راسخون

خاطرات خوش راسخونی

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 

سلام.

یادمه یه هفته رفتم مسافرت و به اینترنت پرسرعت دسترسی نداشتم و این همزمان شد با ایجاد امکان جدید راسخون . امکانی که با زدن هر پاسخ به پستی پیامی در صندوق پیام برامون فرستاده میشد (البته هنوز هم این امکان هست) 

وقتی از مسافرت برگشتم نزدیک به 700 پیام برام اومده بود. (بیشترش بخاطر تاپیک اتاق چت و البته چند تاپیک ویژه دیگه در همون ایام بود)

چون هنوز گزینه پاک کردن همه قرار داده نشده بود و من هم میخواستم بدونم تو این یک هفته ای که نبودم کسی از دوستانم پیام داده یا نه، مجبور شدم همه پیامهای مربوط به پاسخ به تاپیک رو یکی یکی پاک کنم ،  تا به پیام دوستانم دسترسی داشته باشم.

خلاصه دو سه روزی درگیر بودم و بالاخره همه پیام های اضافی رو پاک کردم، سه چهار تا پیام هم از دوستانم بود که خوندمشون و البته در این مدت پیگیری هم می کردم که چاره ای در این رابطه اندیشیده بشه، بعد راسخون گزینه مسدود کردن رو ایجاد کرد و من از این امکان استفاده کردم.

بعد هم گزینه پاک کردن همه صندوق پیام رو ایجاد کردند. این هم در نوع خودش خاطره ای داشت:

روز اولی که این گزینه ایجاد شد خواستم ده پانزده پیام اول که در صفحه اول پیامهام بود رو پاک کنم، فکر کردم این گزینه هم منظور منو میفهمه و فقط همون صفحه رو پاک می کنه.  گزینه رو که زدم، چشمتون روز بد نبینه! صندوق پیامم خالی خالی خالی شد! 

چقدر حرص خوردم اون روز! تازه ساکت نموندم و رفتم اعتراض کردم ولی هنوز در دست بررسیه و قراره ان شاءالله به زودی امکان پاک کردن صفحه به صفحه پیام ها هم ایجاد بشه! 

دیگه از اون به بعد دست به صندوق پیام نمیزنم و هیچ گزینه ای رو امتحان نمی کنم.  (منتظرم گزینه پاک کردن صفحه به صفحه و یا پاک کردن موارد انتخاب شده به این صندوق اضافه بشه) 

یادش بخیر. 

khodaeem1 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 89277
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

یه شب اومدم راسخون . دیدم مدیر تالار ترفندها (دوست خوبم یحیی) یه پستی رو زده بود دقیقا یادم نیست فکر کنم عنوانش اگه زنها نبودن ؟ شاید هم یه عنوان دیگه ای داشت . من و یحیی جون یه طرف  آبجی شکرانه و آبجی برخوار هم طرف دیگه ، داشتیم بر علیه هم مطلب میزدیم . بعد از کلی خنده و ارسال مطلب گفتیم که این شوخی بود و ...... خلاصه روز بعد همه به این پست اعتراض کردن اگه اشتباه نکنم روز بعد جناب نظارت جان هم تماس گرفتن . اون شب خیلی با مدیر یحیی خندیدیم

amin5530 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 1258
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 

سلام

خاطره من زیاد هم ازش نگذشته ولی یه اتفاق خوب واسه من تو زندگی مجازیم بود ...

خاطره من بر می گرده به اعلام نتایج مسابقات وبلاگ نویسی محرم

بعد از این که نتایج اعلام شدن من خیلی اعتراض داشتم یعنی خییییییلیییییی هاااااااااا

قانع هم نمی شدم و همینجوری هر جا در مورد مسابقه بود من نظر میدادم و دوستان هم جوابه من رو . یادم نمیاد تو چنتا انجمن جواب میدادم ولی آخرین انجمن اتاق چت بود وقتی اونجا یه پست دیدم اونجا همرفتم واسه جواب دادن بعد یکی از دوستان با من بحث کرد و دیگه کوتاه اومدم و با بقیه که حرف زدم تو اتاق چت دیدم عجب جاییه .....

از ون موقع به بعد میام تو اتاق چت و با دوستان خوبم چت میکنم و غیر از خوشرفتاری و خوش گفتاری چیزی ندیدم....

 

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 

یادش بخیر.

آقای فرجام همیشه بین ساعت 9 تا ده وارد اتاق چت می شدند و وقتی ایشون سلام می کردند من تازه یادم میفتاد ساعت چنده و چقدر از کارهام عقبم. طوری شده بود که کارهامون رو با ورود ایشون تنظیم می کردیم انگار. چه روزهایی بود!

جاشون در راسخون و انجمن خالیه. ان شاءالله هر جا هستند سالم و سلامت باشند.

amirali123 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 15244
|
تاریخ عضویت : فروردین 1390 


سلام

خاطره من زیاد هم ازش نگذشته ولی یه اتفاق خوب واسه من تو زندگی مجازیم بود ...

خاطره من بر می گرده به اعلام نتایج مسابقات وبلاگ نویسی محرم

بعد از این که نتایج اعلام شدن من خیلی اعتراض داشتم یعنی خییییییلیییییی هاااااااااا

قانع هم نمی شدم و همینجوری هر جا در مورد مسابقه بود من نظر میدادم و دوستان هم جوابه من رو . یادم نمیاد تو چنتا انجمن جواب میدادم ولی آخرین انجمن اتاق چت بود وقتی اونجا یه پست دیدم اونجا همرفتم واسه جواب دادن بعد یکی از دوستان با من بحث کرد و دیگه کوتاه اومدم و با بقیه که حرف زدم تو اتاق چت دیدم عجب جاییه .....

از ون موقع به بعد میام تو اتاق چت و با دوستان خوبم چت میکنم و غیر از خوشرفتاری و خوش گفتاری چیزی ندیدم....

ارادتمند شما داداش امين هم هستم ..... به طور اتفاقي اون يه نفر محبوب دلها نبود ؟  البته اومد تو وسط ماجرا و گفت داداش ديگه ول كن و اون آرشيو عكس ....... رو هم كاري نميشه كرد ....

1- آري

2- نه


ali_kamali کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 2116
|
تاریخ عضویت : آبان 1391 

با سلام به همه راسخونی ها

اقای فنودی پست گذاشت بود که هرکس دوست داره صندلی داغ شرکت کنه این پست رو لایک یا همان تشکر بزنه. من هم بدون اینکه بخونم تشکر زدم . بعد فهمیدم چکار کردم .رفتم به علی اقا گفتم تا روی اسمم خط بشکه. می دونستم اگر بشینم رو صندلی داغ دشمن زیاد دارم و همه یک جورای میخواهند تلافی کنن . جدی نگیرید حرفام رو

یادم میاد بعد طوفانی که بپا شد بخاطر بعضی سوالاتم در صندلی داغ . قوانین رو عوض کردن 

farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

یکی دیگه ازخاطرات خوش که یادم اومده دررابطه باالحمدالله شانس برنده شدن بنده هستش که معمولا"درقرعه کشیهای راسخون ماشاء الله ،ایشاء الله همیشه دراکثرمواقع اسمم درلیست اعلام میشه ازجمله درپست مشهوری که چندوقت پیش مدیرسلماباعنوان "زنگ انشاء"زده بودندکه بطوراتفاقی مبلغی برنده شدم همچنین درسالگردراسخون درسال گذشته فقط برای اینکه ثابت کنم که اسمم درمیادمقدار100هزارحسنه هزینه نمودم که البته درطول 3ماه بعدش دوباره اون مقدارحسنه روبدست آوردم ومنجربه این شدکه 3تاکارت شارژ 5000تومنی و2تا2000تومنی نصیبم بشه که اینم برگی دیگرازخاطرات خوش اینجانب می باشد.

amirali123 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 15244
|
تاریخ عضویت : فروردین 1390 

خاطره ششم :

سلامي به گرماي ناب نفسي كه مرباي  توت فرنگي خورده و وقتي ها اااااااااا ميكنه  ..... بوي توت فرنگي فضاي اتاق رو ميگيره .....من كه دارم كيف ميكنم ......

آره يادم افتاد بزاريد بگم .......... زمان اعلام نتايج مسابقه وبلاگ نويسي بود و اسم محبوب دلها تو جزوء فكر كنم 13 نفربود يا 15 نفر ( من 20 ام شده بودم )  اگه بگم ناراحت نشده بودم درست نيست ولي زياد نشده بودم چون ههدفم فقط عشق به امام حسين بود و بس ! عنايت كه ميفرمايين

بعد دوستان بحث ميكردند و منم حرف هام رو زدم و يكي از دوستان هم داداش امين گل خودم بود اعتراض ميزد و .................... منم بهشون گفتم داداش ولش كن ديگه درست كه نميشه و...................

بعد برگشتن يه آدرس وبلاگي رو دادند كه  حتي قانون اول وبلاگ رو هم رعايت نكرده بودند عكسهايي بودند به اندازه كل مانيتور و.......... من هم رفتم يه نگاه كردم دوستان چشتون روز بد نبينه مثل زغالي كه غل گرفته ( درست نوشتم ) من هم مثل اون واقعا مثل اين بود كه يه آب داغ روم ريختند ساكت بودم ..... بلندم كردند حسابي به زمين زدند مثل اين بود ها ... هيچي ديگه يه صلوات فرستادم و شيطان رو از خودم دور كردم بعدش اومدم گفتم داداش امين واقعا كه حق داري ...اينجا بود كه اغتشاش كردم .........نه اشتب شد با جمله اعتراض كردم و گفتم بهتر نبود اسم اون وبلاگ رو.......... ميزاشتند ؟ ..... واي نميدونيد كه چقدر خنديم و دلم هم راحت شد و والسلام ......

khodaeem1 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 89277
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

سال پیش اواخر سال بود یادمه تو فروشگاه اجناسی رو گذاشته بودن که با حسنه میشد بخری . البته من یه سری زدم اجناس مونده به دردم نخورد . بعد از اعلام قرعه کشی و اسامی و جوایز چه دعوائی به پا شد . منم که حسنه هامو خرج نکرده بودم به جنگ و جدل بقیه میخندیدم

amin5530 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 1258
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 




سلام

خاطره من زیاد هم ازش نگذشته ولی یه اتفاق خوب واسه من تو زندگی مجازیم بود ...

خاطره من بر می گرده به اعلام نتایج مسابقات وبلاگ نویسی محرم

بعد از این که نتایج اعلام شدن من خیلی اعتراض داشتم یعنی خییییییلیییییی هاااااااااا

قانع هم نمی شدم و همینجوری هر جا در مورد مسابقه بود من نظر میدادم و دوستان هم جوابه من رو . یادم نمیاد تو چنتا انجمن جواب میدادم ولی آخرین انجمن اتاق چت بود وقتی اونجا یه پست دیدم اونجا همرفتم واسه جواب دادن بعد یکی از دوستان با من بحث کرد و دیگه کوتاه اومدم و با بقیه که حرف زدم تو اتاق چت دیدم عجب جاییه .....

از ون موقع به بعد میام تو اتاق چت و با دوستان خوبم چت میکنم و غیر از خوشرفتاری و خوش گفتاری چیزی ندیدم....

ارادتمند شما داداش امين هم هستم ..... به طور اتفاقي اون يه نفر محبوب دلها نبود ؟  البته اومد تو وسط ماجرا و گفت داداش ديگه ول كن و اون آرشيو عكس بچه رو هم كاري نميشه كرد ....

1- آري

2- نه


مخلصیم محبوب دلها ....

اینها هم خودش ادامه خاطرست ها.....

یکی از اون نفرات شما بودی .... البته تو خودت هم یکی از معرضین بودی .....

1

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 

پشت سر آبجی من غیبت نکنید.

من هم یه خاطره از راسخونی ها بگم.

در طول مدتی که در راسخون عضوم به جز مسئولین فقط با دو نفر از کاربران تلفنی صحبت کردم. یکیشون آجی مینا بود که دیگه نمیاد راسخون. یکی دو بار با هم حرف زدیم. مربوط میشه به ماه های اول ایجاد اتاق چت.

چند ماه پیش جشنی در اتاق چت برگزار شد و متوجه شدم یکی از کاربران اهل قم هستند. قرار شد یه قرار ملاقات بگذاریم حرم همدیگه رو ببینیم ولی برنامه جور نشد. بیشتر با صندوق پیام با هم در ارتباط بودیم. بعد هم آجی پروانه شماره منزلش رو داد. 

 بالاخره بعد از چند بار تماس گرفتن موفق شدم با آجی پروانه صحبت کنم. 

نزدیک اربعین بود

 گفت پسرش رفته  برای پیاده روی کربلا، آش پشت پا پخته بود برای پسرش، البته من نتونستم برم. چون همسر خودم هم عازم کربلا شده بود. 

با هم صحبت کردیم از راسخون و کار و بار و بچه ها و .......

خلاصه خیلی خوشحال شدم که با آجی پروانه صحبت کردم . این هم خاطره خوبی شد برای من!

borkhar کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 19319
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 

آجی سلمامنظورتون ازآجی پروانه:همون کاربرپاپلی هست؟؟؟جدی؟؟؟آجی بهشون سلام میرسوندین.

آجی چه سرتون شلوغه

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 


آجی سلمامنظورتون ازآجی پروانه:همون کاربرپاپلی هست؟؟؟جدی؟؟؟آجی بهشون سلام میرسوندین.

آجی چه سرتون شلوغه

آره. آبجی. بالاخره موفق شدم باهاشون صحبت کنم. 

rezamar67 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 21
|
تاریخ عضویت : شهریور 1388 

من که الان 5 الی 6 ساله که هر روز از راسخون خاطره دارم ولی همش خوش نیست

از آقای کیانی و بقیه دوستانم تشکر میکنم

علی الخصوص بچه های مالی

rasekhoon_m کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 2819
|
تاریخ عضویت : دی 1392 

من که الان 5 الی 6 ساله که هر روز از راسخون خاطره دارم ولی همش خوش نیست

از آقای کیانی و بقیه دوستانم تشکر میکنم

علی الخصوص بچه های مالی

 

سلام آقا رضای عزیز

خیلی ممنون. بنده هم از زحماتی که همیشه برای شما داریم عذرخواهی و از همکاریت صمیمانه تشکر می کنم.

چه عجب از این طرفا...!