غزل شمارهٔ ۶۹۳۸
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 10:42 PM
زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟
در خانه شکسته اقامت چه می کنی؟
در کاسه کبود فلک نقش جود نیست
خواری به آبروی قناعت چه می کنی؟
گیرم به زیر چتر در اینجا گریختی
در آفتابروی قیامت چه می کنی؟
پیمانه اختیار ندارد به دست خویش
از گردش سپهر شکایت چه می کنی؟
ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود
در کوهسار سنگ ملامت چه می کنی؟
نام نکو نتیجه گمنامی است و بس
ای دل تلاش آفت شهرت چه می کنی؟
شکر در انتظار تو ای خوش سخن گداخت
با زهر جانگزای قناعت چه می کنی؟
غربت ز ننگ قیمت کنعان ترا خرید
ای ماه مصر، شکوه (ز) غربت چه می کنی؟
صحبت موئثرست و طبیعت دراز دست
صائب به اهل صومعه صحبت چه می کنی؟
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.