کیمیای محبت
چهارشنبه 3 فروردین 1390 3:01 PM
|
|
| انتظار فرج ولی عصر امام زمان : یکی از ویژگی های بارز جناب شیخ رجبعلی خیاط، ارادت ویژه به حضرت ولی عصر- ارواحنا فداه- و انتظار فرج و ظهور آن بزرگوار بود. او می فرمود: «اغلب مردم اظهار می کنند که ما امام زمان(علیه السلام) را از خود بیشتر دوست داریم، و حال آن که این طور نیست، زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم، باید برای او کار کنیم نه برای خود. همه دعا کنید که خداوند موانع آن حضرت را برطرف کند و دل ما را با دل ان وجود مبارک یکی کند.» رفتار جناب شیخ با شاگردانش : ایشان در رفتار با دیگران، خیلی متواضع بود. یک بار زمیتان بود. دو انار آورد یکی را به مت داد و خیلی بی تکبر و بی تکلف گفت «بخور! حمید جان» هنگامی که همراه دوستان بود جلوتر از آن ها وارد نمی شد. جناب شیخ بسیار مهربان، خوش رو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمی کرد، همیشه کمی دور از پشتی می نشست، ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصبانی می شد، عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفسر سراغ او می آمدند. در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می گرفت و از خانه بیرون می- رفت و آن گاه که خود را بر نفس چیره می یافت، آرام باز می گشت. نکته مهمی که در حسن خلق، مورد توجه شیخ بود و دیگران را نیز بدان توصیه می فرمود، این بود که انسان باید برای خدا خوش اخلاق باشد و با مردم خوش رفتاری کند. در این باره می-فرمود: «تواضع و حسن خلق، برای خدا، نه برای جلب مردم به سوی خود و ریاکارانه.» شیخ بسیار کم حرف بود، حرکات و سکنات او به خوبی نشان می داد که در حال فکر و ذکر و توجه به خداست. اول و آخر صحبتش خدا بود. نگاه به او، انسان را با خدا آشنا می کرد. هر کس به او نگاه می کرد به یاد خدا می افتاد گاهی که از او می پرسیدند: کجا بودی؟ می فرمود: «عند ملیک مقتدر!» پاداش خودداری از نگاه نامشروع : دیگری گفت: با تاکسی از میدان سپاه پایین می آمدم، دیدم خانمی بلند بالا با چادر و خیلی خوش تیپ ایستاده، صورتم را برگرداندم و پس از استغفار، او را سوار کردم و به مقصد رساندم. روز بعد که خدمت شیخ رسیدم- گویا این داستان را از نزدیک مشاهده کرده باشد- گفت: «آن خانم بلند بالا که بود که نگاه کردی و صورتت را برگرداندی و استغفار کردی؟ خداوند تبارک و تعالی یک قصر برایت در بهشت ذخیره کرده و یک حوری شبیه همان...» به ریشش چه کار داری؟ از قول یمی از شاگردانم شیخ نقل شده که: شبی وارد جلسه شدم، قدری دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد، یکی را دیدم که ریشش را تراشیده است، در دلم ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که: چرا این شخص ریشش را تراشیده است. جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود، ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: «به ریشش چه کاری داردی؟ ببین اعمالش چگونه است، شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری» این را گفت و مجدداً مشغول دعا شد. مردهایی که تبدیل به زن شدند ! دکتر حاج حسن توکلی نقل می کند: روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم. میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی آمد بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند، همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع و جور کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام، این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود: «دیدید که همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!» بعد گفت: «وقتی مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می شود، ولی محبت امیرالمومنین(علیه السلام) باعث نجات می شود». «چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آن چه دیگران نمی بینند و بشنود آن چه را دیگران نمی شوند.» پیش بینی جناب شیخ درباره انقلاب اسلامی یکی از فرزندان شیخ می گوید: در 30تیر سال 1330 هجری شمسی وقتی شیخ وارد منزل شدف شروع کرد به گریه کردن و فرمود: «حضرت سیدالشهدا این آتش را با عبای شان خاموش کردند و جلوی این بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در این روز خیلی ها را بکشند؛ آیت الله کاشانی موفق نمی شود ولی سیدی هست که می آید و موفق می شود.» پاکدامنی شیخ در جوانی : راز جهش، مبدأ تحول و نقطه عطف در زندگان شیخ، ماجرایی است که بسیار تکان دهنده، عبرت انگیز و آموزنده است. مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشاراتی می -کرد و می فرمود: «من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.» حضرت آیت الله سید محمد هادی میلانی به این داستان اشاره نمود و فرموده است: به شیخ عنایتی شده و آن به خاطر کف نفسی بوده که در ایام جوانی به عمل آورده است. جناب شیخ خود شرح این ماجرا را در دیداری که با آن بزرگوار داشته بازگو نموده است و حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی میلانی- فرزند آیت الله میلانی- که خود در آن دیدار حضور داشته، این واقعه را از زبان شیخ چنین تعریف می کند: «در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن». آن گاه دلیرانه، هم چون یوسف علیه السلام در برابر گناه مقاومت می کند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب می ورزد و به سرعت از دام خطر می گریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می گردد. دیده ی برزخی او روشن می شود و آن چه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود. به طوری که چون از خانه ی خود بیرون می -آید، بعضی افراد را به صورت واقعی خود می بیند و برخی اسرار برای او کشف می شود. از جناب شیخ نقل شده است که فرمود: «روزی از چهار راه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهار راه گلوبندک رفتم و برگشتم، فقط یک چهره ی آدم دیدم!» چگونگی تربیت الهی : دعای جوانی به دام افتاده که: «خدایا مرا برای خودت تربیت کن» در آن فضای هیجان انگیز مستجاب شد، و جهشی در زندگی معنوی این جوان سعادتمند پدید آورد، که انسان های ظاهربین و سطحی نگر قادر به درک آن نیستند. رجبعلی با این جهش، ره صد ساله را یک شبه طی کرد و شیخ رجبعلی خیاط شد. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد. در نخستین گام از تربیت الهی، چشم و گوش قلبی این جهان باز شد و اینک در باطن جهان و در ملکوت عالم چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند و آواهایی می شنود که دیگران نمی- شنوند، این تجربه باطنی، موجب شد که شیخ اعتقاد پیدا کند که: اخلاص موجب باز شدن چشم و گوش دل است، و به شاگردانش تأکید می کرد: «اگر کسی برای خدا کار کند چشم و گوش و قلب او باز می شود.» جناب شیخ و تربیت دینی : جناب شیخ از تأثیر نفس و قدرت سازندگی بالایی در تربیت جان های مستعد برخوردار بود. یکی از شاگردان شیخ می گوید: روزی من و شیخ همراه مرحوم آیت الله محمد علی شاه آبادی در میدان تجریش می رفتیم، شیخ به آیت الله شاه آبادی خیلی علاقه داشت، شخصی به ما رسید و از مرحوم شاه آبادی پرسید: شما درست می گویید، یا این آقا؟ (اشاره به شیخ) آیت الله شاه آبادی فرمود: چه چیز را درست می گوید؟ چه می خواهی؟ آن شخص گفت: کدام یک از شما درست می گویید؟ آیت الله شاه پابادی فرمود: «من درس می گویم و یاد می گیرند، ایشان انسان می سازد و تحویل می دهد!» هر چند این سخن حاکی از نهایت تواضع و فروتنی این عالم ربانی و عارف کامل است، لیکن بیانگر تأثیر کلام و قدرت تربیت و سازندگی جناب شیخ نیز هست. منبع: ماهنامه، معارف، شهریور1385، شماره38 |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی