جلو هایی از زندگی حضرت زینب علیهاالسلام
یک شنبه 7 فروردین 1390 11:53 PM
جلو هایی از زندگی حضرت زینب علیهاالسلام
اشاره
در بوستان آسمانی اهلبیت علیهمالسلام ، گلی رویید که زینت پدر بود و فخر آدمیان؛ سنگ صبور خانواده و مرهم دل همه. در آغاز کودکی رحلت پدربزرگش، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، چشمهای کوچکش را به اشک نشاند و در پی آن، شهادت جانسوز مادرش، فاطمه زهرا علیهاالسلام داغ بر دلش نهاد. شب شهادت پدر، شاهد لحظه به لحظه این فراق سهمگین شد و در تدفین برادرش، امام حسن علیهالسلام ، نیزههای کینه دشمن در برخورد با تابوت، گویی بر قلب او نشست. او این همه را آزمود تا در روز آزمون بزرگ مهیا باشد و در سنگینی اندوه و مصیبت جان نبازد. آنگاه در کربلا، پیامآور رسالتی شد تا بر حق بودن اهلبیت و عصمتشان و مظلومیت شیعه و بطلان دشمن را فریاد کند واز حادثه عاشورا، بیمهنامهای جاودانه برای اسلام راستین بنگارد و چه زیبا از عهده رسالت سنگینش برآمد. سلام و درود خدا بر او و بر خاندان اهلبیت باد!
آینهای از تاریخ
زینب، آینهای است برای تاریخِ در خون نشسته تشیع. داستان زینب، داستان رحلت رسول خداست. غمنامه فاطمه است. حکایت فرق خونین علی است. حدیث تشت پر از خون پیش روی حسن و سوگنامه کربلاست. تشیع در دامن صبر زینبی پرورانده شد. او در کودکی شاهد عشق به اهلبیت علیهالسلام بود که در دلهای بهشتی موج میزد. در رحلت پیامبر، او تشیع را بر سر جسم بیجان جدش حاضر میدید. در شهادت پدر، او تشیع را دید که با جریان خون علی، راهش را یافت. در کنار برادرش، حسن، او تشیع را غریب، ولی استوارتر از پیش دید و این نهال نورسته در کربلا به اوج بالندگی رسید. زینب علیهاالسلام چونان باغبانی مهربان، صبور و دلسوز، این تشیع خونین داغدار را در آغوش صبر خویش پرورش داد و به بالندگی رسانید و در شام، به دم زینبیاش روح حیاتی جاودانه در آن دمید تا هرگز به خشکی ننشیند. تشیع، هماره وامدار زینب علیهاالسلام است.
مقام تسلیم و رضا
کاروان کربلا به کوفه رسیده است. چشمها از اشک به خون نشسته، دستها در غل و زنجیر، کاروانیان سوخته در داغ فراق و خسته از بار مصیبت. در میان هجوم بیرحم نگاهها، زینب علیهاالسلام ، ستونِ هستیِ کاروان و کاروانیان لب به سخن میگشاید. نفسها در سینه حبس میشود. چه خواهد گفت این زن داغدیده که خون سرش جاری است و نفسهای جانسوزش، از داغی عظیم در سینهاش حکایت میکند. شاید آه، شاید گلایه، شاید نفرین. صدای رسای زینب، گوشهای ناشنوای کوفیان را میلرزاند و چشمهای نابیناشان را باز میکند: «حمد و سپاس مر خدا را سزاست» و در این لحظه، گویی هیمنه پیروزی یزیدیان فرو میریزد و درهم میشکند. کاروان داغدار، مرهمی تازه میگیرد و عرش در حیرت این همه تسلیم، این همه بندگی و این همه رضا تعظیم میکند و خدا بر خود میبالد. «تَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».
محملی برای یک رسالت
مرگ در واژهنامه زینبی، نه آغاز فراق و جدایی، که نقطه وصل و رسیدن است. رحلت از دنیا، برای زینب مرهمی است بر سوزناکی داغ فراق و مصیبت از دست دادن برادر و این میان، چه جایی دارد درد شلاقها و تازیانهها و رنج تشنگی و سختی آن سفر پر مشقت؟
اسارت برای زینب علیهاالسلام ، مصیبت و رنج نیست؛ وظیفه و رسالت است. البته این رسالت، سنگین است. کاروانسالاری کاروانی مصیبت زده، آتش گرفته، در غل و زنجیر شده، به غارت رفته؛ راه بستن بر شلاقها و تازیانههایی که کودک و زن و بیمار نمیشناسد؛ پاسداری از یگانه حجت خدا و پرستاری او و از همه سختتر و سنگینتر، به دوش کشیدن پیام کربلا و فریاد کردن عظمت این واقعه، آنگونه که در طول تاریخ بماند و خاموش نشود و هویدا کردن چهره واقعی کربلا، آنگونه که زیر پردههای چرک آلود دسیسههای یزیدی پنهان نماند.
و دوشِ دختر حیدر کرّار، چه محمل سترگی بود برای به دوش کشیدن این رسالت بزرگ!
اوج رسالت زینب
اینک در شام و در قصر خلافت، مجلسی آراسته و بزمی چیدهاند. درباریان و سرکردگان بنیامیه و صاحبمنصبان و نمایندگان کشورهای بیگانه نیز گرداگرد آن به تماشا نشستهاند. یزید، سرمست و مغرور از پیروزی، بر تخت مکر و دسیسهاش تکیه زده است تا پیروزیاش را به رخ اسیران آل محمد بکشد و این، بلندترین نقطه حماسه کربلا و اوج رسالت زینب است. لحظه، لحظه بر هم زدن شکوه دشمن و درهم کوفتن هیمنه اوست و آتش کلام زینبی چه سهمگین بر دامن این غرور و نخوت افتاد و بنیانش را برکند: «ای یزید! شادمانی از اینکه میبینی دنیا بر وفق مراد و کام تو و کارها به دلخواه توست. اندکی آهستهتر و آرامتر! مگر گفتار خدای عزوجل را فراموش کردهای که میفرماید: آنان که کافر شدند، گمان نکنند مهلتی که به آنها دادهایم، برای ایشان خوب است و ما خیر آنها را میخواهیم، بلکه ما آنها را مهلت دادهایم تا بر گناه خود بیفزایند و البته عذابی خوار کننده در پیش دارند».
اوج بندگی
برای آنان که در جادههای پرپیچ زندگی گم شدهاند، شاید یافتن راه آسان نباشد، ولی برای آنان که از بالا نگاه میکنند و پا به عرش نهادهاند، راه یکی است؛ روشن و آشکار و نمایان. برای آنان این پیچ و خمها، حصارهای واهی و کاذبند و زینب علیهاالسلام ، بانویی است پا به عرش نهاده که راه را به خوبی میشناسد. او راه سعادت را در بندگی محض، تسلیم واقعی و رضا به آنچه معبود میخواهد، یافته است و این یقین چنان استوارش میدارد که سختترین توفان سهمگین مصیبت و داغدیدگی هم کمرش را خم نمیکند و به ناله و گلایهاش وا نمیدارد. این تسلیم و رضا در شعر فؤاد کرمانی چنین ترسیم شده است:
تسلیم و رضا نگر که آن دخت بتول *** در مقتل کشتگان چو فرمود نزول
شکرانه سرود که ای خداوند جلیل *** قربانی ما به پیشگاه تو قبول
سرچشمه صبر زینب
سختیها و مصیبتها گاه ما را چنان از خود بیخود میکنند که بسیاری از مهمترین امور را از یاد میبریم. گاه شدت حزن و اندوه ما را از پا میاندازد، آنگونه که لحظهای از همه چیز غافل میشویم. با این حال، زینب، استاد صبری است که هر اندوه و مصیبتی در مقام استواری او زانو میزند. زینبی که امامش را و آخرین یادگار خاندان اهلبیت را از دست داده و سختترین لحظههای خلقت را تجربه کرده است. او در کاروان اسارتِ سنگدلترین مردمان، گاهِ نماز از همه دردها و رنجها غافل میشود و دل به دریای معبود پیوند میزند، چنانکه امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «عمهام زینب، همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر ما از کوفه به شام ایستاده میخواند و در بعضی از منزلها به دلیل ضعف و گرسنگی نشسته نماز گزارد؛ زیرا سه شب بود که غذایی را که به او میدادند، میان کودکان تقسیم میکرد. آن مرد ما سنگدل در هر شبانه روز به ما یک قرص نان بیشتر نمیدادند.» زینب، اینگونه از آرامش، صبر و استواری برخوردار میشود که بتواند یکتنه در برابر ستمکارترین حاکمان دوران بایستد و سر خم نکند.
ورود به مدینه و سرآغاز قیامها
کاروان کربلا به مدینه بازگشت. با ورود قافله مصیبتزده کربلا، شهر مدینه یکپارچه عزا و ماتم شد و این آخرین برگهای رسالت سنگینی بود که زینب از روز عاشورا به دوش میکشید. زینب، رسول کربلاست. گفتار او و رفتار او بیانگر پیامهای آسمانی کربلاست. مرثیههای او هم نه گلایههایی بیهدف و دردوارههایی بیمعنا که جملههایی است بیانگر حقیقتی که در کربلا رخ داد. زینب علیهاالسلام این مرثیهها را میخواند تا ذهن اهل مدینه را با واقعیت به خوبی آشنا کند. همین مرثیهها و همین روشنگریها، سرآغاز قیام مدینه و برپایی پرچم مخالفت با یزید در شهرهای مدینه، مکه و کوفه گردید، آنگونه که چند سالی بیش نگذشت که بنیان خاندان شقاوتزده بنیامیه برکنده شد.
پایان خطبه زینب
نگاهها هر چه فروتر باشند، تیرهتر میبینند و هر چه فراتر باشند، روشنتر. چشم را باید آسمانی کرد و آسمانی دید. جلال و شکوه دنیا اگر چشمها را پر کند، دل از دیدن راستیها و حقایق کور میشود. دیده اگر بر دنیا بسته شود، پردههای تاریکی و غفلت از جلویش کنار میرود و حقایق آشکار میشود و نگاه زینب از بلندای قلههای کمال انسانی، همهچیز را آنگونه که هست، میبیند. با این نگاه، زینب علیهاالسلام ، شهادت امام و برادرش را رحمتی گوارا میپندارد. ازاینرو در پایان خطبه خود در برابر یزید میفرماید: «با این همه، من خدای را ستایش میکنم که آغاز زندگی ما را به سعادت و آمرزش مقرر فرمود و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد و از خدای تعالی میخواهم پاداش نیک خود را بر شهیدان ما کامل گرداند که به راستی او بهترین دوست و مهربان است».
منیره زارعان
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی