0

شعرهاي دفاع مقدس

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

شعرهاي دفاع مقدس
دوشنبه 4 بهمن 1389  10:43 PM

مي روم تا در ره محبوب خود قربان شوم

مي روم تا در ره محبوب خود قربان شوم
سر جدا اندر لب شط با لب عطشان شوم

453
من سرخي خاك جبهه ها را بوسم
خاك ره مردان خدا را بوسم
بوسد چو امام دست و بازوي مرا
من خاك شوم دست امام مقتدا را  بوسم

454
دو چشم تيز بينم را مبنديد
كه تا مردم ببينند چشم بازم
كه هرگز كوركورانه نرفتم
بسوي جبهه تا جان را ببازم

455
شيون مكن مادر در مرگ خونبارم
بگذر ز من ديگر شوق خدا دارم
گر كشته گرديدم در جبهه ها مادر
بهرم مكن زاري بهرم مزن بر سر
يك پرچم سبزي بر خانه زن مادر
بهرم چراغان كن اين كوچه را يك سر

456
اين كه در خاك كنون خفته منم
همچنان لاله گلگون كفنم
نام "فرهاد كشاني" است مرا
گر چه بسته است زبان سخنم
در بهاران جواني در خاك
خفته ام بين كه شهيد وطنم
جان و دل بر كف و در جبهه شدم
تا نگوييد كه پيمان شكنم

457
خوش جبهه ايست حيف كه گلچين روزگار
فرصت نداد كه ريشه ي كفار بركنيم

462
من از پيش شما اي دوستان با وفا رفتم
پي ديدار معشوقم شهيد كربلا رفتم
نداي ارجعي را گفته ام لبيك با جانم
زن و فاميل و فرزندم سپردم به خدا رفتم

463
شهيد راه وطن اين منم كه در خاكم
ز دهر ديده فرو بسته ام در افلاكم
بامر حق بخروش آمدم سوي باطل
بجنگ كفر من آن حق پرست بيباكم
طمع به خاك وطن داشت خصم و غافل بود
كه در برابر او سخت كوش و چالاكم
اگر چه كشته آزادي وطن گشتم
كنون بخاك سيه سر نهاده صد چاكم
ز خون من پس از اين لاله رويد و گويد
به تربتم چه نشستي مجو كه غمناكم
شهيد راه وطن مست عشق خق باشم
كه بي نياز بتابوت و چوبه تاكم

465
دوست ندارم كه در حجله بختم به سعادت برسم
دوست دارم كه در سنگر عشقم به شهادت برسم

466
در نماز عشق رخساره بخون آلوده ام
در حلبچه بر مقام خويشتن آسوده ام
گر نبودم تربتي از كربلا تا بوسمش
خود طريق كربلاي عشق را پيموده ام
در بهار آرزو هر گل برون از خاك شد
من گلي هستم كه در خاك وطن بغنوده ام

467
مي روم تا در ره محبوب خود قربان شوم
سر جدا اندر لب شط با لب عطشان شوم
مي روم تا عالمي از كار خود محزون كنم
صحنه كرب و بلا از خون خود گلگون كنم
شهيد راه وطن اين منم كه در خاكم
ز دهر ديده فرو بسته ام در افلاكم
بامر حق بخروش آمدم سوي باطل
بجنگ كفر من آن حق پرست بيباكم
طمع به خاك وطن داشت خصم و غافل بود
كه در برابر او سخت كوش و چالاكم
اگر چه كشته آزادي وطن گشتم
كنون بخاك سيه سر نهاده صد چاكم
ز خون من پس از اين لاله رويد و گويد
به تربتم چه نشستي مجو كه غمناكم
شهيد راه وطن مست عشق خق باشم
كه بي نياز بتابوت و چوبه تاكم
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها