آيه هاي خاموش
شب، شب عمليات است. شب پرواز. شب همخواني ستاره ها با گلهاي سرخ. شبي كه فرشته ها دائماً بين آسمان و زمين در پروازند. شبي كه مرثيه ها و ناله ها به بار مي نشينند. آسمان پوشيده از ستاره است و چشمان مهتابي، مهتاب هر آن در انتظار چيدن گلي است. هيچ كس آرام و قرار ندارد. چهره ها همه خندانند. كوچك و بزرگ همديگر را در آغوش گرفته اند. ممكن است آنكه در آغوش توست فردا بر بال ملائك باشد.
• هنوز فريادنسلي كه با خميني(ره) زنده شد، با خميني زيست و با خميني نهال انقلاب را به جان خويش پرورد از ديوارهاي شهر، از كوچه ها، حجله ها و گلدان ها جاري است.
هنوز فريادنسلي كه با خميني(ره) زنده شد، با خميني زيست و با خميني نهال انقلاب را به جان خويش پرورد از ديوارهاي شهر، از كوچه ها، حجله ها و گلدان ها جاري است.جان جهان با خون شهيدان است كه مي تپد و بسيج همان شجره طيبه اي است كه در سايه اش ميهن آرميد و برشاخه هايش مرغ آزادگي آشيانه گرفت.
خاك گواه ماست و گواه نسلي كه با خميني سربلند شد.اگر اين نسل نبود، اينك شانه هاي ميهن از هميشه تاريخ سرافكنده تر بود.جاودانه باد ياد خميني كه عشق به او عشق به همه خوبي هاست.كلمات چگونه حقيقتي را كه در فضاي آسماني جبهه ها جاري بود و بدان روح مي بخشيد توصيف كنند؟
تصاويز نيز عاجزند! تصاوير تنها گوشه اي كوچك از اوقات حيات واقعي رزمندگان را نشان مي دهند. دلاورمرداني كه ازهرسوي به جبهه ها سرازير شدند تا از حقانيت انقلاب درمقابل كذب كفر دفاع كنند. آنان تحصيل كار و آسايش زندگي را رهاكردند تا خاك جبهه را كه بوي كربلا از آن به مشام مي رسيد سرمه چشم سازند.در دل آنان داغي نهفته بود كه شعله آن را حضرت اباعبدالله عليه السلام در سال شصت و يك هجري برافروخت، اگر چشم هاي ما آن را درنيابند و سرخي لاله هاي شكفته را نشان آن نبينند. اين تصاوير چگونه مي توانند سوزش آن داغ را نشان دهند.
زمان شهادت خواهدداد كه جوانان ما عصري را بنيادنهادند كه خميني(ره) طلايه دار آن بود. عصري كه مرگ مسخر ايمان شد و همان گونه كه روز عاشورا امام شهيدان مرگ را برگزيد تا اسلام جاودانه بماند. جوانان ما مرگ را برگزيدند تا انقلاب زنده بماند و نور اسلام متجلي شود.
و تو مي داني. از هردل كه ترس از مرگ بگريزد شجاعت و عشق درآن جايگزين خواهدشد. اين بزرگ ترين سلاح رزمندگان ماست كه دست دشمن از آن تهي است.
ببين كه چگونه فراز و فرود تاريخ در زمانه ما نقش مي بندد. سال هاي دفاع مقدس لمحه اي بود از چراغ هستي كه جهان تيره ما را روشني بخشيد و درهاي آسمان به روي زمينيان گشوده شد و فوج فوج مردان مرد و جوانان مسلمان، خاك جبهه را با حضور خويش كيميا كردند و هركه بدانجا رسيد جواهر وجود را دريافت.
زندگي و مرگ توأمان معنا مي يابند؛ زندگي براي مرگ است و مرگ، اگر در راه خدا باشد، سروري جاودانه خواهدماند.
تصاوير آيه هايي خاموش هستند. چشم هاي تو اگر صداي باطني آنها را دريابد، خواهي دانست كه دشمن در پشت سلاح هاي مخرب، آتشين و ميكروبي، خود را نهان كرد ورزمندگان ما خود را در آينه اي از ايمان زلال جاري ساختند. كيست كه نداند در مقابل حملات سنگين تنها اراده خداوند و ايمان به او بود كه سنگر واقعي رزمندگان ما را مي ساخت. هيچ چيز از مشيت ازلي او خارج نيست و رزمندگان ما بهتر از هر پير عارفي اين را مي دانستند و بدان باور داشتند.
دشمن نمي دانست كه جان رزمندگان ما از نوري كه خاموش نمي شود روشني گرفته است. رزمنده پروانه اي است كه در هواي سوختن پر به آتش مي گشايد و چه باك اگر اين آتش به جان همه عاشقان شعله زند؟ جبهه كوي عاشقان بود و وعده گاه هر كه جرعه اي از جام عشقي چشيد. هر كه عاشق بود به جبهه روي آورد. خاك جبهه خاك عاشق بود و امروز كه سال ها از خاتمه جنگ مي گذرد، شايد تنها به مددكلماتي كه از زبان خاموش عكس ها شنيده مي شود آن را دريابيم. اگر چه هنوز جبهه اي به وسعت همه مرزهاي پيدا و ناپيدا و جنگي به همان وسعت در زير پوست زمزمه هاي دوستي جريان دارد. و چه باك؟ تا سخن از عاشقي هست. مجنون سر به بيابان مي نهد. مجنون نيز آرامش خود را در بيابان و به دور از قبيله يافت. اگر چه او خود قبيله اي شد.
چه مجنون هايي كه آتش عشقي در سينه داشتند كه عشق ليلي جز پرتوي ناچيز از آن نبود. جبهه جاي عاشقي بود و حضور عاشقان از خاك آنجا گلشني بهشتي ساخت. عطر بهشت هنوز در جبهه ها مي وزد و هنوز در مناطقي از جنوب و غرب ايران نوحه باد و مويه درختان در رساي بسيجيان شهيد و مرداني كه ذره ذره خاك به خون آنان تبرك يافت، به گوش مي رسد.
در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل، تاريخ جنگ هاي پر عظمت صدر اسلام احيا شد، همچنان كه اعتقاد به پيروزي و ايمان راسخ به قدرت لايزال الهي و ياري خداوند، جنگجويان مسلمان صدر اسلام را باوجود عده قليل بردشمن كثير پيروز ساخت. در جبهه هاي حق هر گلوله اي كه با ذكر «ياحسين» از دهانه تنفگ خارج مي شد، تمثيل همان سنگ ريزه اي بود كه ابابيل به فرمان حق بر سپاهيان ابرهه فرو افكندند. و اگر خوب بنگري، اين معجزه مكرر را به سادگي درخواهي يافت.
كدام سلاح جز ايمان در برابر سيل تجهيزاتي كه دشمن بدان متكي بود، ايستادگي مي توانست كرد؟ دشمنان ما دانستند كه در مقابل ايمان رزمندگان اسلام سلاح هايشان شمشير كهنه اي است كه به ضربتي در هم خواهد شكست. سلام بر ايمان مردان مبارز! ذوالفقار علي عليه السلام از ايمان او آب خورده بود.
نسل ما از خون حسين عليه السلام جوشيده است و هرگز از جوشش نخواهدايستاد و جان حقيقت جهان در همين نسل است كه مي تپد. نسلي كه با بسيج معنا يافت و در بسيج شكفته شد. در نگاه بسيجيان صميميتي است كه همان رمز جاودانگي است. جهان از نام همين جوانان روستايي و شهري، دانش آموز، دانشجو، طلبه و كارگر است كه معنا مي يابد، اگر نه همه چيز تكرار بيهوده و بي معنايي است كه جز ملال حاصلي ندارد. جسم هايي زمخت براي مواجهه با شدايد و جان هايي لطيف آماده رفتن به آسمان. معناي كامل جسم و جان كه وقتي با يكديگر هماهنگ مي شوند حقيقت جهان را به زيبايي نشان مي دهند و بسيجيان همانا بسيار جنگجويانند و بسيار پايداري كنندگان. لحظه حضور در جبهه همان لحظات كربلايي است و تو مي داني جز دل شب و اوقات تنهايي هيچ كس ندانست كه آنان رازهاي مگوي خود را چگونه با خداي خويش بازگفتند.
ني زارهاي هور الهويزه، آب راهه هاي پيچ در پيچ و باران كه قطره قطره آن از هر گوشه آسمان عالم گرد آمده است رازهايي در خود دارند كه تنها شاهدان روزهاي نبرد از آن باخبرند. ميان زمين و آسمان رازي است؛ ميان خاك و آب رازي است؛ و ميان جهان و بسيجيان رازي است... و در حرف هاي ناگفته و صداي خاموش تصاوير رازي است. آيا در اين تصاوير كسي با تو سخن نمي گويد؟مادران همواره مي دانستند كه شايد لحظات خداحافظي روز اعزام، لحظات آخرين ديدار باشد، باوجود اين در بازگردانيدن امانت الهي كه فرزند آنان است، هيچ گاه كوتاهي نكردند. گويي مادران رزمندگان صداي ياري خواستن حسين عليه السلام را شنيده اند و فرزندانشان را به سوي سرزمين پر بلا راهي مي كنند: «خداحافظ فرزندم! من از براي چنين روزي پروردمت. درد فراق تو نه سنگين تر از داغي است كه اينك پانزده قرن است بر دل ماست.»
كربلا سرزميني است كه خون شهيد ما را به آنجا مي خواند و قبر هر شهيد گوشه اي از خاك كربلاست. هرگاه به مزار شهيدمي روي. زيارت عاشورا بخوان! به تصاوير بنگر! خاك شهيد خاك كربلاست؛ تمثيلي از سرزمين عهدازلي كه ما را به خويشتن خود مي خواند. همچنان كه مسجد جامع خرمشهر ما را به خود مي خواند.
مسجد جامع خرمشهر همان گنبدي است كه انسان بر فراز آن بال هاي خود را باز مي يابد. همان منزلي قدسي است كه ارواح طيبه شهدا از بام آن به معراج رفتند. مسجد جامع قلب خرمشهر است. قلب خونين شهر آنگاه كه دشمن جسم شهر را به گلوله و آتش كينه سوخت. قلب خونين شهر همان مأذنه اي است كه صداي اذان آن هيچگاه قطع نشد. همواره پرنده اي درآنجا مي خواند. جايي كه حرم خداست و هركه بدان داخل شود گويي به مرز عالم راه يافته است. فتح خرمشهر در وجود مسجد جامع تمثل مي يابد و استقامت و شهادت و همه چيز ديگر... و پس از آن سوم خرداد در تاريخ سرزمين ما جاودانه ماند.
خرمشهر شهري است كه با خون شهيدان خرم گشته است. دروازه اي است از خاك به آسمان. شهر من!
روزگاري بر تو جفارفت و مگر بي ياد شهدا در تو معنايي يافت مي شود؟ شهرها به انسان ها زنده اند و به انسان ها شرافت مي يابند و تو شهر من، همواره زنده اي. كه شهيدانت زنده اند! و تو شرافت نام شهري. چرا كه ساكنانت جز در شرف نزيستند. تو اينك در آغوش ميهني. اينك تو را اي خاك مقدس توتياي چشمانمان خواهيم كرد، باشد كه شعاع نوري كه به جان رزمندگان تابيد. ديدگانمان را روشن سازد.
