فصل دهم انجیل برنابا
چهارشنبه 25 فروردین 1395 9:53 AM
فصل دهم
(1) چون يسوع رسيسد به سي سال از عمر –چنانكه خبر داد مرا به آن خودش –بر كوه زيتون برآمد با مادرش تا زيتون بچيند.
(2) در بين اينكه نماز مي كرد در ظهر، به اين كلمات رسيد كه:((اي پروردگار من به رحمت… .)) كه ناگاه نور تاباني فرا گرفت او را و انبوهي كه حساب نمي شد از ملائكه.مي گفتند:بايد تمجيد شود خداي.
(3)پس پيش نمود براي او فرشته ي جبرئيل كتابي را كه گويا آن آينه ي درخشاني بود.
(4) پس نازل شد بر دل يسوع چيزي كه شناخت به او آنچه را كه خداي كرده وآنچه را كه خداي گفته و آنچه را كه خداي مي خواهد؛حتي هر چيزي برهنه و مكشوف شد براي او.
(5)هر آينه بتحقيق به من فرمود: ((تصديق كن اي برنابا! اينكه بدرستي مي شناسم هر پيغام و هر پيغمبري را، و همه ي آنچه مي گويم همانا بتحقيق آمده است از آن كتاب.))
(6) چون اين نمايش جلوه گر شد بر يسوع و دانست كه او پيغمبري است فرستاده شده بسوي خانه ي اسرائيل باز نمود مريم مادر خود را به همه ي آن و فرمود او را اينكه، مترتب خواهد شد بر اين، تحمّل مشقت بزرگي از براي مجد خداي و اينكه او نمي تواند پس از اين به سر برد با او و خدمت او نمايد.
(7)پس چون مريم شنيد اين را،جواب داد:اي فرزند! بدرستي كه من خبر داده شده ام به تمام اينها پيش از آنكه متولد شوي؛ پس با مجد باد نام خداي قدوس!
(8)از آن روز جدا شد يسوع از مادر خود تا بپردازد به وظيفه ي پيغمبري خود.
منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Isla
__________________________________________________
__________________________________________________