راسخون

خاطرات خوش راسخونی

aftabm کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 25059
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 

یاد کاربرای عزیزی که خیلی سرشون شلوغه بعضی مواقع یادشون میره سلام کنن بعدا که یادشون میاد دوباره سلام می کنن

جالب بود امروزهم  کلی خندیدم به کاربری  که یادش رفته بود سلام کنه دوباره اومده پیام داده بدون هیچ مقدمه و وتوضیحی...

..ببخشید سلام. 

منو بگو چقدر فکر کردم منظورش چی بوده...

 

 

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 


یاد کاربرای عزیزی که خیلی سرشون شلوغه بعضی مواقع یادشون میره سلام کنن بعدا که یادشون میاد دوباره سلام می کنن

جالب بود امروزهم  کلی خندیدم به کاربری  که یادش رفته بود سلام کنه دوباره اومده پیام داده بدون هیچ مقدمه و وتوضیحی...

..ببخشید سلام. 

منو بگو چقدر فکر کردم منظورش چی بوده...

 

خدا رو شکر بعضی از کاربران باعث خوشحالی شما هم میشن و فقط دعوا نمی کنند. 

 

mgmoheby1 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5196
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 

تایپیک جالبیه سعادت نداشتم ببینمش تا حالاhttp://rasekhoon.net/_img/forum/icon10.gifhttp://rasekhoon.net/_img/forum/icon10.gifhttp://rasekhoon.net/_img/forum/icon10.gif

mgmoheby1 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5196
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 


بریم سر وقت القاب.

فکر کنم دیگه اکثر کاربرانی که منو میشناسن میدونن لقب اصلی من چیه. آجی دعوا در اتحاد 1+1=2 

خودمونیما. زمانی با همه دعوا می کردم. جوان بودم و جاهل!

دیگه کسی نمونده از آشناها باهاش دعوا نکرده باشم. چه در نهان (صندوق پیام) و چه در آشکار ...  از روابط عمومی و پل ارتباطی گرفته تا کاربران و مدیرانی که در اتاق چت در خدمتشون هستم.

از همین جا از همه عذرخواهی می کنم اگه گاهی حرفی به ناحق زدم و دعوای پایین خونم رو سر اونها خالی کردم.

یکی از دعواهایی که هنوز که هنوزه بخاطرش عذاب وجدان دارم دعوایی بود که بخاطر کلاس آشپزی آقای محبی باهاشون داشتم. 

البته بگذریم که کلاس آشپزیشون مثل کلاس درس فتوشاپشون جدی نبود. در کلاسهای آشپزی کله پاچه و سالاد الویه و ... با اعمال شاقه آموزش دادن. من هم  با لبخند میخوندم و گاهی هم حالم بد میشد. چند روز سکوت کردم (آرامش قبل از طوفان) بعد از اون دعوایی به راه انداختم که دیگه بعد از اون هرچی اصرار کردم آقای محبی تشریف بیارن اتاق چت دیگه موفق نشدم.

البته گهگاه سر می زنند (دو سه ماه یک بار) ولی خب! 

الان شدم آجی گریه  و بخاطر دعواهای قبل دارم گریه می کنم تا شاید مورد عفو و بخشش بزرگواران راسخونی قرار بگیرم.

البته سوء تفاهم نشه ها! خیلی وقتها حق با من بوده. 

 

آبجی سلما من چجوری باید بگم هیچ دلخوری از شما ندارم شما که در جریان حرفایی که اون روز من و اقای ایکس پیش اومد هستین که

بعدشم چرا کلاسام جدی نیس ؟

پیشنهادی دارین بگین با کمال میل گوش میکنم و صد البته استقبال


 

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 



آبجی سلما من چجوری باید بگم هیچ دلخوری از شما ندارم شما که در جریان حرفایی که اون روز من و اقای ایکس پیش اومد هستین که

بعدشم چرا کلاسام جدی نیس ؟

پیشنهادی دارین بگین با کمال میل گوش میکنم و صد البته استقبال


 

این از بزرگواری شماست . من دعواهام رو یادم نمیمونه. ولی چون اسمم شده آجی دعوا همیشه حدسم اینه که بقیه بیشتر دعواهای منو یادشون می مونه.

در مورد کلاسهاتون اولا با مسئول ارشد انجمن هماهنگ نشده بود، در لینک های چرخشی قرار نگرفته بود برای همین زیاد جدی نبود. 

پیشنهاد! می ترسم پیشنهاد بدم برگردین آشپزی یاد بدین، بعد خودم طاقت نیارم.

از آقای خدایی بپرسین. ایشون هم مثل شما آشپزیشون حرف نداره. هر دو نفر یک جور آموزش می دادین. من فکر کنم هر دو زیر دست یه نفر تعلیم دیده بودین. 

میخواین در کنار فیلم های آموزشی فتوشاپ (که جا داره همین جا بخاطر تهیه این فیلم ها هم خدا قوت بهتون بگم) یه کلاس آموزش آشپزی همراه با فیلم و تصویر هم بگذارین.  تو همون تاپیک ترفندها و آموزش های ویدئویی باشه هم خوبه. 

maysam_na کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 43
|
تاریخ عضویت : دی 1393 

من همچین خاطره ی لطیفه گونه ندارم

منتها

من فقط فک میکردم که راسخون فقط مداحی و اینا داره

و گاهی سهنرانی های حاج اقای قرائتی رو که توی سایت خودشون نمیشد دانلود کنیم،از اینجا دانلود میکردم

تا اینکه پریروز دیدم که بـــــــــــــــــــــله

اینجا هم هم امتیاز میدن هم حسنه

ما هم عظم رو جزم کردیم بر اینکار

البته میدونم که بعد یه مدت دیگه پیدام نمیشه

 

یه پیشنهاد

یه شبکه اجتماعی هم راه بندازید

borkhar کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 19319
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 

 

ببخشیدمن این وسط یه چیزی بگم:

اول تشکرکنم ازآقای مرادی که تاپیک روویژه اش کردن بااجازه ی بچه های بالا.

بعدبه نظرم جایزه درنظربگیرین خدایییش بهترباشه.به انتخاب خوده کاربراوبه مناسب آغازامامت آقاامام زمان(عج)

به 2نفرازدوستان هدیه داده بشه.(کاشکی آجیم بودمیگفت8تاهدیه)وبهترین خاطره هاازنظرخودکاربران انتخاب بشه.

خدایییش درست نمیگم آخه راسخون هم خیلی وقته جایزه وهدیه ندادهممنون.

shayesteh2000 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6168
|
تاریخ عضویت : شهریور 1393 

سلام مجددوتبریک تاج گذاری حضرت حجت عج ....تشکر از بانیان خیر که ویژه ویژِه ویژه کردن تاپیک رو 

 

....منم یه گوشه میخوام یه چیزی بگم ....آجی سلما میشه درخواست کنیم ما آجی ها هم بریم یجا که  حرم باشه  همو ببینیم (باورکنید سعی میکنم گم کنیم همو تا خاطره ها قشنگ تر بشه )....میخوام خاطره جمع کنم برا تاپیک های بعدی  که امتیاز ویژه بگیرم .... خنده

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 

سلام مجددوتبریک تاج گذاری حضرت حجت عج ....تشکر از بانیان خیر که ویژه ویژِه ویژه کردن تاپیک رو 

 

....منم یه گوشه میخوام یه چیزی بگم ....آجی سلما میشه درخواست کنیم ما آجی ها هم بریم یجا که  حرم باشه  همو ببینیم (باورکنید سعی میکنم گم کنیم همو تا خاطره ها قشنگ تر بشه )...آخه این آقایون خیلی دارن پز سفر میدن ....میخوام خاطره جمع کنم برا تاپیک های بعدی  که امتیاز ویژه بگیرم ....خنده خنده

تشریف بیارین قم در خدمتتون باشیم.

بعد هم ما بدون قرار حضوری هم کلی خاطره از هم داریم.

تک تک پست هایی که میزنیم و به خاطرشون لبخند به لبهامون میشینه یا از هم خبر می گیریم خاطره خوب و خوش هست. فقط من یکی آلزایمر دارم باید همه رو دونه دونه بنویسم تا یادم نره. 

البته خوبی های راسخونی ها رو هیچ وقت فراموش نمی کنم مخصوصا محبت آجی های خوب و عزیزم رو. 

shayesteh2000 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6168
|
تاریخ عضویت : شهریور 1393 



سلام مجددوتبریک تاج گذاری حضرت حجت عج ....تشکر از بانیان خیر که ویژه ویژِه ویژه کردن تاپیک رو ....منم یه گوشه میخوام یه چیزی بگم ....آجی سلما میشه درخواست کنیم ما آجی ها هم بریم یجا که  حرم باشه  همو ببینیم (باورکنید سعی میکنم گم کنیم همو تا خاطره ها قشنگ تر بشه )....میخوام خاطره جمع کنم برا تاپیک های بعدی  که امتیاز ویژه بگیرم .... خنده

تشریف بیارین قم در خدمتتون باشیم.

بعد هم ما بدون قرار حضوری هم کلی خاطره از هم داریم.

تک تک پست هایی که میزنیم و به خاطرشون لبخند به لبهامون میشینه یا از هم خبر می گیریم خاطره خوب و خوش هست. فقط من یکی آلزایمر دارم باید همه رو دونه دونه بنویسم تا یادم نره. 


قربونتون برم آجی ...ممنونم از مهمون نوازیتون ...

بله آجی واقعن همینطوره که میگین ...اکثر خاطرات مال حضور در اتاق چت هست که با مدیریت شماست ...جدا عرض کردم

پس منتظرمن باشید تو صحن امام خمینی (قراره همو نبینیما )
 

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 

یکی دیگه از خاطره های خوشی که بارها تکرار شد و البته باز هم مربوط به اتاق چت هست این بود که

اوایل خیلی به قوانین انجمن آشنا نبودیم. یعنی الان هم هستند کسانی که نمی دونن اندازه عکس در پست های ارسالی چند باید بشه تا صفحه به هم نریزه.

یادمه چند بار این اتفاق افتاد که کاربرانی عکس و یا نوشته طولانی می نوشتند و بعد هم که صفحه اتاق چت به هم میریخت و گزینه های تشکر و نقل قول ناپدید میشد کاربران دستپاچه میشدن و نمی دونستن چکار باید بکنن. تو اینجور مواقع یکباره همه شروع می کردند به راهنمایی. گاهی هم (به دلیل غیبت کاربری که اشتباه کرده بود مجبور میشدیم اینقدر با در و دیوار حرف بزنیم و پست بزنیم (البته پست های مطابق با قوانین می زدیما) تا صفحه ورق بخوره و گزینه های تشکر و نقل قول دیده بشه.

enayatali127 کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 12
|
تاریخ عضویت : آذر 1392 

سلام

خاطره خوش من روزی بود که راسخون توی سالن اجتماعات اهل البیت(ع) مراسم جشن عید غدیر را برگزار کرد با فرستادن دعوت نامه برای اعضاء و کلی تبلیغات شهری ولی فکرشم نمی کرد که این همه آدم بیایند برای این برنامه و تدارک کافی ندیده بود ولی خوشحالی من از این جهت بود که وقتی که سایت فرهنگی کارش رو درست انجام بده چقدر طرفدار پیدا می کنه.

یا علی

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 

سلام.

این یکی خاطره رو باید حتما تعریف کنم. 

یک روز یکی از مسئولین از موسسه تماس گرفتند و در مورد موضوعی صحبت کردند. بعد از صحبت گفتند که مسئول روابط عمومی هم با شما کار دارند و میخوان صحبت کنند. 

من هم منتظر موندم تا آقای کیانی گوشی رو بردارن.

یه نفر گوشی رو برداشت. گفت بفرمایید. گفتم آقای کیانی؟

بنده خدا گفت با آقای کیانی کار دارین؟ الان صداشون می زنم و رفت.

بعد یه نفر دیگه گوشی رو برداشت گفت بفرمایید.

گفتم آقای کیانی؟ گفت با ایشون کار دارین؟ و رفت.

نشمردم ولی فکر کنم این جریان چهار پنج بار تکرار شد! و من هر بار  متعجب تر از قبل میشدم. 

تا بالاخره آقای کیانی گوشی رو گرفتن. و وقتی گفتم آقای کیانی؟ گفتند بله.  گفتم سلما هستم. پرسیدن کاری داشتین؟؟؟ 

من: 

گفتم نه کاری نداشتم. یه نفر گفته شما با من کار داشتین  و ایشون هم فوری یادشون اومد. البته الان یادم نمیاد چی گفتن. (اون موقع ملتفت شدم. الان موضوع صحبتشون یادم نیست) خلاصه خاطره ای شد جاودانه!!!! 

فکر کنم گوشی تو راسخون زمین نمی مونه. 

alifanoodi کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 17248
|
تاریخ عضویت : شهریور 1391 

سلام به همگی.

یادمه 26 شهریور 91 عضو شدم. در همون اوایل فعالیتمو شروع کردم. بعد آخر ماه دیدم کاربر فعال شدم. بعدش دیگه فعالیتمو شروع کردم. اردیبهشت 92 که اتاق چت راه افتاد، فکر کنم اولین نفری که اون تاپیکو دید من بودم ولی گذاشتم یکی تشکر بزنه و بعد من تشکر بزنم. خودمم نمی دونم چرا؟

شبانه روز تو راسخون بودم. از تخت خواب گرفته تا صبح که منتظر دوستم بودم که با هم بریم مدرسه. توی مدرسه هم من مسئول کامپیوتر کلاس شده بودم و از زنگای تفریح از اینترنت استفاده می کردم و میومدم راسخون. یادش به خیر بچه ها دیگه منو با اسم راسخون می شناختن. وقتی می خواستم احوال پرسی کنن به جای این که بگن فنودی چه طوره می گفتن راسخون چه طوره؟؟؟

توی اتاق چت هم به اسم مستعار فندق شناخته شده بودم که 10 دقیقه بعد از خداحافظی هاش دوباره میومد اتاق.

تیر 92 به عنوان مدیر تالار پاتوق راسخونی ها انتخاب شدم. روزی که آقای نجاران زنگ زدن خیلی خوش حال بودم. آقای نجاران سؤالی پرسیدن که من در جوابشون شش بار گفتم بله. آقای نجاران خندشون گرفته بود که چرا این طوری جواب دادم!!!

در مدتی که مدیر تالار پاتوق بودم؛ یه روز آقا سیّد که خیلی بهشون ارادت داریم اومدن توی طرح صندلی داغ پست گذاشته بودن ولی تعداد سؤالاتشون بیشتر از حدّ مجاز بود. منم پستشونو حذف کردم ولی قبل از حذف سؤالاتشونو کپی کرده بودم. بعد بهشون پیام دادم که پستشون به علت مغایرت با قوانین طرح حذف شده است. بعدش ایشون پیام دادن: آقای فنودی شما تمامی زحمات منو از بین بردید و ... . منم بعدش تمامی سؤالاتشونو بهشون دوباره دادم تا دوباره بذارن. ایشون هم خوش حال شدند.

خاطرات خوش راسخونی زیاده. یکی دیگش اینه که بهترین دوستان مجازی من در راسخون هستن.

 

amirali123 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 15244
|
تاریخ عضویت : فروردین 1390 

سلام

سري اول

خاطرات كه بسيار است واسه محبوب دلها ... ولي

بايد ديد كداميك را بايد گفت ....

تا ديگران هم خوششان بيايد و شايد هم ناراحت ....

حالا دوستان به هر فكر و به هر حال كه باشند ، باشند خوشحال

 

يادمه به يكي از حاج خانم هاي اول سايت ( ديگه نميخوام اسم بيارم ) داشتند مشرف ميشدند خانه خدا امسال زمانهاي بهار بود ازشون التماس دعا خواستم و واسته مامان بزرگوارم ازشون خواستم كه دعا كنند و حتي اسم مامانم رو هم گفتم تا اونجا از طرف ايشون يه سلامي به اولين صحنه روبه رو شدن چشاشون با خانه خدا بكنند

و ايشون هم الوعده وفا

دستشون درد نكنه

خيلي ممنونم