عشق به تو، يا حسين، قوت قلب رزمندگان است! و چگونه اين تصاوير همه آنچه را كه مي بايد گفت مي توانند نشان دهند؟ تصاوير بخشي كوچك از حقيقتي بزرگ هستند و عالم رزمندگان ما همان عالم معنايي است كه در وصف نيايد. هر ذره از خاك دشت هاي جنگ ديده غرب و جنوب ايران شهادت مي دهد كه از پس پانزده قرن جوانان ايران نداي هل من ناصر ينصرني حسين عليه السلام را پاسخ گفتند. همچون دانه اي كه سرانجام از دل خاك خواهدرست فرياد ياري خواهي عاشورا را درخاك قلب ها نهفته است و طنين آن به گوش مشتاقان شنيدنش خواهدرسيد.متجاوزين اگرچه خانه هاي ما را ويران كردند، فرزندان ما را آواره، پدران و مادران ما را شهيد، اما همچنان مانديم. همچنان كه آن تاريخ نگار نوشته بود، پس از يورش مغولان، شهرها چنان ويران شدند كه گويي خطوط نوشته از لوح كاغذ پاك شده باشند. مقاومت ملت ما ريشه در تاريخ و اعتقاد آنان دارد. وقتي جز از خدا نترسند. هيچ دشمني بر آنان غلبه نخواهد كرد. مرگ و زندگي آنان در راه خداست و هر دو چون با ايمان و اعتقاد همراه باشند، به خدا خواهند رسيد. در اين صورت چه باك از بمب و آتش و چه باك از شهادت؟ شهادت طريق مردان خداست!
اسلام پيروز است و شكست در آن راه ندارد. در همه تاريخ اين حسين عليه السلام است كه پيروز بوده و اين اوست كه قلبها را فتح كرده است. نداي ياري خواهي حسين (ع)، اگر خوب گوش بسپاري و دل فرا شنيدن آن مهيا كني، در همه لحظات زمان جاري است و از هر نژاد و قوم و قبيله اي باشي، آن را خواهي شنيد. نداي عاشورا همان بانگي است كه تارخ و سرگذشت انسان با آن معنا مي شود. اين صدا در زمزمه درختان و برگهاي بازي گر، در آواز آب، در ترانه خواني پرندگان و غرش طوفان، در رعد، در تابش آفتاب، در مويه هاي شبانه و در طنين گلوله هاي بسيجيان و در تشهدي كه شهيد مي گويد، شنيده مي شود. تنها كافي است كه دل فراچنگ بسپاري و آنگاه خواهي شنيد «يا حسين (ع)...» و حسين جز براي ياري دين خدا قيام نكرد.
بسيجيان عاشق كربلايند و كربلا مقصد حسين (ع) است. بسيجيان عاشق ولايتند و ولايت حب حسين (ع) است و بي عشق به ولايت مگر مي توان عاشق مهدي شد؟ تاريخ به سوي حقيقتي كه خداوند مقدر كرده است، سير خواهد داشت و مشيت الهي پيروزي كساني است كه در اين راه گام نهاده اند. شعري بايد سرود و اين شعر جز در نگاه صميمانه بسيجيان متحقق نخواهد شد.
خميني (ره)، پير جماران، در قلب بسيجيان جاي دارد و در باغچه ياد و خاطره همه ايرانيان و امروز خلف صالح او حضور دائم آن پير را در فضاي ميهن مي پراكند. دل حريم خداست و بسيجيان در دل خود عشق به خميني را كه عشق به همه خوبي هاست براي هميشه جاي داده اند.
*
زمان مي گذرد و زمين برگ هاي فروافتاده را در خود نهان خواهدكرد. همچون گل هاي عزيزي كه در آن خفته اند. روزي باد خواهدوزيد و باران كام تشنه جهان را سيراب خواهدكرد. درختان سبز خواهندشد و جهان به روي خستگان لبخند خواهدزد.
لحظه اي ما را بخوان، اي عشق!
زمين! اندكي پناه ما باش!
و اي خاك ما را جايي ببر كه آسمان از آنجا شروع مي شود.
هرجا كه بوي شهيد مي آيد، لاله ها سرخم مي كنند و شمعي راه تاريخ را روشن مي كند تا كودكان فرياد پدران شهيد خود را به فرزندان آيندگان بسپرند.
قسم به خاك، به آفتاب و به آب!
و قسم به نام رزمندگان. اگر نيك بنگري در هر ذره خاك ميهن خورشيدي از خون شهيد مي درخشد، از آنگونه كه در ظهر عاشورا به فراز نيزه ها تابيد.
به نام گل ها، به نام مرداني كه در مقابل دشمن ايستاده اند و به نام كودكاني كه عكس پدران شهيد را به حجله گاه خاطرات خود آويختند، به نام برادراني كه سلاح برادران شهيدشان را نخواستند كه برزمين بماند؛ به نام مادران، همسران و خواهران شهدا و تو مي داني كدام مادران، كدام همسران و كدام خواهران؟ هم آنان كه با مادر همه شهيدان عهد بستند و به نام عصري كه خميني(ره) آغازگر آن بود قسم كه تاريخ در جبهه هاي ما به باطن حقيقي خود متصل شد و راه انبيا و خاطره هابيل و ابراهيم و حسين ذبيح الله تا روزگار ما ادامه يافت. زمين آتش خاموشي است كه هيمه زندگي جوانان عصر انقلاب اسلامي آن را برافروخت و انتظار ستاره گم شده اي است كه چشمان ما همواره در آرزوي ديدار مجددش دويده است. اي عاشقان! انتظار سرانجام به پايان خواهدرسيد. رگ هاي خشك اين سرزمين فراموش شده را خون شهيدان جان خواهدبخشيد. نه عجب اگر خاك را خاموش مي يابي كه حسرت و داغ جوانان زبان او را بريده است وگرنه از گوهرهاي نهفته در سينه اش رازهايي دارد كه مپرس و اينك شهيد اگر نباشد، تاريخ كالبد بي جاني خواهدبود. او عندربهم يرزقون است. واسطه اي كه جهان خاكي و عالم ملكوت را به يكديگر پيوند مي دهد. تنها در امتحانات بزرگ است كه خداوند بندگان صالح خود را برمي گزيند و آنان را به لقاي خود مي خواند. در اين امتحان سرو جان را نتوان گفت كه مقداري هست. در اين بازار دلبري و دلستاني، شهيد پروانه اي است كه تنها نور را مي بيند و خود را فراموش مي كند. هم در اين صورت است كه به وصال مي رسد، مي سوزد و نور مي شود. يا نورالنور.
در شب سياه تاريخ وقتي كوكب هدايت مي درخشد تنها چشم هايي تلألو آن را خواهندديد كه خود از جنس كوكب باشند. اگر نه گم كردگان راه مقصود چه بسيارند و تنها خداست كه هر كه را بخواهد برگزيند و هر كه را به كمند محبت دچار كند از همه بندها برهاند و از خويشتن هم. اين چنين است كه پروانه مجذوب نور است.اگر در هنگامه بهار بيابانهاي خشك را پرطراوت و پر از شقايق مي بيني، نشان همان خوني است كه زمين با آن بركت يافت و تطهير شد. اينك در ميهن ما هرگل يادشهيدي را زنده مي كند. درود برشهيدان كه مظلوميت خود را از آقايشان به ميراث برده اند. همچنان كه مردانگي، شرافت و شجاعت خود را. تا در اين سياره كساني مرگ را به جان مي خرند و خداي را در دل زنده نگه داشته اند، شيطان برملك زمين مسلط نخواهدشد. خداوند شهيد را حجت خود برزمين نهاد و زمين هميشه از آن خداست.