0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۹۴۲
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395  10:43 PM

ای غافلی که در پی دینار می روی

آخر ز سکه در دهن مار می روی

حسن مجاز را به حقیقت گزیده ای

غافل مشو که روی به دیوار می روی

از غفلت تو پیر مغان در کشاکش است

می در پیاله داری و هشیار می روی

خاری است خار غصه که در پا نمی خلد

تا پا برهنه بر سر این خار می روی

از آفتاب دیده بد نور می برد

ای ماه خانگی چه به بازار می روی؟

در قلزمی که کام نهنگ است هر صدف

غواص نیستی و نگونسار می روی

چشمت به نور شمسه ایوان عقل نیست

از ره به رزق طره دستار می روی

آب حیات آتش افسرده، دامن است

چندین ز حرف سرد چه از کار می روی؟

در آستان خانه خود خاک می شوی

از خود برون چنین که گرانبار می روی

صائب چه نشائه بود که چون چشم دلبران

مست آمدی به عالم و بیمار می روی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها