حدود 2 سال قبل یک خودروی پراید مقابل منزل ما پارک شده بود. من که به آن خودرو مشکوک شده بودم و احتمال می دادم سرقتی باشد. چند نفر را صدا زدم تا به من کمک کنند آن خودرو را سرکوچه ببریم. اما ناگهان ماموران 110 رسیدند و مرا به اتهام سرقت دستگیر کردند. این بار هم فقط به خاطر کم شانسی کپسول گاز خودرو را از همسر یکی از دوستان قدیمی ام خریدم که این گونه زندگی ام در آستانه نابودی قرار گرفت و باز هم ... مرد 40 ساله که به اتهام عضویت در یک باند حرفه ای سرقت اموال داخل خودرو توسط ماموران کلانتری طبرسی جنوبی مشهد به دست قانون سپرده شده است در حالی که مخفیگاهش لبریز از اموال سرقتی بود و ادعا می کرد تنها گناهش خرید کپسول گاز مسروقه است به تشریح خلاصه ای از ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: پدرم راننده اتوبوس بود و در خط مشهد – گرگان کار می کرد. اگرچه او 2 زن داشت و ما 11 خواهر و برادر بودیم اما زندگی آرامی داشتیم و روزگار خوبی را می گذراندیم . من هم چون علاقه ای به تحصیل نداشتم و همواره به خاطر نمرات پایینم مورد تمسخر قرار می گرفتم در سال دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و در یک خیاطی به عنوان «پادو» مشغول به کار شدم. 9 سال در آن کارگاه خیاطی کار کردم تا این که استاد کار شدم. پس از آن که خدمت سربازی را به پایان رساندم دوباره همان شغل را ادامه دادم. سال 1380 بود که پدرم به دلیل عارضه قلبی جان سپرد و مادرم که همسر اول پدرم بود دچار بیماری شد. در حالی که همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده بودند من سرپرستی مادرم را به عهده گرفتم و در سال 1382 ازدواج کردم. حدود 18 ماه دوران نامزدی ما طول کشید تا این که زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم. زندگی آرامی داشتیم تا این که 2 سال قبل به اتهام سرقت یک دستگاه پراید دستگیر و روانه زندان شدم. آن روز وقتی از منزلم بیرون آمدم خودروی پرایدی که به طرز مشکوکی پارک شده بود، توجهم را جلب کرد. تصمیم گرفتم خودرو را تا سر کوچه ببرم و بعد با پلیس تماس بگیرم. به همین خاطر از چند نفر کمک خواستم و آن ها پراید را تا سر کوچه هل دادند.
در این هنگام ماموران پلیس 110 مرا دستگیر کردند و مدت کوتاهی را روانه زندان شدم. پس از آزادی از زندان یک روز برادرم را نیز به اتهام سرقت یک موتورسیکلت که پلاک ناخوانایی داشت، دستگیر کردند. آن روز زن جوانی که به همراه شوهر صیغه ای اش، اکنون در این پرونده سرقت دستگیر شده اند، جواز کسب آرایشگاه مادرش را به عنوان ضمانت برادرم به دادسرا سپرد و این گونه من با آن زن جوان که از همسایگان پدرم بود آشنا شدم ولی پس از آن دیگر ارتباطی با هم نداشتیم البته می دانستم که او چند ماه قبل به عقد موقت فرد دیگری درآمده است. این درحالی بود که شوهر او را نیز از چند سال قبل می شناختم ولی ارتباطی با او نداشتم تا این که 2 روز قبل آن زن جوان کپسول گاز یک خودرو را نزد من آورد و گفت چون شوهرش بیمار است می خواهد کپسول گاز را به مبلغ 300 هزار تومان بفروشد. من هم که از ماجرای سرقت های آن ها اطلاعی نداشتم کپسول را به مبلغ 200 هزار تومان خریدم. الان هم اگرچه از کارم پشیمانم اما در مورد لوازم سرقتی دیگری که از خانه ام کشف شده است نمی دانم چه بگویم...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی