0

چشمون من ...

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

چشمون من ...
جمعه 17 بهمن 1393  9:26 PM


چشمون من ...


دنبال نگاه‌ها نرو، چون ميتونن گولت بزنن، دنبال دارايي نرو چون كم‌كم افول مي‌كنه دنبال كسي برو كه باعث بشه لبخند بزني چون فقط با يك لبخند ميشه يه روز تيره را روشن كرد. كسي را پيدا كن كه تو را شاد كنه.
*براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده. براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن.براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير.براي عشق وصال كن ولي فرار نكن.براي عشق زندگي كن ولي عاشقانه زندگي كن.براي عشق خودت باش ولي خوب باش براي عشق بمير ولي كسي رو نكش.
*عشق ايستادن زير باران و خيس شدن زير باران نيست، عشق آن است كه يكي براي ديگري چتري شود، و او هيچوقت نداند كه چرا خيس نشده.
مردم اين زمونه مثل گل انارند
از دور جلوه دارند از نزديك بو ندارند

زمان! به من آموخت كه دست دادن معني رفاقت نيست.... بوسيدن قول ماندن نيست...و عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست....هيچ وقت دل به كسي نبند

دنيا را بد ساخته اند......... كسي را كه دوست داري،تورادوست نمي دارد. و كسـي كه تورا دوست دارد ،تو دوستش نمي داري اما كسي كه تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد به رسم و آيين هرگز به هم نمي رسند. و اين رنج است. زندگي يعني اين....(دكترعلي شريعتي)

اي دل حريف اين همه ماتم نمي شوي---بيچاره تر منم كه تو آدم نميشوي----بار فراق دوست اگر بر سرت نهند---چون چوب خشك ميشكني خم نمي شوي---چون شمع سرگداخته اي در تعجبم--با ازدياد شعله چرا كم نميشوي---هر شب دعا كنم كه شوي سر به راه تر---آخر چرا اسير دعايم نمي شوي؟--

من سكوت را دوست دارم بخاطرابهت بي پايانش... فرياد را ميپرستم بخاطر انتقام گمگشته در عصيانش ... فردا را دوست دارم بخاطر غلبه اش بر فلك كجمدار... پاييز را مي پرستم بخاطر عدم احتياج عدم اعتنايش به بهار..... آفتاب را دوست دارم بخاطروسعت روحش.. كه شب ناپديد مي شود تا ماه فراموش كند حقيقت تلخي را كه از او نور ميگيرد زندگي:ايده ال من است ومن آن را تقديس ميكنم به خاطر اينكه روزي هزار بار نابودش مي كنند اما هرگز نمي ميرد............

معلم گفت الف: گفتم او معلم گفت ب: گفتم با او معلم گفت پ: گفتم پيش او معلم گفت ج: خواستم بگويـم جدايي گفت: ديـگر بس است

عشق يك فريب بزرگ و قوي است و دوست داشتن يك صداقت راستين صميمي،بي انتها و مطلق. عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا كردن! عشق بينايي را مي گيرد و دوست داشتن ميدهد

به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد/ عجب از محبت من كه در او اثر ندارد/ غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد/ دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

بيست بار ديدمت، نوزده بار بهت خنديدم، هيجده بار به من اخم كردي، هفده بار ازم خسته شدي، شانزده بار ديگه سعي كردم و پانزده جمله عاشقانه رو چهارده بار به سيزده زبان و دوازده لهجه و يازده روز و روزي ده بار به كمك نه نفر به تو گفتم، اما تو هشت بار ازم قهر كردي، هفت بار صورتتو ازم برگردوندي و من شش بار برات مردم، پنج بار قربانت رفتم و چهار بار نازت رو كشيدم. تو سه بار ناز كردي و دو بار خنديدي و جونمو به لب رسوندي تا يك بار بگي: دوسم داري

اگر داغ دل بود، ما ديده ايم اگر خون دل بود، ما خورده ايم اگر دل دليل است، آورده ايم اگر داغ شرط است، ما برده ايم! اگر دشنة دشمنان، گردنيم !اگر خنجر دوستان، گرده ايم :گواهي بخواهيد، اينك گواه !همين زخمهايي كه نشمرده ايم دلي سر بلند و سري سر به زير از اين دست عمري به سر برده ايم سراپا اگر زرد و پژمرده ايم ولي دل به پاييز نسپرده ايم چو گلدان خالي، لب پنجره پر از خاطرات ترك خورده ايم
يادمان باشد از امروز خطايي نكنيم گر چه در خود شكستيم صدايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

كاش مي شد سه چيز را از كودكان ياد بگيريم: بي دليل شاد بودن و پاي كوبيدن ، هميشه سرگرم كار بودن و بيهوده ننشستن ،حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فرياد زدن

روزي كه گذشتست از او ياد مكن-فرداكه نيامدست فرياد مكن-برنامده وگذشته بنياد مكن-خوش باش كنون وعمر بر باد مكن

خدا براي شنيدن صداي تو به فرياد تو احتياج ندارد ولي تو، براي شنيدن صداي خدا به سكوت احتياج داري

همه را دوست داشته باش ولي به 1 نفر عشق بورز... توي قلب همه باش اما قلبت ماله 1 نفر باشه.... عشق مثل گنجشك مي مونه اگه محكم بگيريش تو دستات مي ميره اگه شل بگيريش فرار مي كنه پس بايد يه جوري بگيريش كه تو دستات خوابش ببره

شرم زده غنچه ي مستور از تو حيران و خجل نرگس و مخمور از تو گل با تو برابري كجا يارد كرد كو نور ز مه دارد و مه نور از تو

خدايا! مرا متبرك گردان تا عشق ورزيدن و خنديدن را بياموزم. به همه ، حتي كساني كه مرا درك نكرده اند يا با من بدي كرده و مرا رنجانده اند، عشق ورزم. مرا بياموز تا در همه موقعيت ها و شرايط زندگي بخندم و بدانم در هر آنچه روي ميدهد نيكي نهفته است.

نگو بار گران بوديم و رفتيم. نگو نامهربان بوديم و رفتيم . آخه اينا دليل محكمي نيست . بگو با ديگران بوديم و رفتيم

دو چيز را فراموش نكن: ياد خدا و ياد مرگ. دو چيز را فراموش كن : بدي ديگران در حق تو و خوبي تو در حق ديگران . چهار چيز را نگه دار : گرسنگيت را سر سفره ديگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را درخانه دوست

گر بگريم گويند كه عاشق است اگر بخندم گويند كه ديوانه است پس مي گريم و مي خندم كه بگويند يك عاشق ديوانه است

در عرض يه دقيقه ميشه يه نفر را خرد كرد ، در عرض يه ساعت ميشه يكى رو دوست داشت و در يه روز ميشه عاشق شد ولى يه عمر طول مى كشه تا كسى را فراموش كنى

دوستت داشتم يادت هست؟ گفتم دوستت دارم.........وتو گفتي كه كوچكي براي دوست داشتن .رفتم تا بزرگ شوم ......اما آنقدر بزرگ شدم كه يادم رفت دوستت دارم

يادته يه روزي بهم گفتي: هر وقت خواستي گريه كني برو زير بارون كه نكنه نامردي اشكاتو ببينه و بهت بخنده ....... گفتم: اگه بارون نيومد چي؟؟؟ گفتي: اگه چشماي قشنگت بباره، آسمون گريش مي گيره گفتم يه خواهش دارم ........ وقتي آسمون چشام خواست بباره تنهام نذار......گفتي به چشم...... حالا امروز من دارم گريه مي كنم و تو هم اون دور دورا ايستادي و داري بهم مي خندي

آري آري زندگي زيباست زندگي آتشگهي ديرينه پا بر جاست گر بيفروزيش رقص شعله اش از هر كران پيداست ورنه خاموش است خاموشي گناه ماست

هر چي تو دنيا غمه مال منه روزي هزار بار دل من مي شكنه زندگي آي زندگي خسته ام خسته ام

عشق تو برايم زيباتر از هر زيبايي و با شكوهتر از هر منظره اي ميباشد... تو دنياي ناشناخته اي هستي كه فقط من آنرا كشف كرده ام... به ميزان همه ستايشگران مي ستايمت... به اندازه همه دنيا دوستت دارم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تكه قسمت كنندهر تكه ان با صداي بلند فرياد خواهم زد...

ميداني ... و ميداني كه من ، بي تو و مهر تو ، مي ميرم تو دستش را بگير تا او نترسد از سيا هي ها، سختي ها ، دو رنگي ها و بداند دوستش داري دوستت دارم خداي مهربانيها

مي داني كه من دلواپس فرداي خود هستم مبادا گم كنم راه قشنگ آرزو ها را... مبادا گم كنم اهداف زيبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهايت... دلم بين اميد و ناميدي ميزند پرسه ميكند فرياد ...ميشود خسته... مرا تنها تو نگذاري...

نمي دانم تو مي خواني ز چشمم حرفهايم را نمي دانم تو مي بيني نگاه بي صدايم را كه مي گويد بدون مهربانيهاي بي حدت... بدون عشق تو، هيچم...

عاشقانه همراه من گام بردار به من از آن بگو كه توان گفتنش به ديگري را نداري با من بخند حتي آگاه كه احساس حماقت مي كني بامن گريه كن آن گاه كه دراوج پريشاني هستي

به همه لبخند بزن اما با يك نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به يك نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت هميشه براي يه نفر باشد

به راستي چقدرسخت است خندان نگه داشتن لب ها در زمان گريستن قلب ها و تظاهر به خوشحالي در اوج غمگيني و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهايي تنهايي و بي ياوري درحالي كه تظاهر مي كني هيچ چيز برايت اهميت ندارد اما چه شيرين است درخاموشي

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها