بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556
عن النبى (ص) قال :
... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة .
پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) در ضمن حدیث بلندى مى فرماید :
کربلا پاک ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساط هاى بهشت است .
منبع : کتاب بحار الانوار ، ج 98، ص 115 و نیز کتاب کامل الزیارات ، ص 264
قال على بن الحسین ( علیه السلام ):
تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى وتنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة .
امام سجاد ( علیه السلام ) فرمود :
زمین کربلا ، در روز رستاخیز ، چون ستاره مرواریدى مى درخشد و ندا مى دهد که من زمین مقدس خدایم ، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است .
منبع : کتاب ادب الطف ، ج 1، ص 236، به نقل از کتاب کامل الزیارات، ص 268.
|
و بدينسان وعده الهي نزديک مي شود زاده اسماعيل به مذبح مي رسد. آي کاروانيان اين جا کجاست؟ عطش و آتش بردل غربت طعنه مي زند و سنگ ريزه هاي سوزان کوير بر دلتنگي و خستگي کاروان نيشتر و بدنهاي مالامال از تشنگي و گرسنگي آنان را مي آزارد. خورشيد غروب دوم محرم، به آرامي خود را در سينه افق جاي مي دهد، سکوت بر کاروان سايه افکنده باز صدايي دوباره مي پرسد اينجا کجاست؟ پاسخي خسته مي آيد: اينجا ساحل فرات است. نام ديگرش چيست؟ مولاي من نينوا، غاضريه، شفيه. نه؛ نه؛ نام ديگري هم دارد؟ فريادي در سينه خفته به پاسخ مي نشيند آقاي من اينجا کربلاست. آري حسين به کربلا مي رسد ودل کوير را در تب و تاب مي اندازد. آسمان نيز چهره در هم کشيده است. زمين بغض خود را فرو مي برد و فرات بي صدا به گريه مي نشيند.
سياهي شب با سپيده صبح در مي آميزد صداي چکاوکان مرگ به گوش مي رسد. اي سياهي کيستي که راه را بر ما بسته اي؟ منم حر پسر يزيد رياحي. آقا!! از جانب عبيد گماشته ام، راه کوفه بر شما بسته است. چند روزي بدين منوال گذشت، سپاهيان ايمان، همراه با سپاه کفر رو به سوي يک خدا داشتند، در صدر دو سپاه يک پيشوا به امامت مي ايستاد و آن حسين زهرا بود. اما ابليس را نماينده اي بود در کوفه که سرشت او با قساوت و خونخوارگي پيمان بسته بود،همو نامه اي به سوي حر گسيل داشت که : راه را بر حسين سد نما و آنان را به سوي دشت سوزان کربلا روانه و آب را بر آنان ببند و عرصه را بر آنان تنگ ساز. يگانه هستي! قدري درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهريمنان در کمين نشسته اند، مبادا فريب اهل عراق، ستون خيمه علويان را واژگون سازد؟
حال کاروانيان به کربلا رسيدند حضرتش فرمود «اللهم اني اعوذ بک من الکرب و البلاء»
بـــــار بگشـــــاييد اينجـــــــا کربلاست آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست السّــــــــــلام اي سرزمين کـــربــــــلا السّــــــــــلام اي منــزل و مـــأواي مـا السّــــــــــلام اي وادي دلجوي عشق وه چه خوش مي آيد اينجا بوي عشق السّــــــــــلام اي خيمه گاه خواهـــرم قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــويي مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــويي آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن...
قافله شهادت در دل غاضريه خيمه مي زند امام مي فرمايد : بخدا قسم اينجا شهادتگاه ماست کودکان ما را در اين وادي به اسارت مي برند و جگر گوشه هايمان در اين وادي به خاک و خون مي غلتند. نفير مرگ با آمدن پسر سعد بن ابي وقاص به صدا در مي آيد. قاصد نفرت و غيض به سوي امام مي آيد چرا به عراق آمده ايد؟ امام در پاسخ مي فرمايد عراقيان خود مرا با نگاشتن نامه خوانده اند اکنون اگر از آمدن من کراهت داريد به حجاز باز مي گردم، "عمر" نامه اي به ابن زياد نوشت و ماجرا را گزارش کرد، آن کور دل دنيا و آخرت در پاسخ گفت:حال که چنگالهاي ما به سوي او نشانه رفته است اميد بازگشت به حجاز دارد؟ ديگر راهي براي او نمانده است. صداي نفير بلند و بلند تر مي شود.
و ناگهان هاتفي از آسمان بانگ بر مي آورد: قتل الحسين بکربلا عطشاناً....
|
|
|||||
|
|||||
|
الــــــــــهی بهر قربانی بدر گاهت سر آوردم
نـــــه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم
پـــــــــی ابقاء قَد قامت به ظهر روز عاشورا
بـــــــــــــــــــرای گفتن الله اکبر، اکبر آوردم
علی را در غدیر خم نبی بگرفت روی دست
ولی مــن روی دست خود علی اصغر آوردم
علـــــــــی انگشتر خود را به سائل داد اما من
بـــــــــــرای ساربان انگشت با انگشتر آوردم
پـــــــــــــــی آزادی نسل جوان از بند استعمار
بـــــــــرادر زاده ای چون قاسم فَرّخ فَر آوردم
بــــــــــــرای کشتن دونان بدشت کربلا یا رب
چــــــــــو عباس همایون فَرّ امیر لشکر آوردم
بــــــــــــــرای آنکه قرآنت نگردد پایمال خصم
بـــــــــــــــرای سُمّ مرکب ها خدایا پیکر آوردم
برای آنکه همدردی کنم بـــــــــــــا مادرم زهرا
برای خوردن سیلی سه ساله دختـــــــــر آوردم
اگر با کشتن من دین تو جــــــــــــاوید می گردد
برای خنجر شمر ستــــــــــــــمگر حنجر آوردم
بپاس حُرمت بـــــــــــــــــوسیدن لب های پیغمبر
لبانی تشنــــــــــــه یا رب بهر چوب خیزر آوردم
حسن را گر که از لخت جگر آکنده شد در طشتی
مــــــــــن اینک سر برای زینت طشت زر آوردم
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست
راه را باز نماييد...محرم آمد
دم بگيريد که هنگامه ي ماتم آمد
دست بر سينه نهاده...همه تعظيم کنيد
مادري دست به پهلو، کمري خم آمد
نوکران، سينه زنان، موي کنان، مويه کنيد
سر برهنه ز جنان حضرت خاتم آمد
امشبي را که شب درد دل با يار است
سفره ي دل بگشاييد محرم آمد
پيرهن مشکي ما حوله احرام عزاست
در حسينيه ارباب خدا هم آمد
چشم ما گريه کنان وصل به چشم زهراست
زين سبب سلسله ي اشک منظم آمد
بر سياهي عزا ديده ي ما روشن شد
بزم دلداگي يار فراهم آمد
روز محشر که همه خلق خدا حيرانند
رتبه ي زائر ارباب مقدم آمد
قدر بال مگسي اشک بشويد دل ما
قطره ايي پاک تر از چشمه ي زمزم آمد
عرضه بر دوست کنم نوکري يک ساله
که همه عشق خدا صاحب پرچم آمد
فاطمه منتظر آمدن ما بوده
لشگر گريه کنانِ شه عالم آمد
گذشت خاطره هامان، گذشته ها غم شد
شکست قلب زمین باز هم محرم شد
نیامده دل من تنگ رفتنت شده است
بهانه گیر شب روضه خواندنت شده است
سیاه بر تن هر واژه٬ بیت می پوشم
ببخش اگر دهه ی اول آب می نوشم
از این مصیبت و داغی که بر تن گل هاست
دلم به نیزه شد اما سرم هنوز اینجاست
سر تو بر نوک نیزه نشان عاشوراست
ببین چقدر تفاوت میان تو با ماست
به پای داغ تو می بارم اشک چون خوشه
شکسته است دلم گوشه های شش گوشه
چه اشک های غریبی در این عزا جاری ست
به روی گونه ی من دسته های سینه زنی ست
صدای نوحه ی بادی غریب و آواره ست
اگر خطا نکنم این صدای گهواره ست
نشسته است کنارش رباب...لالایی
بخواب راحت علی جان!بخواب! لالایی
تمام دشت سکوت و نگاه ها بر ماه
چه اضطراب بدی...لا اله الا الله
سیاه پوش عزایی سفید بودم کاش
میان قافله من هم شهید بودم کاش
اگرچه گردن من دور مانده از تیغ است
دو ماه گریه برای تو باز توفیق است
نگویم اینکه برای خودت زهیرم کن
فقط بیا دم مرگ عاقبت به خیرم کن
از آسمان منادی ماتم رسیده است
فبک علی الحسین… محرّم رسیده است
از آسمان ببار که دلها گرفته است
خون گریه کن که قافله ی غم رسیده است
مشکی به تن کنید که احرام نوکری است
ایام شور و نوحه و سر دم رسیده است
ره وا کنید دست به سینه ادب کنید
زهرا ز عرش با کمر خم رسیده است
با گریه بر غم تو به معراج میرویم
این ارث مادری است دمادم رسیده است
نام تو ای مبدل السیئات بالحسنات
هر جا به داد توبه آدم رسیده است
والفجر کربلای تو قبل از طلوع عشق
تا ابتدای سوره مریم رسیده است
ای وای رد نیزه و شمشیر کیست این
تا بوسهگاه حضرت خاتم رسیده است
تا زندهام بر غم تو گریه میکنم
شکر خدا به زخم تو مرهم رسیده است
از غیر خط کرب و بلا دم زدن چرا
از جانب حسین مگر کم رسیده است
حالا زمان یاری مظلوم کربلاست
هل من معین خطاب به ما هم رسیده است
مانده است ایمن از فتن آخرالزمان
هر کس که در حوالی پرچم رسیده است
دلِ ما مقیم عرش خداست
خونه ی مادریمون کربلاست
تو روضه ها سر تاپا همه خدایی میشیم
وقتی که اشک میریزیم کرب و بلایی میشیم
نوکرِ سینه زناتم حسین
وقفِ مجلس عزاتم حسین
من الازل تا ابد اسیر عشقت منم
برای تو توو دلم حسینیه میزنم
میخونه این دل احساسیم
بدونید حضرت عباسیم
قیمتیه خدایی این دل ناقابلم
تا وقتیکه سائل دست ابو فاضلم
سیدمجید بنی فاطمه
ای حرمت قبله حاجات ما
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
نسل علی ماه بنی هاشمی
همقدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سرو دست به راه حسین
عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس علیه السلام
هر که به دردی و غمی شد دچار
گوید اگر یکصد و سی و سه بار
ای علم افراشته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
چار امامی که تو را دیده اند
دست علم گیر تو بوسیده اند
قرار مون نبود رهات کنم
تو رو یه بار داداش صدات کنم
علقمه نبودی دست من قلم شد
مادر تو اومد مثل مادرم شد
هر کاری کردم آب بیارم نشد نشد نشد
مشکو برا رباب بیارم نشد نشد نشد
وا وا وا وا وا وا وا
چرا می خندیدن به گریه هام
تیرا رو در بیار از این چشام
بعده رفتن تو شیش ماهت میمیره
معجرش رو محکم زینبت میگیره
پیکرمو نبر به خیمه داداش داداش داداش
پاشو برو به فکر عباس نباش نباش نباش
و اوا وا وا وا وا وا وا وا
همه گوشا میشه بی گوشواره
دعوا میشه سر یه گهواره
رو سرم نشون از ضربهء عموده
بعد من رقیه صورتش کبوده
وقتی بگه رقیه عمه کمک کمک کمک
بچتو می گیرن به باد کتک کتک کتک
وا وا وا وا وا وا وا وا