0

جهاني سازي، پايان تاريخ و مهدويت تعابير بسيار بلندي از همة انبياء

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

جهاني سازي، پايان تاريخ و مهدويت تعابير بسيار بلندي از همة انبياء
چهارشنبه 4 اسفند 1389  3:41 AM




جهاني سازي، پايان تاريخ و مهدويت تعابير بسيار بلندي از همة انبياء، از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسيده و تقريباًَ جزء اجتماعي‌ترين موضوعات، بين همة اديان الهي و ابراهيمي، بشارت موعود و وعدة منجي است و همه گفته‌اند كه كار نيمه‌تمام و ناتمام انبياء (ع) و اديان، به دست اين مرد بزرگ، كامل خواهد شد. گفته‌اند كه بزرگ‌ترين تكليف تاريخ، كار بزرگ‌ترين مرد تاريخ است. حتي مكاتبي كه الوهيت‌‌زدايي و الهيت‌زدايي شده‌اند باز به نوعي و به نحوي به اين مسئله انديشيده‌اند، و گرچه نام ايشان را نبرده‌اند، اما همه بشارت ايشان را داده‌اند و حتي مكاتب الحادي چون ماركسيسم نتوانسته‌اند به مسئله آخر‌الزمان، بي‌تفاوت بمانند. بوديزم، مسيحيت و يهوديت نيز كه غالب بشريت را زير پوشش گرفته‌اند، در اين خصوص، اعلام‌ كرده‌اند. يهود، هنوز منتظر مسيح (ع) است و مسيحيت، منتظر ظهور مجدد مسيح (ع) است. همة انبياء، همة مذاهب و اديان و فرق، منتظر گشايشي بزرگ در آينده يا در پايان تاريخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتي امروز مكتبي كه چند دهه براي نفي پايان تاريخ و نفي “غايت” از تاريخ، دست و پا زد و مدعي شد كه اصلاحيات و تاريخ بشر، مبدأ و منتهاي روشن ندارد و جهت اصولي خاصي بر آن حاكم نيست، يعني “ليبراليزم” كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوري بافت كه تاريخ غايت نداشته و ندارد، آخرين نظريه‌پردازانشان چون فوكوياما از “پايان تاريخ” سخن مي‌گويند، منتها “پايان تاريخ” با روايت خودشان كه تثبيت و تبليغ نظام ليبرال سرمايه‌داري است.
در روايات از حضرت مهدي (عج) تعبير به بهار روزگاران شده است و جزء سلام‌هايي كه به محضر حضرت مي‌شود آورده‌اند: “السلام علي ربيع‌الانام و نضره الايام” درود بر بهار بشريت، بهاران تاريخ و طراوت روزگاران.
كساني كه ايشان را ديده‌اند، توصيفاتي از شمايل ظاهري او كرده‌اند و توصيفاتي را نيز پيامبر اكرم (ص) يا ائمه ديگر از اين بزرگوار كرده‌اند و در آثار محققان، چنين منعكس شده‌ است: چهر‌ه‌اش گندمگون، ابروانش هلالي و كشيده، چشمانش سياه، درشت، جذاب و نافذ، شانه‌اش پهن، دندان‌هايش براق، بيني كشيده و زيبا، پيشاني بلند و تابنده، استخوان‌بندي او صخره‌سان، گونه‌هايش كم‌گوشت و از فرط بيداري شبها، اندكي متمايل به زردي، بر گونة راستش خالي سياه، عضلاتش پيچيده و محكم، موي سرش بر لاله گوش‌ها ريخته و نزديك به شانه‌ها، اندامش متناسب و زيبا، قيافه‌اش خوش‌منظر و رخسارش در هاله‌اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند پنهان، هيئتش سرشار از حشمت و شكوه رهبري، نگاهش دگرگون كننده و فريادش همه‌گير و درياسان است.
من در بخش نخست عرايضم دو نظريه، دو نقطه‌نظر به تاريخ انسان و دو تفسير دربارة فلسفه حيات و مدنيت را به مقايسه مي‌گذارم تا ببينم كدام با “مهدويت” سازگار است و كدام نيست و چرا؟ و در بخش دوم، بعضي رواياتي راجع به ايشان يا منقول از خود ايشان در اين خصوص كه ايشان چه جامعه‌اي را بنا خواهد كرد و چه حكومتي را خواهند ساخت و مناسبات انساني و البته حقوق بشر در حكومت ايشان چگونه تعريف خواهد شد را عرض مي‌نمائيم. فهرست‌وار و سريع مرور خواهم كرد، و البته هر يك از اين روايات، خود مي‌‌تواند موضوع يك كنفرانس علمي يا پايان‌نامه باشد.
“انتظار” را گفته‌اند كه سنتز تضاد بين “واقعيت” و “حقيقت” است. “واقعيت” يعني آنچه هست و “حقيقت” يعني آنچه نيست ولي بايد باشد. گفته‌اند كه انتظار، سنتزي ناشي از تضاد بين واقعيت و حقيقت است، كوبيدن جادة “آنچه هست” تا “آنچه بايد باشد”. پس نكتة نخست اين است كه دو زاوية ديد براي تفسير تاريخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن،‌ تعبير به اصل “مسيانيزم” يعني مسيحي‌گرايي و موعودگرايي كرده‌اند و در اينجا، “مسيح” به معني موعود است و مسيانيزم، دعوت به انتظار است. انتظار براي ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشري كه توأم است با وعدة پيروزي قاطع حق و عدل در پايان تاريخ و از آن نيز به اصل “فتوريزم” تعبير كرده‌اند. “فتوريزم”، “آينده‌گرايي” و نگاه به آينده است؛ ايدئولوژي‌اي معطوف به فردا كه مي‌گويد همة خبرها در آينده است،‌ جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأيوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادي و عدالت و آگاهي، از مبارزاتشان پشيمان نشوند. آنها كه دوباره، چهاربار، در نهضت جهاني “اجراي عدالت” شكست خورده‌اند نگويند كه همه چيز تمام شد. به آينده نگاه كنيد، سرتان را بالا بگيريد. شهيد داديد، صدمات خورديد، ضايعاتي داديد، در بعضي از جبهه‌ها عقب نشستيد، اما سرتان را بالا بگيريد. “فتونيزم” يعني چشم‌هايتان را قاطعانه و اميدوارانه به آينده بدوزيد و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور كنيد و با تصور آن، مبتهج بشويد. اين ايده‌اي براي اغواي افكار عمومي نيست.
همچنين برخلاف آنچه بعضي‌ جناح‌هاي پراگماتيست گفته‌اند كه امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفيد است، بايد گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقيقت است و هم اعتقاد به او مفيد است. هم حقيقت دارد و هم فايده.
آنها كه مي‌توانند حقيقت مهدويت را بفهمند و باور كنند و درگير دگماتيزم تجربه‌گرايي و جزميات عالم حس هستند و حاضر نشدند از پنجره‌اي كه به دست انيباء (ع) به فراسوي عالم ماده و ماوراي طبيعت، باز شده به بيرون نگاه كنند، ممكن است پديدة امام زمان‌(عج) را فاقد حقيقت و حداكثر، مفيد فايده بدانند. در حاليكه واقعيت امر، اين است كه قصة امام زمان (عج)، اسطوره‌ نيست و نبايد متهم به نگاه اساطيري مذهبي شود. قصة امام زمان (عج)، “حقيقت” و “فايده” هر دو توأم با يكديگرند.پس يك خط در نگاه به آيندة انسان و نگاه به تاريخ است كه در غرب، از آن تعبير به “مسيانيزم و فتوريزم” كردند و آن را با همين كوبيدند، چون تاريخ، زنده است، فعال است و از طرف يك موجود ذي‌شعور، هدايت مي‌شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاريخ بشر، خوش‌‌بين و معتقد است كه از پس همة ستم‌ها و بي‌عدالتي‌ها و دروغ‌هايي كه به بشرگفته‌اند و مي‌گويند، خورشيد “حقيقت و عدالت”،‌ طلوع خواهد كرد و خدا، انسان را با ستمگران تاريخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومي وجود دارد كه از طرف تفكر ليبرال و سرمايه‌داري و هژموني غرب، امروز در دنيا به آكادمي‌ها و دانشگاه‌ها پمپاژ مي‌شود و در سطح افكار عمومي دنيا، به زور تبليغات، القا مي‌شود و نفي ايدة “غايت تاريخ” است.
وقتي مي‌گوييم “غرب”، مردم مغرب‌زمين، مراد نيستند. مردم مغرب‌زمين، آنها كه مذهبي و مسيحي‌اند به “موعود”، معتقدند و علي‌رغم همة بمباران‌هايي كه عليه فطرت آنان اعمال شده‌ - ولو يك قشر اقليت در غرب، در آمريكا و اروپا هستند – ولي هنوز لطافت باطني خود را حفظ كرده‌اند. من به يادم مي‌آورم كه با بعضي دوستان در واشنگتن براي ديدار از كليسايي كه بسيار معظم و قديمي بود و تقريباً حالت موزه داشت و شامل هفت كليساي تودرتو بود، رفتيم در سالن كليسا يك دختر دانشجوي آمريكايي را ديدم ايستاده، ني مي‌زند و اشك مي‌‌ريزد، ما رفتيم و شايد ساعتي بعد كه برگشتيم اين دختر را ديدم كه همچنان ايستاده و ني‌ مي‌نوازد. صبح يكشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسيدم كه تو را چه مي‌شود؟ گفت: نذر كرده كه در انتظار موعود و به عشق او هر صبح يكشنبه، تا زنده است، بر در كليسا، ني‌ بزند. اين جامعه‌اي است كه معنويت،‌ انسانيت و عدالت را در آن، شبانه‌روز بمباران مي‌كنند با اين وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبي دانشجو، در قلب واشنگتن برنمي‌آيند. پس وقتي از غرب، سخن مي‌گويم، منظور من، مردم عادي، ناآگاه و سادة مغرب‌زمين، به خصوص محرومين كه حتي فاسدانشان نيز به نحوي مظلوم و قرباني هستند، نيست. مراد “هژموني سرمايه‌داري ليبرال” و حاكميت هسته‌هاي سرمايه‌داري يهود است كه امروزه بر آمريكا و از طريق آمريكا بر دنيا حكومت مي‌كنند، همان‌ها كه در انتخابات اخير كه مملو از تقلب بود براي انتخاب يكي از اين دو نفر، كه هر دو هم حافظ منافع آن هستة سرمايه‌داري هستند، خرج مغزشويي افكار عمومي كردند و همة اين ميليارها دلار از پول همين شركت‌ها در واقع، سرمايه‌گذاري و ارباب واقعي غرب و دنياي امروز است و سيستم برده‌داري مدرن را همينان رهبري مي‌كنند و محافظه‌كارترين هستة قدرت در طول تاريخ بشر، همين هستة تفكر ليبرال است كه آمريكا و غرب را رهبري مي‌كند. حال چرا محافظه‌كار هستند؟ زيرا وضع موجود در دنيا بايد به نفع آنان حفظ بشود. اين وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا بايد بباورانند كه وضع موجود در جهان و اتفاقي كه در دهه‌هاي اخير در دنيا افتاده و ايدئولوژي ليبراليزم در ذيل منافع سرمايه‌داري جهاني و صهيونيزم، معادلة “قدرت و ثروت” را تعريف مي‌كند، عين عقلانيت است و همه هم بايد باور كنند و به ما بباورانند كه اتفاقي كه اسم آن را مدرنيته مي‌گذارند، آخر خط تاريخ است.
مي‌خواهند بگويند كه هيچ مدينة فاضله‌اي برتر و پيشروتر از وضع كنوني در جامعة جهاني كه ما آن را رهبري مي‌كنيم، نه فقط وجود خارجي ندارد، بلكه حتي وجود ذهني هم نمي‌تواند داشته باشد. پوپر در مصاحبه‌اش با اشپيگل، چند سال پيش از مرگش گفت امروز مدينة فاضله در كل تاريخ بشر، جامعة ايالات متحده است. مصاحبه‌گر از او پرسيد در جامعه‌اي كه هر 8 ثانيه، يك قتل و هر 9 ثانيه، يك تجاوز جنسي صورت مي‌گيرد و جامعه‌اي كه بزرگترين منبع درآمدش مواد مخدر و سلاح‌هاي كشتار جمعي هسته‌اي، شيميايي و ميكروبي است چگونه مدينة فاضله و پايان تاريخ است؟ او پاسخ مي‌دهد كه اصل ضرورت فكر كردن به “مدينة فاضله” دروغ بزرگي بوده كه به ما گفته‌اند. هيچ مدينة فاضله‌اي در انتهاي تاريخ وجود ندارد و نبايد به آن فكر كرد و اين فكري انحرافي در ذهن بشر و باوري اساطيري است، يا فوكوياما، نظريه‌پرداز سرمايه‌داري آمريكا، گفت: اگر تاريخ پاياني هم دارد پايان آن، همين جامعة فعلي ايالات متحده آمريكاست. اين تفكر محافظه‌كاري است.
“كنسرواتيزم” دفاع از وضع موجود جهاني و دفاع از هرم قدرتي است كه هم‌اكنون بر دنيا حكومت مي‌كند و در رأس آن سرمايه‌دارها هستند و همة ملل ديگر، ملت‌هاي شرق، جنوب و همه، قاعدة اين هرم و بردگاني هستند كه رأس هرم قدرت را بر دوش خود بايد بكشند. امروزه ثروت در دنيا چگونه تقسيم شده است؟ چند درصد بشريت، چند درصد ثروت و زمين را در دست دارند و معني اين آمار مبين چيست؟ و اگر كسي بگويد اين وضع، باز ادامه پيدا كند، به چه معني است؟
در روايت آمده است كه امام زمان (عج) فاصله‌هاي طبقاتي را در سطح جوامع بشري بر هم خواهند زد. در روايت داريم كه در زمان مهدي ما، هيچ انسان گرسنه‌اي در سراسر زمين پيدا نخواهد شد. اين آن مهدويتي است كه ما به آن معتقديم و همة اديان به آن معتقدند، ولي هيچ كس به اندازة شيعه، راجع به آن جامعة آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته‌ است. و شايد ديگران، آگاهي شفاهي از وضعيت نداشته‌اند. شيعه حتي نام مقدس آن رهبر انقلاب جهاني را نيز مي‌داند، روش حكومت او را توصيف كرده است و شايد در هيچ مكتب ديگري چنين نباشد. شما در اُپانيشادها، در وداها، در انجيل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را مي‌بينيد، ولي هيچ جا به اندازة منابع شيعه، شفاف و دقيق راجع به ايشان، حتي قيافه، حرف‌ها، شعارها و نحوة انقلاب و حاكميتش بحث نشده است. هدف عمدة نظام ليبرال سرمايه‌داري كه مي‌گويد ما با “مدينة فاضله”سازي و مسيانيزم، با بنيادگرايي ديني، با راديكاليزم انقلابي، با فوندامنتاليزم و با ايدئولوژي، مخالفيم. و با هر نوع اصول‌گرايي،‌ حتي غيرديني آن مبارزه مي‌كند، اين است كه در افكار عمومي بشر، به خصوص در دانشگاه‌هاي شرقي و اسلامي،‌ در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت ترديد در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پيش نبايد كه عجب!! پس مدرنيتة سرمايه‌داري، آخر خط نيست؟ و بايد منتظر بود؟ اين پرسش نبايد در افكار عمومي و خصوصي بشريت، جوانه بزند!! آنها مي‌خواهند بگويند كه هيچ چيزي ديگر فراتر از اين وضع موجود جهان نيست و آنچه هست، عين علم و عقلانيت و آخر خط و پايان تاريخ است. مي‌گويند اين جا ايستگاه آخر است و بشريت بايد از قطار پائين بيايند. توجه داشته باشيد نمي‌گويند كه همة بشريت در سطح ما زندگي كنند و امكانات مردم آمريكا را در اختيار داشته باشند. كه اگر بگويند، بايد دست از ستم جهاني و نابرابري‌ها بردارند. چون اگر معني “جهاني شدن” اين باشد كه توزيع ثروت، قدرت، آگاهي و حرمت و احترام در تمام جهان، يكسان باشد، مورد قبول است، اما جهاني شدن كه آنان مي‌طلبند به معني “آمريكايي شدن” است؛ جهاني شدن از نوعي كه در رأسش، سرمايه‌داران حاكم بر آمريكا باشند و بقية بشريت، قاعدة آن هرم باشند.
گلوباليزيشن غربي، توجيه ستم غربي بر جهان است. اينان با “گلوباليزيشن مهدوي” مخالف‌اند و به گلوباليزيشن سرمايه‌داري آمريكا فراخوان مي‌كنند. اگر گلوباليزيشن، عبارت باشد از جهاني كردن آمريت آمريكا و منافع سرمايه‌داري حاكم بر آمريكا، صهيونيزم و انگليس، اين گلوباليزيشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترويج مي‌كنند، اين “جهاني شدن” همة فرهنگ‌ها و ايدئولوژي‌هاي مقاومت را مي‌بلعد و هضم مي‌كند، اما اگر بگوييم كه ما گلوباليزيشن را قبول داريم، اما نه با معيارهاي سرمايه‌داري يهود، بلكه با معيارهاي امام مهدي (عج) كه مي‌گويد در تمام دنيا هيچ انسان گرسنه‌اي نبايد باشد و نبايد در گوشة افريقا بچه‌هاي يازده ساله وزنشان به اندازة بچه‌هاي شش ماهة واشنگتن و نيويورك باشد و نبايد استخوان دنده‌ها و پهلوهايشان پوست آنها را بشكافد و از زير پوستشان بيرون بزند، آنها اين گلوباليزيشن مهدوي يعني عدالت جهاني را پس مي‌زنند و آنگاه توهم و يوتوپيا مي‌دانند، چون امام مهدي (عج) امنيت را براي همه، نه فقط براي سرمايه‌دارهاي غرب، مي‌خواهد. روايت داريم كه در زمان حكومت جهاني امام مهدي (عج) امنيت بدان حد بر جهان، حاكم مي‌شود كه يك دختر نوجوان بدون كمترين توهين و تهديدي به تنهايي از اين سوي عالم به آن سوي خواهد رفت. اين در روايات ماست. گلوباليزيشن مهدوي يعني امنيت براي همه، امنيت براي دخترهاي آفريقا، مكزيك، غنا و افغانستان، نه فقط براي دختران سرمايه‌داران نيويورك. اما تفكر جهاني شدن از آن نوع كه ليبرال‌سرمايه‌داري مي‌گويد و مي‌خواهد، در واقع عين “محافظه‌كاري” است، لذا اين در مقياس جهاني، با اصول‌گرايي، با مدينة فاضله‌سازي، با ايدئولوژي و حاكميت ارزش‌ها مخالف‌اند و مي‌گويند كه ارزش‌ها اصولاً مفاهيم غيرعلمي و مقولات غيرعقلاني‌اند و لذا مسائلي شخصي بلكه جزء وسايل شخصي!! است و ارزش‌ها،‌ شخصي و نسبي است پس ربطي به حكومت و امر عمومي (پابليك) ندارد و سكولاريزم همين است.
خط تبليغاتي آنان، اين است كه سخن گفتن از مهدویت و گلوباليزيشن و وعدة عدالت جهاني،‌ خيال‌بافي است و ممكن نيست. در بحث‌هاي دانشگا‌هي‌شان همين را بلغور مي‌كنند تا تز كنسرواتيستي را جهاني كنند و نيز مي‌گويند اين ايده، اساساً ايدئولوژيك، توتاليتر و تماميت‌طلب است و يعني چه كه يك نفر به نام مهدي (عج) مي‌خواهد بر كل دنيا حكومت واحد برقرار كند؟!
چون در روايت داريم مهدي (عج) با برهان و شمشير، از راه انقلاب جهاني به حاكميت و عدالت جهاني دست خواهد يافت ايشان با مسيحيان به وسيلة انجيل حقيقي و با يهوديان به تورات حقيقي احتجاج و استدلال مي‌كند و براي هيچ كس، عذر و بهانه‌اي نمي‌گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد مي‌شوند و آنها كه لجاجت مي‌كنند با شمشير، اصلاح خواهند شد و بشريت ديگر جز مسلمان نخواهند بود.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها