پاسخ به:در ستایش سعدی
پنج شنبه 1 اردیبهشت 1390 4:35 PM
... حکایتی از بوستان
شبـی دود خلـق آتشی بر فـروخت
شـنیدم که بغـداد نیمی بسـوخت
یکی شُکر گفت اندر آن خاک و دود
کــه دکـان مـا را گـــزندی نبــود
جهاندیده ای گفتش ای بـوالهـوس
تـُرا خـود غم خویشـتن بود و بـس؟
پسـندی کـه شـهری بسوزد بهنار
اگــر چه سَـرایت بــود بــر کنار ؟
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
تُنُکـدل چـو یـاران بهمنـزل رسـند
نخسـبد کــه وامانـدگـان از پسـند
اگـر در سـرای سـعادت کسـسـت
ز گفتار سـعدیـش حـرفـی بـسست
هـمـینـت بسندسـت اگـر بشنـوی
که گـر خـار کـاری سـمن نـدروی
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست) /عنکبوت20