0

برشی_از_یک_کتاب

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:برشی_از_یک_کتاب
سه شنبه 27 تیر 1396  7:48 PM

تظاهر می‌کنم که ترسیده‌ام

تظاهر می‌کنم به بُن‌بَست رسیده‌ام

 

دستم به قلم نمی‌رود

کلماتم کناره گرفته‌اند

و سکوت ... سایه‌اش سنگین است،

و خلوتی که گاه یادم می‌رود خانه‌ی خودِ من است

از اعتمادِ کاملِ پَرده به باد بیزارم

از خیانتِ همهمه به خاموشی

از دیو و از شنیدن، از دیوار

 

برای من

دوست داشتن

آخرین دلیلِ دانایی‌ست

اما هوا همیشه آفتابی نیست

عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست

و من گاهی اوقات مجبورم

به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم

چقدر خیالش آسوده است

چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست

چقدر..

 

نباید کسی بفهمد

دل و دستِ این خسته‌ی خراب

از خوابِ زندگی می‌لرزد

باید تظاهر کنم حالم خوب است

راحت‌ام، راضی‌ام، رها

راهی نیست

مجبورم

باید به اعتمادِ آسوده‌ی سایه به آفتاب برگردم

 

#سید_علی_صالحی

مجموعه اشعار - جلد دوم

#نشرنگاه

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها