؟»
بعد از انقلاب، گودرزی مثل همیشه به منزل حاج طرخانی رفت و گفت: «500 هزار تومان پول نیاز داریم.» حاج طرخانی پرسید: «این پول را برای چهکاری لازم دارید؟» گودرزی جواب داد: «میخواهیم انقلاب کنیم!» حاج طرخانی گفت: «انقلاب که کردیم!» گودرزی گفت: «نه! این انقلاب نشد. ما میخواهیم علیه این آخوندیسم موجسوار انقلاب کنیم!» حاج طرخانی هم گفته بود: «ما از این پولها نداریم به کسی بدهیم.» اکبر گودرزی از همینجا کینه حاج طرخانی را به دل گرفت و در ماه رمضان، با سه نفر دم در منزل شهید حاج طرخانی آمد و او را جلوی چشم دختر 10 سالهاش به گلوله بست. گودرزی آدم خیلی بیحیایی بود.
طایفه حاج طرخانیها همگی حسن شهرت دارند، منتها حاج آقا تقی به خوش اخلاقی بیش از بقیه شهرت داشت. خیلی دست و دلباز و نترس بود. برای انتشار اعلامیهها حتی از ارتباطهایی استفاده میکرد که در کسب و کار بازار و تجارت داشت. مبارزان را پناه میداد و مخفیانه از خانوادههایشان مراقبت میکرد.
یکبار به مسجد قبا رفتم که از آقای خانیان، 100 هزار تومان قرض بگیرم. یک رباخوار داشت خانه باجناقم را از دستش درمیآورد. به مسجد رفتم و به حاج طرخانی برخوردم. خجالت میکشیدم از او قرض بگیرم. پرسید: «اینجا چهکار داری؟» گفتم: «با خانیان کار دارم.» بهزور دست مرا کشید و گفت: «باید به من بگویی چهکار داری؟» خیلی اصرار کرد، من هم قضیه را گفتم. دست کرد از جیبش 100 هزار تومان به من داد. خانه باجناقم در فومن بود. راه افتادم و فورا خودم را به فومن رساندم، دیدم کار از کار گذشته و خانه او را گرفتهاند. برگشتم، رفتم سراغ او که پول را پس بدهم، اما حاج تقی پول را نمیگرفت. میگفت مال خودت. میگفتم پول لازم ندارم. دیدم هرچه اصرار میکنم پول را نمیگیرد. یک روز رفتم دم در خانهاش، در را که باز کرد، سلام کردم و پول را گذاشتم داخل خانه و سریع فرار کردم! انصافا انسان شریفی بود، خیلی به انقلاب خدمت کرد.
اعضای گروه فرقان هزینههای سنگینی را به انقلاب تحمیل کردند کسانی مثل استاد مطهری، قاضیطباطبایی (درتبریز)، حاج مهدی عراقی و مفتح را کشتند. انقلاب خسارت این ترورها و از دست دادن این نیروهای مخلص و انقلابی را بهسختی تحمل کرد.
البته اخیرا حاج شیخ قدرت علیخانی مرا دید و گفت: «این حرفها که شما درباره خوئینیها زده، دروغ است.» گفتم:« این حرفها از من نیست، شهید مطهری گفته است. اگر مطهری دروغ گفته پس تو اصلا کسی نیستی» بله، روزگار فتنه همین است؛ دروغگوها راستگویان را دروغگو میپندارند. روز قیامت همه اختلافها حل میشود. انشاءالله. /901/د103/ع