راسخون

خاطرات خوش راسخونی

borkhar کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 19319
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 


دیگه کسی از من خاطره نداره بگه .

ممنون از داداشها ی گل و آجی های بزرگوار.

حالاموندم خودم چی بگم همشو که گفتید .

فکرم به جایی نمیرسه.

 

حاج آقاشماکه بایدبیشترازماخاطره داشته باشین.خنده.ماتازه کلی ازخاطره هاروهم نگفتیم.


shayesteh2000 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6168
|
تاریخ عضویت : شهریور 1393 

سلام و عرض احترام به دوستان راسخونی ...ممنونم از آقای اشرفی به خاطر این تاپیک  دیدنی وجالب ،که به خاطره  برخی جملات خندم میگیره و پسرم با تعجب نگاهم میکنه (پیش خودش میگه آخه چرا مامانم به این نوشته ها خندش  میگیره ؟)

منم با وجود این مدت 4 ماهه که وارد سایت شدم یه عالمه خاطرات گفتنی و نگفتنی دارم ...خوب هر روز که میام و میرم برام شیرینه خیلی و

بیشتر وقتی تو سایتم شادترهستم ....

در بدو ورودم به سایت رفتم تو اتاق چت ...برام جالب بود که چقدر باهم صمیمانه و بارعایت حدود صحبت میکنن ....هرکسی برای آشنایی از من سوال میکرد از کدوم خطه هستی و منم میگفتم نصف جهان ...یکی از کاربران  که زبانش فارسی نبود و من هم با زبان خودش باهاش صحبت کردم و بعد همین سوال رو ازمن پرسید و من هم گفتم نصف جهان ...ولی از جواب من ناراحت شد وگفت فک کردی فقط خودت میفهمی .چرادست میندازی ...بنده خدا فکر کرد من دارم با کلمه ی نصف جهان اذیتش میکنم ..وقتی یادش میفتم خندم میگیره... خلاصه من از تعجب واز ناراحتی چشم ها به 4 عدد تبدیل شده بود و بعد منو تو لیست سیاه خودش قرارداده بود و  یک دعوای با شیب ملایم در اون روز راه افتاد..بعدش متوجه شدم که دیگر کاربران  هم به روحیه ی حساس و تفاوت زبان و لهجه ی ایشون اذعان دارند ... دیگه بنده خدا فقط یکی دوبار بعدش اومد تو اتاق چت ....ولی من هنوزبه اونجا رفت و آمد دارم و ازهم کلام بودن با  آبجی های گلم (سلما و برخوارو نازنین )و برادران بزرگوار (آقای خدایی و جناب فرشون و آقا امیر علی و آقای رضایی و..) لذت میبرم ...

farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

روزگاری راسخون یکی ازجایزه هاش "سکه طلا"مخصوصی بودکه ضرب می زدندیادمه اون سالهای ابتدایی فکرمی کنم سال 88بودنزدیک سالروزتولدم بودکه بطوراتفاقی درسئوال روزانه سکه طلای راسخون برنده شدم که خیلی خوشحال شدم واین هم خاطره خوش دیگه ای ازراسخون هستش.

farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

به نقل ازیکی ازمدیران که دوست نداره نامش اینجافاش بشه یه موضوعی رودرموردجناب آفتاب واسه من تعریف نمودندکه اوایل آشنایی این مدیرباایشون گمان نموده بودندکه ایشون ازجنس مونث هستند(البته باعرض معذرت ازشماحاج آقا چه میشه کرددیگه سوء تفاوته.خخخ) که بعدش نمی دونم ازکجامتوجه شده بوده که ایشون واحدمحترم نظارتند ضمن اینکه روحانی هم هستند.خخخخخ

 

 

aftabm کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 25059
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 


به نقل ازیکی ازمدیران که دوست نداره نامش اینجافاش بشه یه موضوعی رودرموردجناب آفتاب واسه من تعریف نمودندکه اوایل آشنایی این مدیرباایشون گمان نموده بودندکه ایشون ازجنس مونث هستند(البته باعرض معذرت ازشماحاج آقا چه میشه کرددیگه سوء تفاوته.خخخ) که بعدش نمی دونم ازکجامتوجه شده بوده که ایشون واحدمحترم نظارتند ضمن اینکه روحانی هم هستند.خخخخخ

 

هرچی دل تنگت میخاد بگو خود شما هم تا یک مدتی صدا میزدی آجی آفتاب .البته  اکثر اتاق چتی ها  آجی آفتاب را بکار می بردند.ناگفته نماند .بعضی ها هم  وقتی میگفتم(من نه منم) تحویل نمی گرفتن.ولی انصافا همه عزیز وبزرگوار بودند. دقیق یادم نمیاد ولی ظاهرا با آجی سلما در مورد (من نه منم ) کلی بحث کردیم که چه معنایی داره .شما نمیخای بدونی چه معنایی داره؟

 

 


farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 




به نقل ازیکی ازمدیران که دوست نداره نامش اینجافاش بشه یه موضوعی رودرموردجناب آفتاب واسه من تعریف نمودندکه اوایل آشنایی این مدیرباایشون گمان نموده بودندکه ایشون ازجنس مونث هستند(البته باعرض معذرت ازشماحاج آقا چه میشه کرددیگه سوء تفاوته.خخخ) که بعدش نمی دونم ازکجامتوجه شده بوده که ایشون واحدمحترم نظارتند ضمن اینکه روحانی هم هستند.خخخخخ

هرچی دل تنگت میخاد بگو خود شما هم تا یک مدتی صدا میزدی آجی آفتاب .البته  اکثر اتاق چتی ها  آجی آفتاب را بکار می بردند.ناگفته نماند .بعضی ها هم  وقتی میگفتم(من نه منم) تحویل نمی گرفتن.ولی انصافا همه عزیز وبزرگوار بودند. دقیق یادم نمیاد ولی ظاهرا با آجی سلما در مورد (من نه منم ) کلی بحث کردیم که چه معنایی داره .شما نمیخای بدونی چه معنایی داره؟

باسلام خدمت جنابعالی.چراخیلی میخوام بدونم ببخشیدمن همیشه باهاتون این اصطلاح شوخی روبکارمی بردم:              من نه منم دستم بود       تقصیرآستینم بود     خخخخخخ

 


aftabm کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 25059
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 


آجی شما و آقای خدایی از من خاطره ندارید.

 

amirhossein1392 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16034
|
تاریخ عضویت : دی 1392 

من که زیاد خاطره یادم نمیاد. از عوارض پیری هستش. تنها خاطره ی خوشی که داشتم ارتباطم با سایت در قطار بود. یادمه در قطار نوت بوکم را وصل کردم ولی سرعت خیلی کند بود و قطع و وصل می شد. به خاطر همین یاد یک شعار می افتم که این بود: راسخون یار همیشه همراه. یک روزی هم قرار گذاشتیم اگر شد برویم موسسه راسخون از طریق وای فای اونجا وصل شویم و دل سیری از دانلود در بیاوریم! حاج آقا اجازه هست؟

farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

منم یه خاطره ازنحوه کانکتم به راسخون درکشورعراق که واسه زیارت درکربلابودم دارم به یه کافی نت مخوف درزیرزمینی رفتم امامسئول واحدکامپیوتروقتی فهمیدزوارم وازایران اومدم اونقدرسرعت روپایین بردکه فقط صفحه اول راسخون بازشدامانتونستم بایوزرم واردشم.البته درمکه هم که مشرف شده بودم قصدواردشدن درراسخونوداشتم که ازعربهاترسیدم اونجاخیلی کافی نتهای پیشرفته ای داشتند.خودش خاطره ایه منبعدمیخوام که به سفرهای استانی وخارج ازکشوربه اتفاق خونواده ام برم حتما"درهرکشوری که اقامت داشتم به راسخون وصل وحضورمواعلام خواهم کرد.فعلا"که کشورهای اروپایی مارونطلبیده.خخخخخخ

amirhossein1392 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16034
|
تاریخ عضویت : دی 1392 

یکم دیگر فکر کردم دیدم یک خاطره ی نگفته ی دیگر هم دارم.

باورتون میشه که از مدرسه هم به راسخون وصل شده ام؟

چند ماه پیش درس پرورشی سایت راسخون را برای دوستانم معرفی کردم و  بخش های آن را معرفی کردم. به خدا زبونم مو در آورد اینقدر به آقای کیانی گفتم بیایید مدرسه راسخون را تبلیغ کنید ولی نیامدند و خودم دست به کار شدم. بعدش معلم پرورشی برایم نمره ی 18 گذاشت و با هزارتا التماس که آقا من برای خدا تبلیغ کردم و نه برای نمره، نمره را خط زد. باور کنید هیچ وقت معلم پروزشی به ما نمره 20 نمی ده.

amirhossein1392 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16034
|
تاریخ عضویت : دی 1392 

مثل اینکه حافظم بهبود یافت و خاطره ها داره یادم میاد!

یک روز رفتم راسخون . خواستم یک کمی گردش کنم و از کمربندی گلستان شهدا راسخون بیایم. چشمتون روز بد نبینه راه را گم کردم. رفتم بزرگمهر و پیاده بودم و یک ساعتی پیاده روی کردم و خلاصه بخیر گذشت!

تازه راسخون آیفون هم داره و مثل مراکز حساس هسته ای می مانه! یک روز زنگ زدم گفتند کیه؟؟؟؟؟ من هم که نمی دونستم چی بگم گفتم آقای نجاران هستند؟! خلاصه خیلی خجالت کشیدم.

shayesteh2000 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6168
|
تاریخ عضویت : شهریور 1393 




آجی شما و آقای خدایی از من خاطره ندارید.

 

سلامی گرم خدمت حاج آقای بزرگوار ...

من خیلی توفیق همصحبتی با شمارو نداشتم ....ولی .راستش من اون اول میدیدیم تو اتاق چت تا  آواتارنظارت شما میاد همه از جا بلند میشن و سلام میگن به حاج آقا منتظمی ،پیش خودم میگفتم خوب پس ایشون هستند ،بعد دفعه بعد دیدم آفتاب که حضور پیدامیکنه ...همه یادی از شما میکنن ...موندم چه شکلی میفهمن شما الان حضور دارین بعداز چند دقیقه سردرگمی آجی سلما به دادم رسیدند و کامل واسم شرح دادند اوضاع از چه قراره ........انشاءالله همیشه مثل خورشید  درخشان باشید ....
 

aftabm کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 25059
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 




دیگه کسی از من خاطره نداره بگه .

ممنون از داداشها ی گل و آجی های بزرگوار.

حالاموندم خودم چی بگم همشو که گفتید .

فکرم به جایی نمیرسه.

حاج آقاشماکه بایدبیشترازماخاطره داشته باشین.خنده.ماتازه کلی ازخاطره هاروهم نگفتیم.

یه خاطره: اکثر کاربرا فکر نمی کردن برخوار شهری از شهرهای اصفهانه

- وقتی من گفتم سلام به برخوار اصفهان.

-بعد آجی برخوار گفتن آجی آفتاب مگه شما می دونید برخوار کجاست نکنه شما هم  برخواری هستید؟

 

 

borkhar کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 19319
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 





دیگه کسی از من خاطره نداره بگه .

ممنون از داداشها ی گل و آجی های بزرگوار.

حالاموندم خودم چی بگم همشو که گفتید .

فکرم به جایی نمیرسه.

حاج آقاشماکه بایدبیشترازماخاطره داشته باشین.خنده.ماتازه کلی ازخاطره هاروهم نگفتیم.

یه خاطره: اکثر کاربرا فکر نمی کردن برخوار شهری از شهرهای اصفهانه

- وقتی من گفتم سلام به برخوار اصفهان.

-بعد آجی برخوار گفتن آجی آفتاب مگه شما می دونید برخوار کجاست نکنه شما هم  برخواری هستید؟

سلام حاج آقا.خسته نباشید.

وااااااای حاج آقابله یادم اومد.اوایل که اومده بودم اتاق چت بود.من شمارونمیشناختم .براهمین خیلی تعجب کردم .گفتم شایدشماهم برخواری باشین.

 


farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

یه خاطره دارم ازهمین پستهای بالایی باآقاامیرحسین که:

ناگفته نمونه معمولا"باهرکسی حضوری صحبت می کنم راه خودشوگم میکنه ودراداره هم یاوسایلشوجامیذاره یاقسط وچکهاش برگشت میخوره.

طی ملاقاتی که باکاربرامیرحسین داشتم موقع خداحافظی که پشت سرمونیگاه می کردم دیدم بنده خدابه اینطرف واونطرف می دودفکرمی کنم اینهم ازنوع همون آثاریه که خدمتتون عرض کردم.خخخخخ

مگه نه امیرحسین؟