پاسخ به:داستان کوتاه
جمعه 15 اردیبهشت 1391 5:48 PM
از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست، تو بايد از آن ها دست بکشي.
از خدا خواستم تا شکيبايي ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکيبايي زاده رنج و سختي است، شکيبايي بخشيدني نيست، به دست آوردني است .
از خدا خواستم تا خوشي و سعادت ام بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت داده ام، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوري.
از خدا خواستم تا از رنج هايم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختي، تو را از دنيا دورتر و دورتر و به من نزديک تر و نزديک تر مي کند .
از خدا خواستم تا روحم را تعالي بخشيد،
خدا گفت: نه!
بايسته آن است که تو خود سربرآوري و ببالي اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پرثمر شوي.
من هر چيزي را که به گمانم در زندگي لذت مي آفريد از خدا خواستم، و باز خدا گفت: نه!
من به تو زندگي خواهم داد، تا تو خود را از هر چيزي لذتي به کف آري.
از خدا خواستم ياري ام دهد تا ديگران را دوست بدارم، همان گونه که او مرا دوست دارد،
و خدا گفت: آه، سرانجام چيزي خواستي تا من اجابت کنم!
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.