0

پنچم ماه صفر روز شهادت حضرت رقیه (س)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

کرامات حضرت رقیه ( سلام الله علیها )
سه شنبه 26 آبان 1394  10:40 AM

 سید ابراهیم دمشقی در نود و چند سالگی از کرامت حضرت رقیه (س)صاحب فرزندی شد که اورا سید مصطفی نام نهاد.
پس از در گذشت سید ابراهیم ، تولیت آن مشاهد مشرِِِِّفه به پسرش سید مصطفی ، و بعد از ایشان به فرزندش سید عباس رسید.(1)
 
فرزندان سید ابراهیم دمشقی معروفند و مشهور است که هر گاه دست خود با به موضع گَزیده ای بگذارند فوراً آرام می شود. و این اثر را از جد بزرگ خود به ارث برده اند ، و آن را از آثار نگهداری بدن شریف آن مظلومه می دانند(2)
 
 
2- مادر مسیحی با دیدن کرامت حضرت رقیه (س)مسلمان شد:
 
جناب حجةالاسلام آقای سید عسکر حیدری ، از طلّاب علوم دینیّه حوزه علمیّه زینبیّۀ شام چنین نقل کردند :
 
 
 
زن با دختر مریضش نزدیک حرمِ با عظمت حضرت رقیه (س) منزل می گیرد
 
 
 
تا در آنجا برای معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند ، تا اینکه روز عاشورا فرامی رسد و او می بیند مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم حضرت رقیه آنجاست می روند.
 
 
 
از مردم شام می پرسد اینجا چه خبر است؟ می گویند:اینجا حرم دختر امام حسین (ع) است . او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اتاق را می بندد و به حرم حضرت می رود .آنجا متوسل به حضرت رقیه (س) می شود و گریه می کند، به حدی که غش می کند و بی هوش می افتد . در آنحال کسی به او می گوید:بلند شو برو منزل ،‌دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است .برخاسته به طرف منزل حرکت می کند و می رود درب منزل را می زند ، می بیند دخترش دارد بازی می کند!
 
 
 
وقتی مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد ، دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شد ، و به من گفت بلند شو تا باهم بازی کنیم . آن دختر به من گفت:بگو «بسم الله الرحمن الرحیم » تا بلند شوی ، و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم . دیدم تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می کرد که شما درب را زدید ،‌گفت:مادرت آمد . سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر اما حسین(ع) مسلمان شد.(3)
 
 
 
3- ‌نقل می کند:
 
 
 
این جانب روزی مشغول خواندن مصیبت حضرت رقیه (س) بودم که در اثناء آن صدای غش کردن خانمی همراه با فریاد و گریه شدید اطرافیان به گوش رسید.
 
 
 
خانم مذکور بعد از مجلس به هوش آمد . وی را نزد من آوردند ، او به من گفت : خانمی هستم دارای سه فرزند ،‌مبتلا به مرض قلب شدم و همه دکترها جوابم کردند ، به طوریکه نا امید شدم . به شوهرم گفتم : مرا به حرم حضرت رقیه (س) ببر.
 
 
 
امروز روز سوم است که ما هستیم .دیشب خواب دیدم دختر بچه ای برگ سبزی را به من داد و گفت: این را بخور خوب خواهی شد گفتم :شما کی هستید؟‌ گفت من رقیه دختر امام حسین (ع) هستم.
 
 
 
از خواب بیدار شدم ، آمدم به حرم ، در حینی که شما مشغول خواندن روضه بودید ، همان دختر رادر بیداری دیدم که همان برگ سبز را به من داد و همه اطرافیان این صحنه را دیدند .در نتیجه من نتوانستم تحمل کنم و بی اختیار بی هوش شدم .بحمدالله الآن حالم خیلی خوب است.(4)
 
 
4- راه کربلا باز شد:
 
 
سالها راه کربلا مسدود بود ، شیعیان و محبین مظلوم کربلا پیوسته به یاد و عشق زیارتش می سوختند و ملتمسانه توفیق این سعادت ابدی را از ساحتش در خواست می کردند.
 
 
 
سر انجام رأفت حسینی به جوش آمد و شیفتگان و دلباختگان خسته را بشارتی وصف ناپذیر مرحمت فرمود . بالاخره سال گذشته راه کربلا از طریق سوریه باز شد. عدۀ زیادی از ایرانیان به عشق زیارت آن عتبات و عالیات عازم سوریه شدند .حقیر نیز شوق زائد الوصفی پیدا کردم و با تعدادی از دوستان عازم سوریه شدیم ، ناگهان تهدیدات امریکا علیه رژیم بعث عراق شدت گرفت و هر آن احتمال حمله نظامی می رفت.
 
 
تعداد زیادی از ایرانیان در شام سرگردان بودند، برخی هم به ایران بازگشتند.
 
 
آرزومندان زیارت کربلا در حرم جضرت رقیه اجتماع کرده و و با ناله و گریه از آن مظومه و باب الحوائج در خواست رفع مانع می کردند ،‌بنده هم حال عجیبی داشتم و حتی بی اختیار با جسارت به ساحت آن بزرگوار عرض کردم :بی بی جان اگر از پدرتان زیارت را برای ما نخواهید دیگر به زیارت شما نخواهم آمد!!و گریه شدیدی کردم.در حرم بودیم که خبر رفع تهدیدات به زوار رسید ، و راه مجدداً باز شد، و بحمدالله به زیارت مشرف شدیم.
 
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nazaninfatemeh shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها