راسخون

شبهات مربوط به محرم و جواب دندان شکن به آنها

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

آيا امام حسين(عليه السلام) با يزيد بن معاويه هرچند دور نسبت فاميلي داشتند؟


يک نسبت فاميلي دوري بين امام حسين(عليه السلام) و يزيد ملعون وجود دارد.
نسب امام حسين(عليه السلام) اينگونه است:حسين ابن علي ابن ابي طالب ابن عبدالمطلب ابن هاشم ابن عبد مناف ابن قصى ...
نسب يزيد ملعون هم اينگونه است: يزيد ابن معاويه ابن ابي سفيان ابن حرب ابن أميه ابن عبد شمس ابن عبد مناف بن قصي ...

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

چرا از ميان شهداي کربلا،فقط از يک عده خاص مانند ابوالفضل العباس بيشتر ياد مي شود و از ديگران نام چنداني برده نمي شود؟


در نقل وقايع تاريخي غالباً آنهايي برسر زبانها مي افتند که در ايجاد يک حادثه نقش و تأثيرگزاري بيشتري داشته اند.در حادثه كربلا هم با اينكه همه ياران اباعبدالله الحسين( عليه السلام) در اوج ايثار و رشادت و فداكاري و بزرگواري هستند،اما تعدادي از آنها بيشتر بر زبان ها هستند و از آنها نام برده مي شود و از ديگر شهداي کربلا يا نامي از آنها برده نمي شود و يا كمتر به آنها اشاره مي شود،و اين امر دليل بر كم لطفي در حق آن بزرگواران و يا كم ارزش قلمداد كردن نقش آنان نمي باشد.
آنان در آسمان فضيلت و عظمت چنان درخشيدند كه روشني بخش زندگي انسان‏ها گرديدند و نام پاك آنها زينت بخش محفل آزادگان و پاكان گرديد.
در مورد درخشندگي نام آقا ابوالفضل العباس( عليه السلام) دلايلي وجود داشته و دارد كه سبب شده است تا نام آن حضرت بيشتر از ديگر برادران آن حضرت بر سر زبانها باشد.
اولاً حضرت عباس( عليه السلام) فرزند بزرگ و ارشد ام البنين بود و بيش از ديگر برادران خود در حوادث قبل از عاشورا بخصوص در زمان پدر بزرگوارش امام علي( عليه السلام) وبرادر مظلومش امام حسن( عليه السلام) ايفاي نقش مي كرد.
ثانياً نقش آفريني آن حضرت در حادثه كربلا بيش از ديگر برادران و ياران آن حضرت بود،تا جايي كه برادران ديگر ايشان تحت الشعاع وجود ايشان قرار گرفتند. او ستون کاروان امام حسين( عليه السلام) به شمار مي‌رفت؛ کسي که هم سپهسالار و پرچمدار بود و هم پاسبان خيمه‌ها و ناجي کساني که در محاصره دشمن قرار مي‌گرفتند. پناه و تکيه‌گاه اهل حرم بود و دلخوشي اصحاب امام حسين( عليه السلام)؛ کسي که با شهادتش کمر امام زمانش شکست و دشمن جسورتر و بي‌باک‌تر شد.
ثالثاً حضرت عباس ( عليه السلام) داراي ويژگي هايي بودند كه ايشان را از برادرانش ممتاز كرده بود،نمونه هايي از ويژگي هاي ممتاز آن حضرت عبارت است از:
شجاعت:
گرچه تمام صفات حضرت ابوالفضل چشم‌گير بود، ولي شجاعت در بين آنها نمايانگري خاصي داشت. يکي از شاعران عرب مي‌گويد: او (عباس) در حملات خود يادآور حيدر کرار بود؛ بلکه در واقع تمام خصال پدر، نيک در سرشتش جاي داشت. دست خدا جز پدرش نبود و قدرت الهي در او تجلي مي‌يافت.
آري! آن پدر دست خدا بود و اين فرزند بازوي آن دست و حضور او در ميدان‌هاي کارزار و جنگاوري وي تو را از درخواست دليل بر اين امر بي‌نياز مي‌نمايد. صولت او نشان از صولت پدرش علي مرتضي سلام الله عليه داشت و اگر غلو به شمار نمي‌رفت، مي‌گفتم قدرتش عظيم‌تر از اين است که در جهان خارج تحقق يابد.(1).
ادب:
حضرت ابوالفضل داراي همه آداب اخلاقي، ديني، علمي، روحاني و عرفاني بود. ادب او نسبت به امام حسين ادب صالحان و برگزيدگان بود. در موقع خطاب امام حسين( عليه السلام) را مولاي من، اي فرزند رسول خدا و يا با عبارات احترام‌آميزِ از اين دست صدا مي‌زد.
ايثار:
ابوالفضل العباس( عليه السلام) علاوه بر ايثار جان از آب نيز گذشت با اينکه تشنه بود و بعد از دست‌ها و چشم و دندان خود نيز گذشت تا آب را به خيمه‌ها برساند؛ در انتها نيز جان را بر سر ايمان فدا کرد. بايد اعتراف کرد که حضرت ابوالفضل در پاسداري از سالار شهيدان بر قله بلند ايثار قرار گرفته بود و بر ديگر جانبازان آن ميدان برتري نشان داد.
صبر
عباس در هيچ مرحله‌اي از مراحل قيام خونين کربلا سخني که حاکي از جزع و بي‌تابي باشد بر زبان نياورد. مصائبي که بر او وارد مي‌شد، همچون امواج شکننده‌اي بود که کوه‌هاي عظيم را متلاشي مي‌کرد؛ اما او پايدار ماند و کانون دلش از صبر و شکيبايي موج مي‌زد. عباس( عليه السلام) مي‌ديد که چگونه ستاره‌هاي درخشان انسانيت و اصحاب وفادار حسين در خاک و خون مي‌غلتند و مي‌شنيد که چگونه کودکان معصوم، العطش العطش مي‌کنند و نوحه و آه و اشک زنان داغ‌دار و بانوان والامقام، قلبش را مي‌فشرد؛ اما هرگز جزع و بي‌تابي نکرد. او تسليم فرمان خدا بود و در اين راه، از برادر بزرگوارش امام حسين( عليه السلام) پيروي مي‌کرد. چنين شخصيتي محال است در ميدان صبر شکست بخورد.(2).
از ديگر ويژگي‌هاي او مي‌توان بصيرت، عصمت، علم و دانش و يقين را نام برد. امام صادق( عليه السلام) درباره حضرت عباس( عليه السلام) فرمودند:« امام صادق( عليه السلام): «کانَ عَمُّنا عباسُ بْن عَلِيٍّ؛ نافِذَ الْبَصِيرَةِ صُلبَ الْاِيمانِ جاهَدَ مَعَ اَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ و أبلي بَلاءً حَسَناً؛ عموي ما عباس پسر علي، بينشي تيز و دقيق و ايماني محکم و استوار داشت، در رکاب برادرش با دشمنان جهاد کرد و به خوبي از عهده آزمايش الهي برآمد و به مقام شهادت رسيد».(3)

پي نوشتها:
1- سيد عبدالرزاق موسوي المقرّم، سردار کربلا، حضرت ابوالفضل، ترجمه: ناصر پاک‌پرور، ص282.
2- برداشتي آزاد از احمد بهشتي، قهرمان علقمه، ص 95.
3- مامقاني، تنقيح المقال، ج 2، ص 128.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

حضرت علي اكبر عليه السلام و حضرت امام سجاد عليه السلام در روز عاشورا هر يك چند ساله بودند ؟


در اين که حضرت علي‌اکبر در چه زماني متولد شد، در کتاب‌هاي معتبر تاريخي مطلبي يافت نشد . اصولاً درباره اينکه حضرت چند ساله بوده، اختلاف است.
برخي هيجده ساله و گروهي نوزده ساله و بعضي بيست و پنج ساله ذکر کرده‌اند. در ترجمه نفس المهموم آمده که علي‌اکبر( عليه السلام) در زمان حکومت عثمان متولد شد . در آن جا نقل شده مشهور اين است که حضرت بيست و پنج سال سن داشته است.(1)
در کتاب فرهنگ عاشورا آمده که حدود بيست و پنج سال سن داشت.(2) اشاره‌اي به زمان تولد وي نکرده است.
شيخ مفيد در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسي در بحار الانوار، و ساير مورخان و محدثان بزرگ شيعه به تاريخ ولادت حضرت اشاره‌اي نکرده‌اند.
در کتاب نگاهي نو به جريان عاشورا که اخيراً چاپ شده و درباره حضرت علي‌اکبر مفصل بحث کرده ،به تاريخ ولادت اشاره نکرده ، از مقتل خوارزمي نقل مي‌کند که سن حضرت بيست و هشت سال بود.(3)
محدث قمي مي نويسد : اختلاف در سنّ شريف آن جناب است كه آيا در وقت شهادت هيجده ساله يا نوزده ساله بوده و از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام كوچك تر بوده يا بزرگ تر و به سنّ بيست و پنج سالگى بوده ؟ بين عُلما در اين باب اختلاف است ، به هر تقدير، مدّتى كه در دنيا بود ،عمر شريف خود را صرف عبادت و زهد و مکارم اخلاق مي نمود .(4 )
شيخ مفيد از علماي بزرگ شيعه امام سجّاد عليه السّلام را بزرگ تر از حضرت علي‌اکبر مي داند :
براى حسين عليه السّلام شش فرزند بود: على بن الحسين «اكبر» كنيه ‏اش ابو محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد شاه ايران بود. على بن الحسين «اصغر» و مادرش ليلى دختر أبى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.(5 )
بنا براين به صورت دقيق نمي توان ادعا کرد که حضرت علي‌اکبر از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام بزرگ تر بوده، افزون براين جزئيات زندگي حضرت علي‌اکبر در تاريخ نيامده، تا انسان بتواند علت ازدواج نکردن او را بيان کند. اگر سن او زياد بوده ،قطعا عواملي موجب شده که ازدواج نکند .شايد ازدواج کرده و در تاريخ نيامده است .
محمد بن ادريس مي‏نويسد: درباره‏ ي سن و بزرگتر بودن علي اکبر از امام سجاد بايد به خبرگان و نسب شناسان رجوع نمود مانند زبير بن بکار، ابوالفرج اصفهاني، بلاذري، مزني، صاحب کتاب لباب اخبار الخلفاء، عمري، صاحب کتاب زواجر و مواعظ، ابن ‏قتيبه، در کتاب معارف، محمد بن جرير طبري، ابن‏ ابي‏ الازهر، ابوحنيفه‏ ي دينوري و ابوعلي بن همام.
ابن‏ ادريس مي‏افزايد: همه‏ ي اين نويسندگان و دانشمندان و نسب شناسان بزرگ بر بزرگتر بودن علي اکبر از امام سجاد عليه‏ السلام اتفاق نظر دارند و آنان در اظهار نظر دراين باره از ديگران آگاه‏ترند(6)
اما در مورد سن امام سجاد( عليه السلام) در کربلا:
علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ مشهور به زين‌العابدين و سجاد، چهارمين امام شيعه است كه بنا به قول مشهور(7) در سال 38 هجري متولد شده است. در نقل‌هاي چندي هم سال 35 و 36، سال تولد دانسته شده است.(8)
بنابراين سن آن حضرت در کربلا 23 سال بوده است.

پي‌نوشت‌ها:
1. دمع السّجوم ، ذوي القربي ،1378 ،چاپ اول ،ترجمه نفس المهموم ، شيخ عباس قمي ،مترجم ابو الحسن شعراني، ص 330 .
2. فرهنگ عاشورا، فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، قم، نشر معروف ، 1378 ، چاپ چهارم . ص 322
3. نگاهي نو به جريان عاشورا ، جمعي از نويسندگان ،، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1383 ، ص 89 ـ 91.
4 .منتهي الآمال، ج1، شيخ عباس قمي ، ص589 ، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه چاپ سيزدهم ، ص693.
5 . ارشاد ، ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، ا نتشارات علميه اسلاميه ،ج 2 ،ص 137.
6. سرائر، ج 1، مزار حج، ص 656-655.
7. تواريخ النبي و الآل، ص 29 از: الارشاد، ص 284؛ مسار الشيعه، ص 31؛ التهذيب، ج 6، ص 77؛ روضه الواعظين، ص 242؛ كشف‌الغمه، ج 2، ص 105؛ الفصول المهمه، ص 183، الدروس، ص 153؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 175، اعلام الوري، ص 256.
8 . تواريخ النبي و الآل، ص 30 از: الاقبال، ص 621، مصباح المتهجد، ص 733، بيهقي در لباب الانساب سه قول را در تولد امام سجاد ـ عليه السلام ـ آورده: 33، 36 و 38 هجري.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

آيا امام حسين عليه السلام فرزندي به نام عبد الله داشتند كه كنيه ايشان ابا عبدالله است ؟


اگر چه در فرهنگ اعراب يکي از جهات قرار دادن کنيه ها براي اشخاص با توجه به نام فرزند او مي باشد و اشخاص را با نام فرزند بزرگتر خود مي خواندند. مثلاً به امام علي عليه السلام «ابا الحسن» مي گويند. به اين دليل که فرزند (پسر) بزرگ ايشان، امام حسن ( عليه السلام) بود. اما وجوه ديگري نيز در نام گرفتن برخي از افراد به الغاب و کنيه ها وجود داشته است که در مجموع باعث شده است در تحليل کنيه «اباعبدالله» براي امام حسين ( عليه السلام)، سه نکته قابل ذکر باشد:
1. در ميان اعراب خصوصا بزرگان قبائل مرسوم بود که در بدو تولد براي نوزادان خود خصوصا نوزاداني که به جهت جايگاه خانوادگي مقامي خاص داشتند علاوه بر اسم، کنيه اي نيز تعيين مي شد، که در همين راستا پيامبر اکرم (ص) کنيه «اباعبدالله» را از همان سنين کودکي براي نواده خود حضرت سيد الشهداء برگزيدند(1). حتي روايات فراواني داريم که امام حسين در دوران کودکي و قبل از تولد فرزندانش در لسان پيامبر و امير المومنين ابا عبدالله خوانده شده است:
عَنْ امام الصادق ( عليه السلام) قالَ : « قالَ عليٌ عَلَيهِ السَّلام لِلْحُسَيْنِ ( عليه السلام): يا اباعَبداللهِ اُسْوَهٌ اَنْتَ قَدْماً . فقالَ :‌ جُعِلْتُ فِداکَ ما حالي ؟‌... امام صادق عليه السلام فرمود:‌ « علي عليه السلام به حسين عليه السلام فرمود: اي اباعبدالله تو از پيش اسوه مردم بوده اي . [ حسين عليه السلام ] عرض کرد : فدايت شوم حال من چگونه است ؟‌ فرمود:‌ دانشي داري که ايشان بدان نادان اند و زود است که دانشمند از دانش خود بهره جويند. اي فرزندم گوش فرادار و بينا باش قبل از آنکه [ واقعه اي] تو را دريابد. قسم به آن که جانم در دست اوست بني اميه خون تو را مي ريزند اما نمي توانند تو را از آئينت برگردانند و از ياد پروردگارت غافل سازند . حسين ( عليه السلام) فرمود:‌ قسم به آن که جانم در دست اوست کافي است. من بدانچه خدا فرود آورده است اقرار کردم و سخن پيامبر را دروغ نمي شمارم .(2)
2. بر اساس برخي اقوال تاريخي امام حسين ( عليه السلام) فرزندي به نام عبدالله داشت که در کربلا به شهادت رسيد. برخي عبد الله را نام ديگر علي اصغر دانسته اند. اما بر اساس برخي از اقوال تاريخي عبدالله، نوزادي است که در کربلا به دنيا آمد و مادرش رباب بود .که نشان مي دهد او فرزندي غير از علي اصغر( عليه السلام) بوده است (3).
3. برخي نيز با توجه به معناي اين کنيه «پدر بندگان خدا » با اين تحليل که قيام امام حسين ( عليه السلام)، موجب بقاي دين و يکتاپرستي بود و پرستش هر يگانه پرستي در دنيا تا قيامت، مرهون حرکت و شهادت امام است، اگر امام حسين ( عليه السلام) قيام نمي نمود و خون پاک خود و فرزندان و يارانش را نثار نمي کرد ديگر نشاني از توحيد و عبوديت باقي نمي ماند که مردم عبد آن خدا و عامل به آن توحيد باشند. از اين رو،حکمت اطلاق اين کنيه بر ايشان را به اين دليل دانستند که او پدر تمام بندگان خداست؛ يا همان «اباعبدالله» .(4)
و همچنين برخي با اين تحليل که قيام حضرت موجب حفظ اسلام و رسالت پيامبر اسلام گشت و در واقع امام حسين ( عليه السلام) احيا کننده شريعت جد خود گشت، و لذا ايشان «پدر حضرت محمد» يا همان اباعبدالله نام گرفت چون يکي از القاب پيامبر که در قرآن هم بدان اشاره شده، عبدالله است.آنچه که خداوند متعال پيامبرش را اينگونه معرفي مي کند: و انّه لمّا قام عبدالله يدعوه …؛ و چون بنده خاص خدا (محمد صلي الله عليه و آله) قيام کرد، در حالي که خدا را مي‌خواند. (5)

پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار ،الوفاء بيروت ،1404ق، ج44، ص 251.
2. ابن قولويه قمى، كامل الزيارات،انتشارات مرتضويه نجف اشرف، 1356 ق، ص 72.
3. ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي بيروت، دار صادر .1379 ق،ج 2، ص 181.
4. آيت الله عندليب، ثارالله،مرکز مطالعات راهبردي خيمه، بي تا، ص 47.
5. جن/19.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

با توجه به اينکه خداوند در قرآن ميفرمايد:«ولا تلقوا بايديکم الي التهلکة»(بقره،آيه195).چرا امام حسين(عليه السلام) براي شهادت و کشته شدن بيرون شد و خودش و يارانش را به کشتن داد؟

با توجه به اينکه خداوند در قرآن مي فرمايد:«ولا تلقوا بايديکم الي التهلکة»(بقره،آيه195).چرا امام حسين(عليه السلام) براي شهادت و کشته شدن بيرون شد و خودش و يارانش را به کشتن داد؟
پاسخ:
بعضي اين سوال را مطرح مي کنند .اين كه القاء نفس در تهلكه جايز نيست صحيح است،‌ اما قيام امام حسين(عليه السلام) القاء نفس در تهلكه نبود. چون:
اولاً: اگر كسي كشته شدن در راه خدا را القاء نفس در تهلكه بداند بايد اغلب غزوات پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم) را به همين حساب بگذارد. و نيز وجوب مقابله بيست تن از افراد نظامي در جنگهاي اوليه اسلام كه هنوز مسلمين قدرتي نداشتند در مقابل دويست نفر را بايد «القاء در تهلكه» بداند و اين به اجماع مسلمين صحيح نيست.
ثانياً: آيه اي كه در اين مورد ذكر شده است كه خداوند مي فرمايد: «و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة»، «خود را بدست خويش در مهلكه نيندازيد» به اين معنا نيست كه در راه خدا جهاد نكنيد، كه چنانچه كشته شديد خود را بدست خويش در مهلكه انداخته ايد. بلكه ؛ آيه در موردي نازل شد كه مسلمين در هنگام اقدام به جنگ مأمور بودند كه هر كس بقدر وُسع و توان خويش، ساز و برگ و زاد و راحله بياورد تا اسباب جنگ از اسلحه و آذوقه فراهم شود. و در اكثر تفاسير آمده است كه آيه، مربوط به انفاق مال براي جنگ با دشمن است، و منظور از آيه اين است كه خود را با ترك انفاق و ترك صرف مال در راه جهاد، با دست خود به هلاكت نيفكنيد. چون كامل آيه عبارت است از: «و انفقوا في سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة و احسنوا ان الله يحب المحسنين:در راه خدا انفاق كنيد و با (ترك انفاق) خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد! و نيكي كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد».
علامه طباطبايي-رحمة الله عليه- در تفسير آيه فوق مي فرمايد: «انفقوا» (انفاق كنيد) حاكي از وجوب تهيه مقدمات مالي جنگ است و آن عبارت از انفاق براي فراهم نمودن تجهيزات و آمادگي ها و وسايل جنگي است. و جمله «و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة» مطلق است، و منظور از آن، نهي از هر چيزي از افراط و تفريط است كه موجب هلاكت مي شود، چنانكه بُخل و انفاق نكردن مال، هنگام جنگ و جهاد، موجب بهم پاشيدگي نيرو و نابودي قدرت مي‌گردد، و در نتيجه لشكر اسلام در پرتگاه هلاكت قرار مي گيرد، زيرا دشمن بر او پيروز مي شود، همينطور، زياده روي و اسراف در انفاق مانند انفاق همه اموال، موجب فقر و درماندگي خواهد شد. كه اين دو، موجب انحطاط در زندگي و از ميان رفتن آبرو خواهد گرديد." (2)
ثالثاً: بين اينکه انسان با دست خود،خودش را براي غير خدا به هلاکت بيندازد، با انداختن خود به ضرر و مشقت در راه خدا بخاطر هدف امر به معروف و نهي از منكر، فاصله زيادي است. زيرا؛ اولي - انداختن خود با دست خود به هلاكت-، بدبختي و سيه روزي است، ولي دومي، سعادت ابدي مي باشد. لذا بر اساس آيات قرآن و گفتار امامان معصوم(عليه السلام) جان نثاري و فداكاري و خود را به خطر انداختن و شهادت در راه خدا و امر به معروف و نهي از منكر، نه تنها «انداختن خود با دست خود به هلاكت» نيست، بلكه بزرگترين كرامت و شرافت براي يك انسان با عزّت است.
رابعاً: شهادت در راه خدا و جان نثاري براي خدا، به معناي هلاكت نيامده است. چون هلاكت در جايي است كه اصلاً هيچگونه قصد قربت الهي در كار نباشد.خداوند در قرآن كشته شدگان در راه خدا را به منزل? زنده‌گان و شهدا فرض مي كند و آنها را مي ستايد و مي فرمايد: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون: (3)آنهايي كه در راه خدا مي جنگند و كشته مي شوند مرده نپنداريد بلكه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي مي‌خورند».

پي نوشتها:
1. بقره /195
2. الميزان،‌ج1، ذيل آيه شريفه
3. آل عمران /169
برگرفته از كتاب: 72 پرسش پيرامون حماسه كربلا، خسرو تقدسي نيا.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

در مورد امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) گفته مي شود که انتقام خون سيد الشهدا (عليه السلام) را خواهد گرفت.اين انتقام از چه کساني و به چه صورت خواهد بود ؟


طبق عقايد شيعه و روايات رسيده امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بعد از ظهور هم از قاتلان و ظالمين در حق اهل بيت(عليهم السلام) انتقام خواهد گرفت و هم از کساني که در زمان ظهور در قيد حيات بوده و به جنايت و ظلم دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) راضي هستند،توضيح اينکه:
در ادبيّاتِ معارفِ شيعه، چنين آمده است كه: پس از ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) عده اي از خالص ترين مؤمنان و پليدترين كافران به دنيا «بازگشت» مي نمايند. چنين بازگشتي را «رَجعت» مي نامند و صرفاً شاملِ همان افرادي است كه ايمان يا كُفرشان در بالاترين درجه باشد و اگر شخصي به اين ميزان نرسيده باشد، در زُمرة «رَجعت يافتگان» نخواهد بود.[1]
در ضمن جاي ترديد نيست كه ستمگران به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، مصداق كُفر و شرك اند؛ تا جائي كه در احاديث آمده است:
«هر كس در كفر دشمنان و ستمگران به ما اهل بيت شك كند، كافر است»![2]
با در كنار هم قرار دادنِ اين پيام و روايت پيشين، نتيجه مي گيريم اين افراد ـ حتماً ـ به دنيا بازگشت كرده و به دست يداللهيِ حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ با گوشه اي از جزايِ دنياييِ بَرخي اعمال خود مواجه مي شوند.
همچنين خداوند از افرادي كه به شهادت امام حسين(عليه السلام)رضايت دارند، به وسيله امام مهدي(عليه السلام) انتقام مي‌گيرد. ما در زيارت امام حسين(عليه السلام) هم به قاتلان نفرين مي‌كنيم و هم به كساني كه هر چند در جنگ شركت نداشتند، ولي اين عمل را پسنديده و پذيرفتند.
در روايتي از امام رضا(عليه السلام) نقل شده كه راوي مي‌گويد: "از امام در رابطه با كلام امام صادق(عليه السلام) پرسيدم كه مي‌فرمايد: قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) فرزندان قاتلان امام حسين(عليه السلام) را مي‌كشد، اين كلام با آيه "وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى" چگونه معنا مي‌شود؟ فرمود: اينها راضي به فعل پدران بوده و به آن افتخار مي‌كنند، و كسي كه راضي به فعلي باشد مانند كسي است كه انجام داده است. (3).شايد بتوان گفت آنچه حقيقت فعلي آدمي را شكل مي‌دهد، همان نيات و افكار او است كه باعث تحرك انسان در مسير حالات دروني مي‌شود.
در توضيح اين روايت بايد گفت:
طبق روايات رسيده از ائمه معصومين(عليهم السلام) کساني که به عملکرد شخص يا گروهي راضي و خشنود باشند با آنها در آن کار شريک مي باشند.
امام صادق (عليه السلام) : به خدا سوگند قائم ما آل محمد (ص) همه دودمان و نسل کشندگان حضرت حسين (عليه السلام) را ميکشد چون به عمل پدرانشان راضي هستند.(4) يعني چون ذريه آنها مي شنوند کردار ناشايسته پدران خود را و راضي به آن عمل ميگردند، به اين جهت استحقاق عقوبت پيدا ميکنند.
پس از پيروزي که خداوند در جنگ جمل نصيب حضرت علي (عليه السلام) فرمود ، يکي از ياران آن جناب گفت : دوست داشتم برادر من فُلان با ما ، در اين کارزار حاضر بود تا مي ديد چگونه خداوند شما را بر دشمنانت پيروزي عطا نمود.
حضرت فرمود آيا ميل و محبت برادر تو با ما است؟ گفت آري ، فرمود او هم در اين جنگ با ما بوده. و ( از دوستداران ما حتي ) کسانيکه در صلب مردها و رحم زنها ، هستند ( مانند آنستکه ) در سپاهيان ما به همراهي ما حاضر بوده اند ، زود است که روزگار ايشانرا مانند خونيکه از بيني انسان ناگهان بيرون آيد به وجود آورده ظاهر گرداند ، و به سبب ( خدمات و ترويج ) ايشان ، ايمان قوت گيرد ( و دشمنان ما ، در دست آنان مغلوب شوند ).(5)
پي نوشتها:
[1] . انما يرجع الي الدنيا قيام القائم ـ عليه السلام ـ من محض الأيمان محضا او محض الكفر محضا. فاما من يَسوي هذين فلا رجوع لهم الي يوم الحساب. بحارالانوار، ج 6، ص 254، ب 8، ح 87؛ بحارالانوار، ج 53، ص 138.
[2] . بحار، ج 27، ص 62؛ وسايل الشيعه، ج 28، ص 345؛ اعتقادات شيخ صدوق(ره) 80ـ79.
[3]. تفسير برهان، ج4، ص559، ذيل آيه‌ي 33 اسراء.
[4]. ثواب الاعمال عقاب الاعمال صفحه 485.
[5]. ترجمه و شرح نهج البلاغه فيض الاسلام صفحه 63.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

نحوه شهادت حضرت علي اصغر( عليه السلام ) چگونه بوده است؟چرا امام حسين(عليه السلام) با اينکه مي دانستند کودکش را به شهادت مي رسانند،او را مقابل دشمن برد؟


در مورد چگونگي شهادت علي اصغر( عليه السلام ) دو قول مطرح است که مشهورتر اين است که:
وَلَمّا رَأي الحُسين عليه السلام مَصارِعَ فَتَيانِهُ وَاَحَبَّته عَزَمَ علي لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادي هَل مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلي الله عليه وآله، هَل مِن مُوحِّد يَخافُ الله فينا، هَل مِن مُغيثٍ يُغيثُنا يَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعين
يَرجوا ما عِندِ الله في اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَويل فَتَقَدَّم اِلي بابِ الْخَيمه و قال لِزينَبَ ناوِليني وَلَديَ الصَّغيرَ حَتّي اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَيه لِيُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدي لَعنَه الله تعالي بِسَهم فَوقع في نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِيْنَب خُذيهِ ثُمَّ تَلَقّي الدَّمَ بِکَفَّيه فَلما اِمْتَلأتا رَمي بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علي ما نَزَلَ بي اَنَّهُ بِعَين الله.
با به شهادت رسيدن جوانان بني هاشم و ياران حضرت حسين عليه السلام، امام خود، با تمام وجود براي رزم با دشمن، به سويشان رفت در حاليکه بانگ مي زد:آيا مدافعي هست که از حرم رسول خدا صلي الله عليه وآله دفاع كند؟آيا موحدي هست که به خاطر ما از خدا بترسد؟ آيا فرياد رسي هست که با اميد به خدا به فرياد ما برسد؟آيا ياوري هست که با اميد به آنچه در نزد خداست به ياري ما بشتابد؟ در اين هنگام از ميان بانوان در خيمه شيوني بر خاست پس امام عليه السلام به کنار خيمه رفته وخطاب به زينب سلام الله عليها فرمود کودکم را بياور تا با او خدا حافظي کنم.
حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در اين زمان حرمله بن کاهل اسدي لعنه الله عليه به سوي او تير انداخت؛ تير به گلويش نشست وآن را بريد پس حضرت ( عليه السلام ) به زينب (سلام الله عليها ) فرمود او را بگير. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوي آسمان پاشيد وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برايم آسان است، چون در محضر خدا است.
بنابراين طبق اين نقل اصلاً امام حسين( عليه السلام ) علي اصغر را به ميدان نبردند.
اما بنابر اينکه بگوييم آن حضرت( عليه السلام ) علي اصغر( عليه السلام ) را به مقابل لشکر دشمنان برده باشد:
ما شيعيان با توجه به اينكه قائل به عصمت ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ هستيم لذا قائليم تمام حركات و سكنات آنها از روي حكمت و مصلحت بوده است «فعل امام ـ عليه السلام ـ براي همه حجت است»[1] و نمي توان بر آن ايراد گرفت. امّا در جواب به اين سؤال بايد گفت: هدف امام حسين ـ عليه السلام ـ شناساندن ماهيت پليد حكومت اموي به مردم بود. و هدف دشمن، شدت عمل و سخت گيري هرچه بيشتر، بر امام ـ عليه السلام ـ و همراهان امام بود.
اگر خواسته باشيم با كمي تفصيل جواب بدهيم بايد بگوئيم:
اولاً‌ اگر اين ايراد بر امام ـ عليه السلام ـ وارد باشد (كه حضرت با احتمال به اينكه علي اصغر ـ عليه السلام ـ كشته مي شود، نمي بايست او را به ميدان ببرد) بايد گفت: پس حضرت اصلاً نمي بايست دست به قيام بزند! چون به طور يقين مي دانست كه اگر قيام كند به شهادت مي رسد.[2]
ثانياً بايد بر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ هم ايراد گرفت كه: حضرت با اينكه مي دانست در جنگهايي كه صورت مي گيرد تعدادي از اصحابش كشته مي شوند باز هم اصحابش را به جنگ با كفار مي برده است. البته بايد توجه داشت كه اين كشته شدنها در راه خدا و به خاطر حفظ اسلام و رونق بخشيدن به اسلام بوده است و هلاكت نبوده است «اگر كسي كشته شدن در راه خدا را القاء نفس در هلاكت بداند بايد اغلب غزوات پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را به همين حساب بگذارد... و اين به اجماع مسلمين صحيح نيست.»[3]
اساساً هدف امام حسين ـ عليه السلام ـ از قيام اين بود كه فساد و انحراف حكومت بني اميه را به همه ثابت كند و مردم را از اين جهل و ظلمتي كه دچارش شده بودند نجات دهد لذا در زيارت آن حضرت در عيد فطر و قربان مي خوانيم «و بذل مهجته فيك حتي استنقذ عبادك من الجهاله و حيرة الضلاله»[4] امام ( عليه السلام ) جانش را در راه تو فدا كرد تا بندگانت را ازجهالت و گمراهي نجات دهد.

پي نوشتها:
[1] . ابراهيم آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، چاپ هشتم، تهران، نشر صدوق، 1372، ص 27.
[2] . دراين رابطه مراجعه شود به كتاب «شهيد آگاه» لطف الله صافي، چاپ سوم، مشهد، مؤسسه نشر و تبليغ، 1366.
[3] . ابراهيم آيتي، پيشين، ص 37.
[4] . شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، زيارت مخصوصه امام حسين ـ عليه السلام ـ در عيد فطر و قربان، ص 775.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

منظور از حديث« کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا» چيست؟

جملة مذكور شعاري ديني و اعتقادي است، نه روايت.
اين جمله و شعار، نشان دهنده پيوستگي و تداوم خطّ درگيري حقّ و باطل در همة زمان ها و مكان هاست. هميشه و در طول تاريخ، حقّ و باطل رو در روي هم قرار دارند و اين انسان هاي آزاده هستند كه وظيفه پاسداري از حق و پيكار با باطل را برعهده دارند.بي اعتنا گذشتن از كنار حقّ و باطل، بي ديني است. نبرد عاشورا اگر چه از نظر زمان كوتاهترين درگيري در كمتر از يك روز بود، ولي از نظر امتداد، طولاني ترين درگيري با ستم و باطل است و تا هر زمان كه هر آرزومندي آرزو كند كاش در كربلا بود و در ياري امام شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) به فوز عظيم شهادت مي رسيد، ادامه دارد. كما اينكه در زيارت امام حسين(عليه السلام) به اين نكته اشاره شده است: يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً .
همان گونه كه امام حسين(عليه السلام) وارث پيامبران عليهم السّلام است، پيروان عاشورايي او نيز وارث خطّ سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم كربلا را بر زمين نمي نهند واين مسأله جوهر تشيع در بُعد سياسي است.
حضرت امام خميني(ره) در پيامي به مناسبت 17 شهريور سال 57 فرمود: عاشورا، قيام عدالت خواهان با عده اي قليل و ايمان و عشقي بزرگ، در مقابل ستمگران كاخ‌نشين و مستكبران غارتگر بود و دستور آن بود كه اين برنامه، سرلوحه زندگي امّت در هر روز و در هر سرزمين باشد... .[1]
اباعبدالله الحسين(عليه السلام) قيام بر ضدّ سلطه ستمگري را كه حلال را حرام مي‌كند و عهد الهي را شكسته و بر خلاف سنّت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) عمل نموده، ضروري مي‌داند و مي‌افزايد: فلكم فيّ اُسوةٌ؛[2] كار من براي شما الگو است .
گسترة زمين و زمان كربلا و عاشوراست و هميشه و همه جا با الهام از اين مكتب، در راه آزادي و عزّت بايد فداكاري نمود. جملات آخر را با كلامي از امام خميني به پايان مي بريم: اين كلمة كلّ يومٍ عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا ، يك كلمه بزرگي است... همه روز بايد ملّت ما اين معنا را داشته باشد كه امروز روز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم. انحصار به يك زمين ندارد. انحصار به يك افراد نمي شود... همه زمين ها بايد اين نقش را ايفا كنند .[3]
پي نوشتها:
[1]صحيفة نور، ج 20، ص 57.
[2]تاريخ طبري، ج 4، ص 304، چاپ مطبعة الاستقامه بالقاهره.
[3]صحيفة نور، ج 9، ص 202، با استفاده و اقتباس از كتاب فرهنگ عاشورا،ذيل جملة كلّ يومٍ عاشورا .

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

راز جاودانگي عزت و افتخار حسيني در چيست؟


از منظر امام حسين( عليه السلام) عزت و افتخار و آزادي، در خدا محوري، تكليف گرايي، رهايي از قيد و بند هاي ماديت و تسليم نشدن در برابر ستم و قيام عليه رهبر ظالم و قانون شكن ظهور مي كند. گرچه قيام موجب شهادت گردد. عزت و افتخار بدين معنا در برابر رويكرد مادي قرار مي گيرد كه در فرهنگ ماديت،‌ آزادي و افتخار در ثروت اندوزي،‌ فخر به امتيازات مادي و مغلوب نمودن طرف مقابل در جنگ، ظهور مي كند.
امام حسين( عليه السلام) با اين نگرش از آزادي و افتخار - كه اصطلاحاً از آن به عنوان عزت و افتخار حسيني ياد مي شود - عليه ستم، قانون شكني و رهبر ستمگر قيام نمود.[1] و قيام او الگويي مناسب براي همگان بود، چنان كه خود بدان اشاره نمود.[2]
قيام امام حسين( عليه السلام) گرچه در زمان محدود و مكان معيّن به وجود آمد ولي شعاع آن تمام جهان را فرا گرفت و آزادي خواهان جهان امام حسين( عليه السلام) را نمادِ آزادي خواهي خواندند و قيام و عزّت و افتخار حسيني جاودانه شد. بي ترديد عوامل متعدد در جاودانگي عزّت و افتخار حسيني تأثير گذار بوده است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:
آزادي خواهي و عزّت مندي
آزادي زيباترين واژه اي است كه همگان حتي دشمنان آزادي آن را دوست دارند. از اين رو آزادي خواهان جهان و انبياء با ستمگران مبارزه نمودند تا مظلومان آزاد باشند و عدالت بر قرار گردد. امام حسين( عليه السلام) به عنوان رهبر آزادي خواه و بر ضد آزادي ستيزان قيام نمود. و اين قيام در زماني شكل گرفت كه خفقان و ستم جامعه اسلامي را فرا گرفته بود و يزيد و يزيديان به دين زدايي پرداخته و از هيچ ستمي عليه حق و حق گرايان دريغ نمي كردند؛ از اين رو امام مرگ در راه خدا را زينت دانسته[3] و تسليم نشدن در برابر ستم و اسير ذلت نشدن را عزت و افتخار دانست:«موت في عزٍّ من حياه في ذلّ؛[4] مرگ با عزّت بهتر از زندگي با ذلّت است». هم چنين حضرت در برابر بيعت خواستن يزيد فرمود: «ناپاكِ ناپاك زاده مرا بين دو چيز: شمشير و ذلّت مخيّر قرار داده، اما ذلّت از ما بسيار دور است».[5]
الموت اولي من ركوب العار و العار اولي من دخول النار[6]: «مردن از آلودگي به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر.» مرا عار بايد از اين زندگي كه سالار باشم كنم زندگي
امام حسين( عليه السلام) نه تنها آزادي خواه بود كه دشمنان خويش را نيز به آن فرا خواند:[7] اگر دين نداريد و از روز قيامت نمي ترسيد لااقلّ در زندگي دنياتان آزادمرد باشيد .
آزادي خواهي و ستم ستيزي و حق گرايي امام حسين( عليه السلام) موجب شد كه غير مسلمانان از قيام او درس گرفته و او را دوست بدارند، زيرا او به همگان درس آزادي داد. مهاتماگاندي - رهبر فقيد هندوستان - از قيام كربلا به عنوان الگو ياد نمود.[8]
2_ خدامحوري:
يكي از علل جاويدانگي عزت و افتخار حسيني در خدا محوري ظهور مي كند. خدا محوري كه در اخلاص، تكليف گرايي،‌تقوا و ... ظهور مي كند در صحنة كربلا به اوج خود رسيد. امام حسين( عليه السلام) پيش از خروج از مدينه هر گونه شائبه دنياگرايي، رياست طلبي و جنگ قدرت را رد نمود وانگيزه قيام را اصلاح امت اسلامي[9] و حفظ دين و بدعت زدايي دانست.[10]
از سوي ديگر حضرت بارها از تسليم شدن در برابر خواست خدا و جلب رضايت او سخن گفت. امام در آخرين لحظات زندگي عرضه داشت: ... صبراً علي قضائك، لا معبود سواك، يا غياث المستغثين، صبراً علي حكمك، يا غياث من لا غياث له...؛[11] بارخدايا ! من در برابر حكم تو شكيبايم، جز تو معبودي نيست،‌ اي فريادرس دادخواهان،‌ بر حكم و تقدير تو شكيبا هستم، اي فرياد رس آن كه فرياد رسي ندارد .
3_ سفارش و سيرة معصومان در پاسداري از عزت و افتخار حسيني:
يكي از علل جاويدانگي عزت و افتخار حسيني،‌سفارش و سيره عملي معصومان( عليه السلام) در پاسداري از قيام امام حسين( عليه السلام) است. پيشوايان دين هم خود به پاسداري از حماسه حسيني مي پرداختند و هم ديگران به پاسداري از نهضت حسيني فرا مي خواند؛ از اين رو ائمه( عليه السلام) عزاداري مي كردند.[12]و ديگران را به عزاداري سفارش مي نمودند.[13]
برگزاري مراسم عزاداري در تمام مناسبت ها، به ويژه ايام محرّم و صفر، موجب شد كه قيام امام جاودانه بماند. امام سجاد( عليه السلام) چهل سال براي امام حسين( عليه السلام) گريه مي كرد.[14]
4_ پاسداري از دين و ارزش ها:
يكي از علل جاويدانگي عزت حسيني، پاسداري از دين و ارزش هاي آن است. امام حسين( عليه السلام) در شرايطي قيام نمود كه يزيد به دين زدايي و شعار:«لعبت هاشم بالملك فلا خبرٌ جاء ولا وحيٌ نزل : بني هاشم با حکومت بازي کردند و هيچ خبري از آسمان نيامد و هيچ وحيي نازل نشد. »سرداد.[15] دين ستيزي رهبران ستمگر موجب شد كه مردم از معارف دين فاصله گرفته و باورهاي ديني مردم تضعيف گردد. از اين رو امام حسين( عليه السلام) يكي از اهداف قيام خويش را حفظ دين خواند.[16] و همگان را به قيام عليه رهبران دين ستيز و قانون شكن دعوت كرد.[17]
بي ترديد قيام امام حسين( عليه السلام) نقش اساسي در حفظ دين داشت. از اين رو مي توان گفت: بين اظهار محبت پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) به امام حسين( عليه السلام) و حفظ دين از سوي امام حسين( عليه السلام) رابطه وجود دارد: «حسين مني و أنا من حسين».[18] همچنين پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « إنّ لقتل الحسين حرارهٌ في قلوب المؤمنين لا يبرد أبداً .[19]
پي نوشتها:
[1] موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 360.
[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 304.
[3] مقرم، مقتل الحسين، ص 357؛ اعيان الشيعه، ج1، ص 593.
[4] ارشاد مفيد،‌ ص 235؛ موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 421.
[5] نفس المهموم، ص 131؛ مقتل خوارزمي،‌ج 2، ص 7.
[6] كشف الغمه، ج2، ص 32؛ مقرّم، مقتل الحسين، ص 345.
[7] مقتل خوارزمي، همان، ص 32؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 51.
[8] جواد محدثي،‌فرهنگ عاشورا، ص 279.
[9] تحف العقول، ص 239؛ مناقب شهر آشوب، ص 89.
[10] حياه الامام الحسين، ج2، ص 262.
[11] مقرّم مقتل الحسين، ص 283؛ ينابيع الموده، ص 18.
[12] لهوف، ص 209؛ نفس المهموم (ترجمه كمره اي) ، ص 602.
[13] بحارالأنوار، ج 44،‌ص 293، لهوف، ص 9؛ وسايل الشيعه، ج 10، ص 392.
[14] لهوف، ص 209.
[15] مقرم،‌ مقتل الحسين، ص 357؛ مقاتل الطالبيين، ص 80.
[16] تاريخ طبري، همان، ص 266.
[17] موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 360.
[18] احقاق الحق، ج 11، ص 265؛ بحارالأنوار،‌ج 43، ص 261.
[19] جامع الاحاديث الشيعه، ج12، ص 556.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

آيا عاشورا را ميتوان " يوم الله الأكبر " ناميد و وصف كرد ؟


از مجموع کلمات معصومين عليهم السلام و سخنان مفسرين قرآن و نهج البلاغه در مورد معنا و تفسير واژه يوم اللّه بر مي آيد که «يوم اللّه» به معناي روزي است که سلطنت و قدرت خداوند به نحو خاصي، طبق مصلحت و حکمت ظهور مي کند و مخلوقات، اعم از انسان و غير انسان تحت سلطه خدا و مقهور قدرت او قرار مي گيرند.
يوم اللّه روزي است که نعمتي از نعمت هاي خداوند به خاطر شايستگي امتي، بر آن امت نازل مي شود.
يوم اللّه روزي است که عذابي از عذاب هاي خداوند به خاطر تمرّد و عصيان امتي، بر آن امت نازل مي شود.
يوم اللّه روزي است که حق و عدالتي برپا و يا ظلم و بدعتي نابود مي شود.
يوم اللّه روزي است که سرنوشت انسان ها در آن روز رقم مي خورد.
«يوم اللّه» وقت تجلّي نعمتي از نعمت هاي الهي و يا نقمتي از نقمت هاي او مي باشد.
يوم الله روزي است که ياد و نام خدا در آن روز در دلها زنده و متبلور شده و تجلي مي‌يابد.

حضرت علي عليه السلام در موارد متعدد، ايّام اللّه را متذکر مي شود و به بزرگداشت آنها مي پردازد و يادآوري ايّام اللّه را از اوصاف بندگان خداوند مي شمارد: «همواره براي خداوند در پاره اي از زمان، بعد از پاره ديگر و در روزگاري که آثار شرايع در آنها گم گشته است، بندگاني است که روزهاي خدا را (به مردم) يادآوري مي نمايند و (آنان را) از عظمت و بزرگواري او مي ترسانند.»(1).
از آثار بزرگداشت ايّام اللّه، تداوم و بقاي نظام و حکومت اسلامي مي باشد، چون واژه «ايّام اللّه» قبل از آن که ناظر به مسائل فردي باشد، ناظر به مسائل اجتماعي و عمومي مردم مي باشد. از اين رو امام علي عليه السلام در ضمن يادآوري ايّام اللّه، به مسأله عدم تفرقه و مواسات اجتماعي و مسأله مهم امر به معروف و نهي از منکر، که فريضه اي الهي و در عين حال نظارتي عمومي است، اشاره مي کند.(2)
بنابراين براي تداوم و حفظ بقاي نظام اسلامي، تذکّر و يادآوري ايّام اللّه و مطالعه در موضوعات و مصاديق آن، لازم و ضروري به نظر مي رسد؛ چون علل پيروزي ها و شکست هاي امت ها و سنّت هاي الهي در برخورد با عملکرد مردم نسبت به نعمت هاي خاصّ الهي مثل نبوت و امامت، در ايّام اللّه مطرح مي باشد. لذا توجه به اين علل مي تواند در جهت تقويت و تداوم حکومت ونظام اسلامي مؤثر باشد.
اولياي الهي در مواقع مختلف، ايام اللّه را يادآوري کرده اند که از مهم ترين اهداف و آثار اين يادآوري، عبرت گيري مخاطبين در زمان ياد آوري و بزرگداشت مي باشد. علي عليه السلام مي فرمايد: «و شما را در روزگارهاي گذشته عبرتي است؛ کجايند عمالقه و فرزندانشان؟ کجايند فراعنه و فرزندانشان؟ کجايند مردم شهرهاي «رس» که پيغمبران را کشتند و انوار فرستادگان خداوند را خاموش کردند و شيوه هاي گردنکشان را زنده کردند؟ کجايند کساني که با لشکرها به هر طرف رفتند و هزاران لشکر را شکست دادند و سپاه ها گرد آوردند و شهرها بناکردند؟»(3).
با اين اوصاف شايد بتوان عاشورا را هم از ايام الله دانست،كه عبرتهاي زيادي در آن نهفته است و عبرت آموزي از آن براي پيمودن صراط مستقيم و كسب آمادگي براي درك حكومت آخرين امام معصوم كمك خواهد كرد.

پي نوشتها:
(1). نهج البلاغه،خطبه 213.
(2). نهج البلاغه،خطبه 234.
(3). شرح نهج البلاغه فيض، خطبه 181، ص 594.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

آيا اين سخن درست است که طبق رواياتي امام حسين(عليه السلام) يارانش را در عالم ذر انتخاب کرده بودند؟


براي رسيدن به پاسخ صحيح به اين سوال كه آيا امام حسين(عليه السلام) در عالم ذر ياران خود را انتخاب كرده بودند يا خير،لازم است اشاره اي به وجود عالم ذر و اينكه مقصود از عالم ذر چيست،داشته باشيم:
وجود عالم ذر از مسلّمات است، چرا كه قرآن و روايات از آن خبر داده اند.
قرآن مي فرمايد:
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ(1) : و (به خاطر بياور) زماني را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آري، گواهي مي‌دهيم!» (چنين کرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم؛ (و از پيمان فطري توحيد بي‌خبر مانديم)»!
امام علي(عليه السلام) در مورد علت بعثت انبياء مي فرمايد: "زماني كه بيشتر خلق خدا آن پيماني را كه پروردگار با آن ها بسته بود عوض كردند و از آن تخلف نمودند و به حق خدا جاهل شدند و ... پس خدا ميان مردم پيامبراني فرستاد"(2)
حضرت در اين سخن تصريح كرده اند كه خداوند با بشر عهد و پيماني بسته است.
اما در مورد اين كه اين عالم چه عالمي است در ميان دانشمندان، مفسران، متكلمان و ارباب حديث، گفتگوهاي زيادي واقع شده است، و اين نشانگر پيچيدگي موضوع (عالم ذر) مي‏باشد،در اين رابطه شش قول وجود دارد كه روشن ترين آن ها اين است كه:
منظور از اين عالَم و اين پيمان، همان عالَم استعدادها و پيمان فطرت و تكوين و آفرينش است.
به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحِم مادران كه در آن هنگام ذراتي بيش نيستند، خداوند استعداد و آمادگي براي حقيقت توحيد به آن ها داده است؛ هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهي به صورت يك حسن درون ذاتي به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خِردشان به صورت يك حقيقت خود آگاه.
بنابراين همه افراد بشر داراي روح توحيدند و سؤالي كه خدا از آن ها كرده، به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخي كه آن ها داده اند، نيز به همين زبان است.(3)
بعبارتي ديگر در عالم ذر خداوند از همة فرزندان آدم اقرار بر ربوبيت خويش گرفته است، به گونه اي كه در قيامت هيچ كس نتواند ادعاي غفلت و بي خبري از حقيقت توحيد و يگانگي خدا را بكند،ولي انسانها وقتي به دنيا مي آيند نسبت به موّحد و متديّن بودن مجبور نيستند بلكه به آنها اختيار داده شده است كه خود با كمك نيروهاي دروني و بيروني مسير سعادت و شقاوت را شناخته و انتخاب كند چون ستايش و نكوهش ،پاداش و كيفر الهي بايد بر مبناي عقل اختياري انسان باشد و اختيار داشتن و مجبور نبودن انسان بديهي وروشن است زيرا مي بينيم با اينكه در عالم ذر از تك تك بشر پيمان توحيد واقرار به وحدانيّت خدا گرفته شده است امّا بسياري از آنها سرپيچي مي كنند واطاعت نميكنند.
بنابراين نبايد تصور كرد كه ما قبل از تولد و ورود به عالم خاكي در عالم ديگري آفريده شده و سرنوشت خود را آنجا رقم زده‌ايم‌ و اكنون كه در دنيا به سر مي‌بريم مقهور آن سرنوشت از پيش تعيين شده هستيم‌. بلكه حقيقت اين است كه ما در اين عالم سرنوشت خويش را، با اراده خود و همراهي عوامل متعدد مادي و غيرمادي مي‌سازيم‌.
به طور كلي در وجود انسان دو دسته گرايش وجود دارد:
تمايلات عالي و تمايلات پست كه مربوط به زندگي حيواني انسان مي‌شود و انسان با قدرت انتخابگري و اختيار خود يكي از اين دو را برگزيده و از آن تبعيت مي‌كند.
حال اگر به حكم عقل و با تبعيت از شرع‌، مسير به سوي تمايلات عالي را انتخاب كند، سعادتمند خواهد گشت و در غير اين صورت از مسير رستگاري بيرون خواهد رفت وبه اشقيأ خواهد پيوست‌،و واقعه عاشورا نمونه اي بارز از اين انتخاب مسير است،عده اي با تبعيت از حكم عقل و شرع و ولي زمان خود به سعادت ابدي رسيدند و عده اي بر خلاف آن عمل كرده و به شقاوت و بدبختي دنيا و آخرت رسيدند و براي هميشه تاريخ مورد نفرين و لعنت قرار گرفتند.
اما در مورد اينكه طبق برخي روايات امام حسين(عليه السلام) در عالم ذر ياران خود را انتخاب كردند و از آنها عهد و پيمان گرفتند بايد گفت:
اولاً آيت الله مكارم شيرازي مي فرمايند: احاديثي كه در باب عالم ذر وارد شده چون معارض و مخالف با يكديگر هستند و بسياري از اين روايات نقل كنندگان آنها ضعيف هستند قابل استناد نمي باشند (4)
ثانيا نكته اساسي اين است كه درباره عالم ذر اقوال زيادي در بين محققان و مفسران و متكلمان است و عالم ذر بدين معنا كه رايج در اذهان است كه خداوند متعال انسان ها را به صورت ذرات كوچكي از پشت آدم خارج كرد به نحوي كه داراي عقل و شعور و قدرت پاسخگويي بودند و سپس آنها مورد پرسش هايي از اين قبيل قرار داد، مورد قبول محققان و مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي، علامه طباطبايي و آيت الله مكارم و ديگران نيست،در ضمن در آن عالم به هر معنا و مفهومي كه باشد،خداوند فقط در مورد اقرار به توحيد از انسانها عهد و پيمان گرفته است،نه چيز ديگر.
آيت الله جوادي آملي در رابطه با آيه مربوط به عالم ذر(ايه 172اعراف) مي فرمايد:
آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلكه آيه يا صرفاً يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي‏گويد كه مربوط به بعد از تولد انسان مي‏باشد(5).
با توجه به اين مطالب رواياتي كه مي گويند امام حسين(عليه السلام) ياران خود را در عالم ذر انتخاب كرده بودند،قابل قبول نمي باشند.

پي نوشتها:
1 اعراف / 172.
2 نهج البلاغه فيض الاسلام، ص24، خطبة 1.
3 تفسير نمونه،‌ج 7، ص 6.
4. پيام قرآن، ج 2، ص 119.
5. جوادي آملي، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

چرا روز عاشورا باران نباريد؟آيا امام حسين(عليه السلام) نمي توانستند دعا کنند تا باران ببارد؟


مسئله اصلي در روز عاشورا تشنگي نبود تا با رفع آن مشکل حل شود. ياران امام در شب عاشورا از فرات آب آورده، غسل کرده و نوشيده بودند(1) اما در روز عاشورا سپاه دشمن مي‌خواست با قرار دادن آنان در موقعيت کم آبي و تشنگي، آنها را به تسليم وادارد.
اگر امام دعا مي‌کرد و باران مي‌آمد و آب براي رفع تشنگي پيدا مي‌شد، نتيجه قابل توجهي نداشت؛ حداکثر امام و يارانش سيراب مي‌شدند و ساعتي بيشتر ايستادگي مي‌کردند و چند نفر بيشتر از افراد دشمن را مي‌کشتند، ولي بالاخره شهيد مي‌شدند.
مسأله اصلي در آن صحنه، مبارزه با ظلم يا تسليم شدن بود، که يکي به شهادت مي‌انجاميد و ديگري به ذلت، و بودن يا نبودن آب در آن اثري نداشت .
علاوه بر اين پيامبران و امامان معصوم(عليه السلام) ملزم بودند که در تمام کارها و زندگي روزمره خود از علم و قدرت عادي استفاده کنند. در برخورد با دوستان، دشمنان، برآوردن نيازهاي زندگي و ... از علم و توانايي که از طريق عادي به دست آمده استفاده مي کردند و در برخورد با ستمکاران از راه هاي معمولي استفاده مي کردند و دست به اعجاز و کار خارق العاده نمي زدند (مگر در موارد مخصوص و به اذن الهي) که مصلحت دين خداوند و هدايت مردم در آن بود؛ با اين که قدرت داشتند به وسيله اعجاز دشمنان خود را در يک لحظه به کام نيستي ببرند و تمام کارها طبق خواست آن ها در جريان باشد. امام باقر(عليه السلام) فرمود:اسم اعظم 73 حرف است و در پيش "آصف بن برخيا" يک حرفش بود که با به کار بردن همان يک حرف در يک لحظه تخت بلقيس را آورد، و پيش ما (امامان) 72 حرف از اسم اعظم هست.(2)
امام حسين(عليه السلام) هم با اين که مستجاب الدعوه و داراي اسم اعظم الهي بود، و مي توانست به اذن الهي همه دشمنان را از اين طريق نابود کند، نيز مي توانست از زمين چشمه گوارا بجوشاند يا از آسمان باران بباراند (با اذن خدا) و خود و اصحابش را سيراب نمايد، ولي اين کار را نکرد، چون مشيت الهي بر اين نبود که در حادثه کربلا، معجزه جريان يابد و حضرت طبق مشيت الهي عمل کند.

پي نوشتها:
(1). بحارالانوار،‌ج44، ص 317.
(2). اصول کافي،‌ج1، ص 230، حديث 1.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

آيا اين جمله ى امام حسين (عليه السلام ) "من بيعت خود را از شما برداشتم"، اين معنى را ميدهد كه ديگر تكليف و گناهى متوجه ترك كنندگان نيست؟ (هر چند كه با اين عمل بزرگترين ظلم يعنى از دست دادن مقام شهادت و همراهى امام (عليه السلام ) را به خود كردند)


حسين بن علي (عليهما السلام) نزديک غروب تاسوعا پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (يا پس از نماز مغرب)، در ميان افراد بني هاشم و ياران خويش قرار گرفت و اين خطابه را ايراد فرمود: «خدا را به بهترين وجه ستايش کرده و در شدايد و آسايش و رنج و رفاه در مقابل نعمتهايش سپاسگزارم. خدايا! تو را مي ستايم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشيدي و قرآن را به ما آموختي و با و به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بين) و قلب (روشن) عطا فرمودي و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندي. اما بعد، من اصحاب و ياراني بهتر از ياران خود نديدم و اهل بيت و خانداني باوفاتر و صديق تر از اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاي خير دهد.» آنگاه فرمود: «جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم ) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده مي شوم و در محلي به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همانجا به شهادت مي رسم و اکنون وقت اين شهادت رسيده است. به اعتقاد من همين فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستيد و من بيعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مي دهم که از اين سياهي شب استفاده کرده و هر يک از شما دست يکي از افراد خانواده مرا بگيرد و به سوي آبادي و شهر خويش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زيرا اين مردم فقط در تعقيب من هستند و اگر بر من دست يابند با ديگران کاري نخواهند داشت. خدا به همه شما جزاي خير و پاداش نيک عنايت کند.» آخرين آزمايش حسين بن علي (عليهما السلام ) که در طول راه از مدينه تا کربلا و در موارد مختلف، شهادت خويش را اعلام نموده و به يارانش اجازه مرخصي داده و بيعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و براي آخرين بار نيز اين موضوع را با صراحت مطرح فرمود که «قد قرب الموعد؛ يعني هنگام شهادت فرا رسيده است» و من بيعت خود را از شما برداشتم، از تاريکي شب استفاده کنيد و راه شهر و ديار خويش را پيش بگيريد.»(1)
اين پيشنهاد در واقع آخرين آزمايش بود از سوي آن حضرت و نتيجه اين آزمايش، عکس العمل ياران آن بزرگوار بود که هر يک با بيان خاص، وفاداري خود را به آن حضرت و استقامت و پايداري خويش را تا آخرين قطره خون اعلام داشتند و بدين گونه از اين آزمايش، روسفيد و سرفراز بيرون آمدند.
با توجه به خطبه سرور و سالار شهيدان حسين بن علي (عليهما السلام ) چند نكته قابل تذكر هست :
الف: همه افراد حاضر بر مظلوميت امام عصر خويش واقف بودند و وظيفه مسلماني ايجاب مي كرد كه يار و ياور امام عصر خويش باشند .
ب: منظور امام (عليه السلام) از اينكه فرمود « من بيعت خود را از شما برداشتم » آزمايش اصحاب خود بود نه اينكه امر به رفتن بكند ، اگر چه امام خود اين جمله را فرمودند اما هيچ مسلماني حق ندارد جان جانان خود يعني امام را به مهلكه بياندازد ، امام جان جانان انسان هاست همچنانكه حفظ جان يك وظيفه ديني است حفظ جان جانان به طريق اولي واجب و ارجح مي باشد ، فلذا ياراني كه امام عليه السلام را ترك كردند هيچ گونه توجيهي براي ترك امام ندارند و به يقين عواقب اين كار را خواهند ديد ، اگر چه ترك امام معصوم به خاطر ترس از شهادت گناه و معصيت است ولي موجب خروج آن ها از دين نمي شود .
ج: قيام امام (عليه السلام ) به خاطر احياي دين مقدس اسلام بود و احياي دين جز با جهاد بر عليه دشمنان اهل البيت (عليهم السلام) مقدور نبود ، ( همچنانكه اين موضوع از خطبه هاي متعدد امام در طول سفر فهميده مي شود) امام عليه السلام با خروج خود قصد جهاد با يزيد و يزيديان داشت و هدفش احياء دين بود فلذا اصحاب موظف بودند پا به پاي امام در ركاب ايشان باشند.
پي نوشت:
(1). كامل ابن اثير،ج 4،ص57.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

گفته مي شود برخي از دانشمندان روسي قطعه‌اي از کشتي نوح را يافته‌اند که روي آن نوشته بود: يا حسين... يا علي .... يا زهرا.آيا اين ماجرا صحت دارد؟


در رابطه با اين موضوع،مطالب زيادي در سايتها و منابع آمده است،و از آنجايي كه محققين اين موضوع ، غير مسلمان و غير شيعه هستند،لذا احتمال غلو و جعل در اين رابطه،تقريباً منتفي است،چون اين افرادي كه چنين موضوع مهمي را انتشار داده اند، نه تنها هيچ انگيزه اي براي جعل چنين خبري نداشته اند،بلكه بر عكس انگيزه مخفي كردن اين موضوع بيشتر وجود داشته است،
آري نكته جالب و قابل توجه اين است برخورد به يک چنين اثر باستاني در يک کشور غير ديني و به دست يک عده افراد غير مسلمان و بالاخره در محيطي اتفاق افتاده که از نيم قرن پيش دين و عقيده به مبدأ و معاد و وحي و رسالت را کنار گذارده و تنها از ديده محدود ماديگري به جهان و آنچه در آنست مي نگرند.
علاوه بر اين،اخبار و احاديث بسياري در اختيار داريم که انبياء به طور مطلق، و اصفياء آنان چون آدم عليه السلام و داود عليه السلام و شعيب عليه السلام و ايوب عليه السلام و لوط عليه السلام و ادريس عليه السلام و پيغمبران اُولواالعزم چون نوح عليه السلام و ابراهيم عليه السلام و موسي عليه السلام و عيسي عليه السلام به حضرت خاتم النبيين پيامبر اکرم و امام علي عليه السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام متوسل مي شدند و براي رفع مشکلات و مغفرت خطايا(ترك اولي ها) و ارتقاء مقامات از ارواح تابناک آنها استمداد مي جستند.
بعنوان مثال خداوند متعال در آيه 37 سوره بقره به ماجراي توبه حضرت آدم و حوا اشاره كرده مي فرمايد:
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ : سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دريافت نمود، و[ خدا ]بر او ببخشود، آرى ، او[ست که ]توبه پذير مهربان است»
در روايات متعددى که از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده است مى خوانيم : که مقصود از کلمات تعليم اسماء بهترين مخلوق خدا يعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام ) بوده است ، و آدم با توسل به اين کلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشيد.(1)
در رابطه با كشتي نوح هم روايت شده است كه: پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: در آيه « و حملنا علي ذات الواح و دسر » منظور از « الواح » چوب‌هاي کشتي و منظور از « دسر » ما هستيم. اگر ما نبوديم کشتي حرکت نمي کرد.» (2).

پي نوشتها:
(1). تفسير نمونه،ج1،ذيل آيه 37 سوره بقره.
(2). بحار الانوار، ج 22، ص 322، حديث 14.

taha25 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 1411
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

گفته مي شود وقتي آب رو به روي ياران امام بستند امام حسين (ع) پاي خود را به محلي زدند و به قدرت خداوند از آنجا آب بيرون شد و ياران امام از آن نوشيدند چرا امام اين كار را در روزهاي بعد مخصوصا وقتي فرزندانشان تشنه بودند تكرار نكردند؟


در منابع متقدم و معتبر چنين مطلبي يافت نشد،هر چند در برخي منابع نقل هايي مبني بر کندن چاه توسط نيروهاي کاروان امام حسين(عليه السلام) نقل شده است.بنابر روايت ابن اعثم كوفى و ابن شهرآشوب، امام حسين(عليه السلام) در جلوىِ خيمه (به فاصله‌ي 19 قدم) چاهى حفر كردند. (1).
عبيدالله به محض اطلاع از اين موضوع در نامه اي به عمربن سعد نوشت: «اما بعد به من چنين خبر رسانده‌اند كه حسين(عليه السلام) و ياران او چاه‌ها فرو برده‌اند و آب بر مى‌دارند، لهذا ايشان را هيچ فرو ماندگى نيست! چون بر مضمون نامه وقوف يابى، بايد كه حسين بن على(عليه السلام) و ياران او را از كندن چاه منع كنى و نگذارى كه پيرامون آب گردند». (2).

از مناقب نقل شده که اهل بيت امام حسين عليه السلام در سه شبانه روزي که از آب ممنوع بودند، گاهي براي استعمال آب غير شرب چاه حفر مي‌کردند که دشمنان آنرا پر کردند (ممکن است آب چنين چاهايي با عمق بسيار کم مناسب نوشيدن نبوده است)، و گاهي حضرت ابوالفضل عليه السلام شجاعانه محاصره شريعه فرات را شکسته و آب مي‌آوردند. در شب عاشورا، حضرت علي اکبر عليه السلام با 50 نفر به شريعه رفت و آب آورد ولي از صبح عاشورا ديگر ممکن نشد که آبي به حرم امام حسين عليه السلام برسد که هدف دشمن هم اين بود که اهل بيت عليهم السلام بر اثر شدت تشنگي از پا درآيند چرا که از شجاعت آنان با خبر بوده و مي‌دانستند که اگر تشنگي بر آنان اثر نگذارد، هرگز قادر بر غلبه بر اهل بيت عليهم السلام نيستند و در نهايت هم با اين حربه غير انساني توان جسمي ‌لشکريان امام حسين را گرفته و آنان را به شهادت رساندند.(3)
اما اينکه چرا امام حسين(عليه السلام) از قدرت الهي خود استفاده نکرده اند،لازم است به چند نکته از زبان آيت الله جوادي آملي اشاره کنيم:
الف: بي‌ترديد، ائمه اطهار(عليهم‌السلام) که واسطه فيض الهي هستند، قدرت تصرّف در تکوين و نابود کردن دشمن را با يک اراده دارا بودند؛ زيرا استمرار حيات دشمنانشان، حرکت دست و پا، بينايي چشم و... حتي تيزي و برّندگي سلاح آنان که همگي، فيض الهي است به ائمه(عليهم‌السلام) و وساطت آنها در فيض است، ليکن چنين قدرتي تکليف‌آور نيست؛ يعني پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(عليهم‌السلام) براي تبليغ دين، پيشبرد اهداف ديني، دفاع از خويشتن و... از چنين قدرتي استفاده نمي‌کنند. البته، اختيار استفاده از اين قدرت غير عادي به اراده الهي وابسته است و هر گاه خداوند متعال اراده کند، آنها از آن استفاده خواهند کرد.
سرّش آن است که دنيا نشئه تکليف است و بر مدار علم عادي و تکليف معمولي اداره مي‌شود. اگر خداوند مي‌خواست، خود از دشمنانش انتقام مي‌گرفت، ليکن اراده کرد تا برخي از مردم را با برخي ديگر بيازمايد؛.از اين‌رو ائمه(عليهم‌السلام) نيز مانند ديگران، مکلّف هستند براي تبليغ و پيشرفت دين، با استفاده از اسباب و عوامل عادي تلاش کنند. اگر بنا باشد آنان براي پيشبرد اهدافشان از قدرت غير عادي استفاده کنند و دشمنان خود را با يک اراده از بين ببرند ، اساس تکليف از هم مي‌پاشد؛ زيرا نه خودشان امتحان خواهند شد و نه هواداران صادق آنها.
ب: امام(عليه‌السلام) الگوي ديگران در تبليغ و ترويج دين است. اگر قرار باشد او در مواجهه با مشکلات، از قدرت غيرعادي استفاده کند و موانع را از سر راه بردارد. ديگر نمي‌تواند الگوي ديگران باشد و نمي‌تواند به ديگران بگويد: براي حفظ اسلام، از مرگ، تشنگي، زندان، گرسنگي، شکنجه، اسارت و ... نترسيد؛ زيرا امّت خواهند گفت: چرا خودت ترسيدي و با قدرت غير عادي، اين موانع را از راه خود برداشتي؟
ج: مقام‌هاي بلندي که پروردگار متعال براي ائمه(عليهم‌السلام) مقدّر کرده بود، با تحمّل شهادت، شکنجه و... فعليت پيدا مي‌کند. نه تنها حضرت ابوالفضل با تحمّل شهادت، تشنگي و... مورد غبطه شهداء قرار گرفته است،تا جايي که امام سجاد(عليه السلام) مي فرمايد: «إنّ لعمّي العباس عندالله عزّوجلّ منزلةً يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة(4) : عمويم عباس، نزد خداي متعال، مقامي دارد که در روز قيامت، همه شهيدان به آن غبطه مي خورند.» بلکه جايگاه رفيع امام‏حسين(عليه‌السلام) در ميان ساير ائمه(عليهم‌السلام) نيز ناشي از تحمّل مصائب کربلاست که موجب به فعليت رسيدن مقام‌هاي مقدّر الهي براي آن حضرت شد.

پي نوشتها:
(1). ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيدالدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
(2). ابن اعثم كوفى، پيشين، ص 893.
(3). زندگاني امام حسين عليه السلام، سيد هاشم رسولي محلاتي، ص 387.
(4). شيخ صدوق، الخصال، ص68،حديث101؛ شيخ صدوق، الأمالي، ص548، مجلس هفتاد، ‌ح731.