0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۹۱۰
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395  10:40 PM

آن را که هست گردش چشم غزاله ای

در کار نیست رطل گران و پیاله ای

ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف

معشوق نو خطی و می دیر ساله ای

تا گل شکفته شد گرو میفروش کرد

در خانه داشت هر که کتاب و رساله ای

بگذار حرف محکمی توبه را به طاق

کاین شیشه توتیا شود از سنگ ژاله ای

بلبل چگونه مست نگردد، که می دهد

از هر گلی بهار به دستش پیاله ای

چون عندلیب قسمت من نیست از بهار

غیر از نگاه حسرت و آهی و ناله ای

می کرد داغ، سینه کان عقیق را

می داشت چون رخ تو اگر باغ لاله ای

یک هاله در بساط همه چرخ بیش نیست

ماه تراست هر خم آغوش، هاله ای

صائب چو تاک نیست غم سربریدنش

هر کس به یادگار گذارد سلاله ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها