آقای حسین نوتاش یک قضیه و خاطره شیرینی را از زبان رسول ترک تعریف می کرد که خواندنش شاید خالی از فایده و مزه نباشد. حاج حسین نوتاش در حالی که
می خندید می گفت:حاج رسول خودش برای من تعریف می کرد و می گفت :حسین آقا!این خادم و کلید دار مرقد حضرت رقیه (س) یکی از برادران اهل تسنن است.
او با این که خانه اش در کنار حرم حضرت رقیه (س)قرار دارد باز هم هر روز خیلی بعد از ان ساعتی که قرار بود حرم را باز کند در ها را باز می کرد . هر چه
می گذشت من می دیدم که نه هیچ فایده ای ندارد او عادت کرده است بی خیال باشد من هم چون دوست داشتم همیشه صبح ها به زیارت حضرت رقیه(س) بروم از
این وضعیت بسیار ناراحت بودم. عاقبت یک روز بلند شدم و به خانه ای ان اقا که در مجاورت حرم بود رفتم . ابتدا یک بسته گزی را گذاشتم جلوی او و گفتم افندی
جان این یک بسته گز.
سپس مقداری اسکناس در اوردم وبه او دادم وگفتم افندی جان این هم پول
وسپس یک سیلی خواباندم توی گوشش و گفتم افندی جان این هم یک سیلی
وبعد به او حالی کردم که چرا هر روز دیر می اید و حرم را دیر باز میکند.
حاج رسول می گفت ان گز وپول و سیلی کار خودشان را کرده بودند وان مرد از ان روز به بعد همیشه به موقع در های حرم را باز می کرد.
منبع.کتاب رسول ترک آزاد شده ای امام حسین(ع) .ص.115