0

جلو هایی از زندگی حضرت زینب علیهاالسلام

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

جلو هایی از زندگی حضرت زینب علیهاالسلام
یک شنبه 7 فروردین 1390  11:53 PM




جلو هایی از زندگی حضرت زینب علیهاالسلام

اشاره

در بوستان آسمانی اهل‏بیت علیهم‏السلام ، گلی رویید که زینت پدر بود و فخر آدمیان؛ سنگ صبور خانواده و مرهم دل همه. در آغاز کودکی رحلت پدربزرگش، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، چشم‏های کوچکش را به اشک نشاند و در پی آن، شهادت جان‏سوز مادرش، فاطمه زهرا علیهاالسلام داغ بر دلش نهاد. شب شهادت پدر، شاهد لحظه به لحظه این فراق سهمگین شد و در تدفین برادرش، امام حسن علیه‏السلام ، نیزه‏های کینه دشمن در برخورد با تابوت، گویی بر قلب او نشست. او این همه را آزمود تا در روز آزمون بزرگ مهیا باشد و در سنگینی اندوه و مصیبت جان نبازد. آن‏گاه در کربلا، پیام‏آور رسالتی شد تا بر حق بودن اهل‏بیت و عصمتشان و مظلومیت شیعه و بطلان دشمن را فریاد کند واز حادثه عاشورا، بیمه‏نامه‏ای جاودانه برای اسلام راستین بنگارد و چه زیبا از عهده رسالت سنگینش برآمد. سلام و درود خدا بر او و بر خاندان اهل‏بیت باد!


آینه‏ای از تاریخ

زینب، آینه‏ای است برای تاریخِ در خون نشسته تشیع. داستان زینب، داستان رحلت رسول خداست. غم‏نامه فاطمه است. حکایت فرق خونین علی است. حدیث تشت پر از خون پیش روی حسن و سوگ‏نامه کربلاست. تشیع در دامن صبر زینبی پرورانده شد. او در کودکی شاهد عشق به اهل‏بیت علیه‏السلام بود که در دل‏های بهشتی موج می‏زد. در رحلت پیامبر، او تشیع را بر سر جسم بی‏جان جدش حاضر می‏دید. در شهادت پدر، او تشیع را دید که با جریان خون علی، راهش را یافت. در کنار برادرش، حسن، او تشیع را غریب، ولی استوارتر از پیش دید و این نهال نورسته در کربلا به اوج بالندگی رسید. زینب علیهاالسلام چونان باغبانی مهربان، صبور و دل‏سوز، این تشیع خونین داغ‏دار را در آغوش صبر خویش پرورش داد و به بالندگی رسانید و در شام، به دم زینبی‏اش روح حیاتی جاودانه در آن دمید تا هرگز به خشکی ننشیند. تشیع، هماره وام‏دار زینب علیهاالسلام است.


مقام تسلیم و رضا

کاروان کربلا به کوفه رسیده است. چشم‏ها از اشک به خون نشسته، دست‏ها در غل و زنجیر، کاروانیان سوخته در داغ فراق و خسته از بار مصیبت. در میان هجوم بی‏رحم نگاه‏ها، زینب علیهاالسلام ، ستونِ هستیِ کاروان و کاروانیان لب به سخن می‏گشاید. نفس‏ها در سینه حبس می‏شود. چه خواهد گفت این زن داغ‏دیده که خون سرش جاری است و نفس‏های جان‏سوزش، از داغی عظیم در سینه‏اش حکایت می‏کند. شاید آه، شاید گلایه، شاید نفرین. صدای رسای زینب، گوش‏های ناشنوای کوفیان را می‏لرزاند و چشم‏های نابیناشان را باز می‏کند: «حمد و سپاس مر خدا را سزاست» و در این لحظه، گویی هیمنه پیروزی یزیدیان فرو می‏ریزد و درهم می‏شکند. کاروان داغ‏دار، مرهمی تازه می‏گیرد و عرش در حیرت این همه تسلیم، این همه بندگی و این همه رضا تعظیم می‏کند و خدا بر خود می‏بالد. «تَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».


محملی برای یک رسالت

مرگ در واژه‏نامه زینبی، نه آغاز فراق و جدایی، که نقطه وصل و رسیدن است. رحلت از دنیا، برای زینب مرهمی است بر سوزناکی داغ فراق و مصیبت از دست دادن برادر و این میان، چه جایی دارد درد شلاق‏ها و تازیانه‏ها و رنج تشنگی و سختی آن سفر پر مشقت؟


اسارت برای زینب علیهاالسلام ، مصیبت و رنج نیست؛ وظیفه و رسالت است. البته این رسالت، سنگین است. کاروان‏سالاری کاروانی مصیبت زده، آتش گرفته، در غل و زنجیر شده، به غارت رفته؛ راه بستن بر شلاق‏ها و تازیانه‏هایی که کودک و زن و بیمار نمی‏شناسد؛ پاسداری از یگانه حجت خدا و پرستاری او و از همه سخت‏تر و سنگین‏تر، به دوش کشیدن پیام کربلا و فریاد کردن عظمت این واقعه، آن‏گونه که در طول تاریخ بماند و خاموش نشود و هویدا کردن چهره واقعی کربلا، آن‏گونه که زیر پرده‏های چرک آلود دسیسه‏های یزیدی پنهان نماند.


و دوشِ دختر حیدر کرّار، چه محمل سترگی بود برای به دوش کشیدن این رسالت بزرگ!


اوج رسالت زینب

اینک در شام و در قصر خلافت، مجلسی آراسته و بزمی چیده‏اند. درباریان و سرکردگان بنی‏امیه و صاحب‏منصبان و نمایندگان کشورهای بیگانه نیز گرداگرد آن به تماشا نشسته‏اند. یزید، سرمست و مغرور از پیروزی، بر تخت مکر و دسیسه‏اش تکیه زده است تا پیروزی‏اش را به رخ اسیران آل محمد بکشد و این، بلندترین نقطه حماسه کربلا و اوج رسالت زینب است. لحظه، لحظه بر هم زدن شکوه دشمن و درهم کوفتن هیمنه اوست و آتش کلام زینبی چه سهمگین بر دامن این غرور و نخوت افتاد و بنیانش را برکند: «ای یزید! شادمانی از اینکه می‏بینی دنیا بر وفق مراد و کام تو و کارها به دلخواه توست. اندکی آهسته‏تر و آرام‏تر! مگر گفتار خدای عزوجل را فراموش کرده‏ای که می‏فرماید: آنان که کافر شدند، گمان نکنند مهلتی که به آنها داده‏ایم، برای ایشان خوب است و ما خیر آنها را می‏خواهیم، بلکه ما آنها را مهلت داده‏ایم تا بر گناه خود بیفزایند و البته عذابی خوار کننده در پیش دارند».


اوج بندگی

برای آنان که در جاده‏های پرپیچ زندگی گم شده‏اند، شاید یافتن راه آسان نباشد، ولی برای آنان که از بالا نگاه می‏کنند و پا به عرش نهاده‏اند، راه یکی است؛ روشن و آشکار و نمایان. برای آنان این پیچ و خم‏ها، حصارهای واهی و کاذبند و زینب علیهاالسلام ، بانویی است پا به عرش نهاده که راه را به خوبی می‏شناسد. او راه سعادت را در بندگی محض، تسلیم واقعی و رضا به آنچه معبود می‏خواهد، یافته است و این یقین چنان استوارش می‏دارد که سخت‏ترین توفان سهمگین مصیبت و داغ‏دیدگی هم کمرش را خم نمی‏کند و به ناله و گلایه‏اش وا نمی‏دارد. این تسلیم و رضا در شعر فؤاد کرمانی چنین ترسیم شده است:


تسلیم و رضا نگر که آن دخت بتول *** در مقتل کشتگان چو فرمود نزول


شکرانه سرود که ای خداوند جلیل *** قربانی ما به پیشگاه تو قبول


سرچشمه صبر زینب

سختی‏ها و مصیبت‏ها گاه ما را چنان از خود بی‏خود می‏کنند که بسیاری از مهم‏ترین امور را از یاد می‏بریم. گاه شدت حزن و اندوه ما را از پا می‏اندازد، آن‏گونه که لحظه‏ای از همه چیز غافل می‏شویم. با این حال، زینب، استاد صبری است که هر اندوه و مصیبتی در مقام استواری او زانو می‏زند. زینبی که امامش را و آخرین یادگار خاندان اهل‏بیت را از دست داده و سخت‏ترین لحظه‏های خلقت را تجربه کرده است. او در کاروان اسارتِ سنگ‏دل‏ترین مردمان، گاهِ نماز از همه دردها و رنج‏ها غافل می‏شود و دل به دریای معبود پیوند می‏زند، چنان‏که امام سجاد علیه‏السلام می‏فرماید: «عمه‏ام زینب، همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر ما از کوفه به شام ایستاده می‏خواند و در بعضی از منزل‏ها به دلیل ضعف و گرسنگی نشسته نماز گزارد؛ زیرا سه شب بود که غذایی را که به او می‏دادند، میان کودکان تقسیم می‏کرد. آن مرد ما سنگ‏دل در هر شبانه روز به ما یک قرص نان بیشتر نمی‏دادند.» زینب، این‏گونه از آرامش، صبر و استواری برخوردار می‏شود که بتواند یک‏تنه در برابر ستم‏کارترین حاکمان دوران بایستد و سر خم نکند.


ورود به مدینه و سرآغاز قیام‏ها

کاروان کربلا به مدینه بازگشت. با ورود قافله مصیبت‏زده کربلا، شهر مدینه یک‏پارچه عزا و ماتم شد و این آخرین برگ‏های رسالت سنگینی بود که زینب از روز عاشورا به دوش می‏کشید. زینب، رسول کربلاست. گفتار او و رفتار او بیانگر پیام‏های آسمانی کربلاست. مرثیه‏های او هم نه گلایه‏هایی بی‏هدف و دردواره‏هایی بی‏معنا که جمله‏هایی است بیانگر حقیقتی که در کربلا رخ داد. زینب علیهاالسلام این مرثیه‏ها را می‏خواند تا ذهن اهل مدینه را با واقعیت به خوبی آشنا کند. همین مرثیه‏ها و همین روشنگری‏ها، سرآغاز قیام مدینه و برپایی پرچم مخالفت با یزید در شهرهای مدینه، مکه و کوفه گردید، آن‏گونه که چند سالی بیش نگذشت که بنیان خاندان شقاوت‏زده بنی‏امیه برکنده شد.


پایان خطبه زینب

نگاه‏ها هر چه فروتر باشند، تیره‏تر می‏بینند و هر چه فراتر باشند، روشن‏تر. چشم را باید آسمانی کرد و آسمانی دید. جلال و شکوه دنیا اگر چشم‏ها را پر کند، دل از دیدن راستی‏ها و حقایق کور می‏شود. دیده اگر بر دنیا بسته شود، پرده‏های تاریکی و غفلت از جلویش کنار می‏رود و حقایق آشکار می‏شود و نگاه زینب از بلندای قله‏های کمال انسانی، همه‏چیز را آن‏گونه که هست، می‏بیند. با این نگاه، زینب علیهاالسلام ، شهادت امام و برادرش را رحمتی گوارا می‏پندارد. ازاین‏رو در پایان خطبه خود در برابر یزید می‏فرماید: «با این همه، من خدای را ستایش می‏کنم که آغاز زندگی ما را به سعادت و آمرزش مقرر فرمود و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد و از خدای تعالی می‏خواهم پاداش نیک خود را بر شهیدان ما کامل گرداند که به راستی او بهترین دوست و مهربان است».


منیره زارعان

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها