متن اشعار و روضه های اربعین حسینی
برسر کوی تو ای جان جانان آمدم
مو پریشان رفته بودم دل پریشان آمدم
تا که مأموریتم آمد به پایان آمدم
نام نامی تو را زینتِ دوش نبی
کرم اندر صفحه تاریخ دوران آمدم
بر سر کوی تو ای دل بی توان آمدم
قامتی خم گشته ا زجور زمان آورده ام
بر مزار تو حسین اینک من از شام خراب
از زنان و کودکان یک کاروان آورده ام
از زنان و کودکان یک کاروان آورده ام
چهل روز است که گلگون گشته صحرا
ز خون پاک فرزندان زهرا
چهل روز است که خاموش است خاموش
چراغ کاروان آل طاها
چهل روز است گشته ورد زینب
حسینم واحسینم واحسینا
چهل روز است از قتل حسینش
پریده رنگ از رخسار زهرا
چهل روز است می سوزد سکینه
دلش بشکسته است از داغ بابا
چهل روز است که از خون نقش بسته
به لوح عشق هفتاد و دو امضا
چهل روز است که از هجران اکبر
خورد خون جگر پیوسته لیلا
چهل روز است گل های رسالت
خزان گشته است از بیداد اعدا
چهل روز است قدم از غم خمیده
به یاد روی ماه اکبرم من
چهل روز است قدم از غم خمیده
به یاد قاسم در خون تپیده
چهل روز است دلم دریای خون است
ز هجرانت غمم از حد فزون است
چهل روز است که چون نی در نوایم
به یاد لاله های کربلایم
چهل روز است که رفتم زین بیابان
برون همراه این جمع پریشان
ای عزاداران اربعین آمد
ماتم جان بازان دین آمد
چهل روز است زینب کبری کربلا غوغا ناله ها دارد
چهل روز است دختر زهرا ناله ها دارد
چهل روز است از غصه علی اصغر دل غمگین مادر غصه دارد
چهل روز است کودکان نالان ناله و افغان کربلا دارد
ای عزاداران اربعین آمد
ماتم جان بازان دین آمد
عزاداران موکب زینب از سفر آید کربلا امشب
چو بلبل شور و نوا دارد بر سر قبر کشته ها امشب
ز راه شام بلا امشب اهلبیت شاه حجاز آید
به دشت کرب و بلا زینب با هزاران سوز و گداز آید
ای عزاداران اربعین آمد
ماتم جان بازان دین آمد
جنایات آل سفیان را برملا کرده سرافراز آید
دل سوزان دیده ی گریان شکوفه ها دارد کربلا آید
ای عزاداران اربعین آمد
ماتم جان بازان دین آمد
سوی شام و کوفه ی ویران روز و شب بودم در قفای تو
ز نوک نی چون که بشنیدم صوت قرآن دلربای تو
زدم بر سر چوبه محمل کن نظر از راه وفایم تو
بین حسین جانم اربعین آمد
ای عزاداران اربعین آمد
ماتم جان بازان دین آمد
دست من رو بستن، نبودی ببینی یا حسین
فرقمو شكستن، نبودی ببینی یا حسین
تا كه تو رفتی از بر من،ای عزیز مادر من،گُل یاس پر پر من
سر تو بر نیزه و من از پی تو،خاك عالم بر سر من
بی یاوری،در به دری،بی برادری،بی همسفری
كاشكی می شد باد صبا، یك خبری،برای مادر ببری
از من و از دلبر من
بر تنم نشونه،نبودی ببینی یا حسین
جای تازیونه،نبودی ببینی یا حسین
دست من رو بستن نبودی ببینی یا حسین
فرقمو شكستن نبودی ببینی یا حسین
مهمونت از راه رسیده،قد خمیده،با صورت رنگ پریده
دور فلك ،غریبی این جور ندیده
یك زن تنها كه به دوشش،غم غربت كشیده
دور و برش،بچه یتیما همگی،صف كشیده
همگی گریبان دریده،همگی نفسها بریده
زینب و خرابه،نبودی ببینی یا حسین
یادشم عذابه،نبودی ببینی یا حسین
خنده های دشمن،نبودی ببینی یا حسین
جای نیزه بر تن،نبودی ببینی یا حسین
چشمای زیبای تو خوابه عزیزم،حال من خرابه عزیزم
چشمام پر آبه عزیزم،دیدنت سرابه عزیزم
پاشو از جات تا ببینی،روضه خونه اهل حرم، چشمای ربابه عزیزم
زیر آفتابه عزیزم
كربلا آباد شده امروز،پاشو ای تشنه لبم
آب دیگه آزاد شده امروزپاشو ای تشنه لبم
قربون تو خواهر تو
كاشكی می شد من بمونم،تا بمیرم بر سر تو
با چه رویی ببرم،این خبرو ،برای مادر تو
جامه های پاره،نبودی ببینی یا حسین
گوش و گشواره،نبودی ببینی یا حسین
دست من رو بستن نبودی ببینی یا حسین
فرقمو شكستن نبودی ببینی یا حسین
آی اهل عالم بدونید،عمویی دارم نمی دونید كه چقدر مهربونه
قامتش تا كهكشونه،نگاهش رنگین كمونه
توی چشمای قشنگش،هزار هزار آسمونه
وقتی شبا خواب ندارم،روی شونش سر می زارم
در گوشم آروم آروم،شعر محبت میخونه
وای كه چقدر، عمو جونم مهربونه
شونه هاش بالاتر از،هرچی بلندی رو زمین
عمو جونم میگه ای ،فرشته ی روی زمین
راه نرو خسته میشی،روی شونه هام بشین
روی دوش عمو جونت،همه عالم رو ببین
از تو چشمام میخونه،كه چقدر دوسش دارم
از تو چشماش میخونم،كه چقدر دوسم داره
فكر میكنم عمو جونم اگركه با ما نباشه،خدا اون روز رو نیاره
اگه من تب بكنم،تاب نداره
اگه خار تو پام بره،تاب نداره
هرچی ازش میترسیدم،خدایا اومد به سرم
عمو جون رفت آب بیاره،خبرش اومد به حرم
عمو جونم تا تو بودی سرو سامونی داشتیم
تا تو رفتی دل پر خونی داشتیم
عمو جونم تا تو بودی چاره داشتیم
كی لباس پاره داشتیم
تو كه رفتی ما همه بیچاره شدیم
از پی زینب همه آواره شدیم
بی گوش و گوشواره شدیم
عمو جونم دیگه دل سامون نداره
عمو جون پای زینب جون نداره
كار چشماش دلبریه،دلبریه
قد و بالای قشنگش عجب، محشریه،محشریه
تیغ دو دمش صفدریه،صفدریه
غضب نگاش حیدریه،حیدریه
سر زلفش دل فریبه،دل فریبه
رگ پیشونیش،نصر من الله و فتحٌ قریب ِ
همه عاشق اون حبیبه
قوت بازوی شه،كرببلا
عباس علمدار حسین
دانلود مداحی
هر جای دنیا کسی کشته ببینه چه بشناسی و چه نشناسی، یکی می یاد یه چیزی روش بندازه، سنته، یهودیام این سنت را دارند، گفت بابای من سه روز بدنش زیر آفتاب ماند، همه ی بدن های دشمن را دفن کردند، بابای من بدنش روی زمین افتاد، من دستهایم بسته بود مثل جدم علی که بابا سر مادرم رسید، دستاش بسته بود، از کنار فاطمه اش عبورش دادند من را هم از کنار بدن بابام عبور دادند ... .
یادم نمی رود آن ساعتی که در دل خاک
عریان فتاده بود بدن چاک چاک چاک
منبع:كتاب گلواژه های روضه
همه ی مزارها را امام سجاد (علیه السّلام) نشان داد، هر کی علاوه بر حسین (علیه السّلام) روی مزار عزیزش حساسیت دارد، یکی می گه قبر علی اکبرم کجاست؟ یکی می گه قاسمم چی شده؟ ...
اما رباب حرفی نزد چون همه فکر ارباب حسین است، آخر سر امام سجاد (علیه السّلام) یه قبر کوچیک پیدا کردند، شاید رباب گفته باشه، آقا بچه ی من را اینجا آوردید، آخر قبر کوچک بود، ولی نه این قبر عباس (علیه السّلام) است ... .
یاس ها را جوهر نیلی زدند کودکان را یک به یک سیلی زدند
دستی گرفت بر گره ی معجرش و گفت
راحت بخواب دست به معجر نخورده است
منبع:كتاب گلواژه های روضه
اومد بالای سر قبر برادر، حسین جان ! یادته می خواستم زیارت جدم برم همه ی اهل خانواده دور من جمع می شدید عباسمون دور و برم بود، جلوجلو عباس (علیه السّلام) می رفت، تو و داداشم حسن دور و برم، بابام علی جلو، چراغ را کم می کردید، مبادا چشم کسی به من بیفته، اما کجا بودی، چهل منزل نامحرم ... .
شکسته بال و سیاه و کبود برگشتم
من از محله ی قوم یهود برگشتم
از آن دیار که زن های شام خندیدند ...
منبع:كتاب گلواژه های روضه
اومد بالا سر قبر ابا عبدالله (زبانحال) حسین (علیه السّلام) جان ! یادته نیمه ی شب بابام سر به دیوار کوبید، گفت دستم به بازوی ورم کرده رسید ... داداش دست از خاک در آر، یه جای سالم تو تنم نمونده، بدن من هم مثل مادر کبود شده ... .
شروع کرد راه افتادن بین خیمه ها و قبرها
اینجا کفن پوشیده قاسم من شهد عسل نوشیده قاسم من
اینجا به پای مرکبش فتادم صورت کف پای پدر نهادم
اینجا به دنبال علی دویده اکبر زبان خشک او مکیده
اینجا کبوتر بچه ها پریدند اینجا سر شش ماهه را بریدند
منبع:كتاب گلواژه های روضه
یاحسین (ع) سلام بر شما و یاران تان
برگشت کاروان کربلا
اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر
دوبیتی های اربعین
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
اربعین(مصیبت)
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم
یک پیرهن
گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او
بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
اربعین(مصیبت)
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
بازگشت به وطن
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی
که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی
سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!
زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی
اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی
سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی
اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی
چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی
به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی
خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی
گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی
قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی