0

حكايات گلستان

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:حكايات گلستان
یک شنبه 12 دی 1389  11:24 PM

یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم‌خانه[1] همی‌گردید و نظر می‌کرد. سایر حکما از تأویل این فروماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران‌ست که ملکش با دگران‌ست.

بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند
کز هستی‌اش به روی زمین بر، نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرّخ نوشین‌روان بخیر
گر چه بسی گذشت که نوشین‌روان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیش‌تر که بانگ برآید فلان نماند

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها